خوب شما محرومی کاکا وقتی تاریخ بخونی متوجه میشی نه باستان شناسی
قصه های قرآن از آدم تا خاتم
کیفیت فرود آدم از بهشت و اندوه در فراق آن
امام صادق (ع) فرمودند : هنگامی که آدم در فراق بهشت می گریست سرش بر دری از درهای آسمان ساییده شد و چون نور خورشید آزارش می داد از قامتش کاسته شد .
(مقاتل بن سلیمان ) میگوید : از امام صادق (ع) پرسیدم ، طول قامت آدم و حواء هنگامی که بر زمین فرود آمدند چه مقدار بود ؟ حضرت فرمودند : در کتاب علی (ع) یافتم که خداوند عزو جل هنگامی که آدم و حواء بر زمین فرود آورد پاهای آدم بر خم کوه صفا و سرش در برابر افق آسمان بود ، آدم (ع) از گرمای خورشید شکوه نمود و خداوند طول قامت او را هفتاد ذراع (اندازه هر ذراع در مقیاس کنونی بین 50 تا 70 سانتی متر است ) و طول قامت حواء را سی و پنج ذراع گردانید .
متأخرین روایت مذکور رابه دو دلیل جزء احادیث مشکله می دانند :
1- طول قامت چگونه باعث آسیب بوسیله حرارت خورشید خواهد شد با وجودیکه گرمای خورشید توسط انعکاس اجرام زمینی و در فاصله چهار فرسخی از جو است .
2- اگر طول آدم هفتاد ذراع باشد از جهت خلقت تناسب و اعتدال لازم را نخواهد داشت و برای انجام بسیاری از کارهای ضروری دچار مشکل خواهد شد .
جواب اول را به دو وجه ممکن است بیان نمود:
الف :خورشید گرمای غیر منعکس نیز دارد و چون آدم (ع) از قامت بسیار بلندی بهره می جست بطوریکه از طبقه مرکزی خورشید نیز بالاتر می بود و به این دلیل از گرمای سوزان آن رنج می برد ، مؤید این مطلب حکایت (ابن عناق ) است که می گوید آدم از چشمه خورشید و قرص آن برای سرخ کردن طعام استفاده می کرد .
ب: چون آدم از قامت بلندی برخوردار بود نمی توانست از سایه درختان و کوه ها و ابنیه دیگر بهره جوید و چون برایش ممکن نبود تا در سایه آنها بنشیند از حرارت مستقیم و مداوم خورشید رنج می برد .
اما پیرامون جواب دومین اشکال طرح شده تنها به ذکر پاره ای از دلائل که با اصل روایت تعارض زیادی ندارد اکتفا می گردد :
الف : تناسب واعتدال در آفرینش منحصر در آن چیزی نیست که هم اینک مرسوم است زیرا که خداوند قادر است انسان را بصورتهای متفاوت بیافریند که جملگی در هیئت مخصوص خویش از تناسب برخوردار باشند از طرفی ممکن است ذراع آدم را کوتاه فرض نموده با این وصف که بازوان او از انحنای زیادی برخوردار بوده و دارای مفاصل متعدد باشد به نحوی که هماهنگی در حرکات میان آنها ممکن می باشد.
ب : پاسخ شیخ بهاء این است که معتقد می باشد منظور از آدم به هنگام ارجاع ضمیر ذریه و فرزندان او هستند که از صنعت استخدام در علم بدیع بهره جسته است . اما در مورد حواء و نسل بعد آدم با تکلّف سخن می گوید
ج : منظور از اضافه ذراع به آدم بر سبیل توسعه و مجاز است و مقصود همان ذراع صنف انسانهای معمولی است و یا اینکه مرجع هر دو ضمیر را به قرینۀ مقام جنس مرد وزن بدانیم و نه آدم و حواء.
د : (باء) در ذراع را برای ملابسه و همگونی فرض نماییم یعنی به همان اندازه که از قامت وی کاسته می شد از طول ذراعش نیز کم می گشت و خصوصیت ذراع در اینست که به مانند سایر اعضاء به طولش بسیار افزوده نخواهد شد . و شاید هفتاد ذراع مقیاس زمان آدم باشد کما اینکه بعید نیست منظور زمانی باشد که راوی حدیث را نقل نموده است .
به عقیده مؤلف از میان وجوه ذکر شده اولین وجه ، قابل قبول تر است چرا که تناسب در زمانهای مختلف متغیر است و در داستان حضرت موسی مشاهده می کنیم هنگامی که آنحضرت دوازده تن از نقباء و سرکردگان خود را برای کسب اطلاعات لازم جنگی در مورد ( عمالقه ) که انسانهایی با قامت خارق العاده بودند بطرف آنها گسیل داشت در نزدیکی سرزمین آنها توسط یکی ار آن انسانها دستگیر شدند جاسوس عمالقه آنها را به روی آستین پیراهن خود به نزد سلطان آن سرزمین برد و گفت این عده از قوم موسی می باشند و چنانچه اجازه دهید آنها را در زیر پاهایم خواهم کشت . سلطان جواب داد : آنها را رها سازید تا آنچه دیده اند را برای موسی باز گویند آن گروه مقداری توشه برای ادامه راه طلب کردند ، پادشاه دستور داد تا اناری را که بر پشت گاوی حمل می شد به آنها دهند ، نیمی از آن انار بدون دانه بود که آن را بعد از تناول دانه های نیمه دیگر در روی آن قرار می دادند و این نیمه خالی در طول شب بستر آنها بود و در گرمای روز بمثابه سایبانی برای آنها محسوب می گشت . و با اینکه عمالقه در زمان حضرت موسی زندگی می کردند ، با این حال از جهت اعتدال در آفرینش ، هیچگونه شباهتی با قوم آن حضرت نداشتند ، ضمن اینکه در بسیاری از روایات هنگامیکه اوصاف حورالعین و غلامان در بهشت بیان می گردد ، اگر قرار بود به مانند آن در عرصۀ دنیا خلق گردد بدون شک نسبت به انسان زمان ما قابل قیاس و درک نمی بود .