انجمن تخصصی فلزیاب و ردیاب
تاریخ : پنج شنبه 1 آذر1403 - 6:32pm



پاسخ به موضوع  [ 5 پست ] 
 نگاهی به اذرابادگان.نگین ایران. در طول تاریخ پر فراز و نشیبش 
نویسنده پیغام
کاربر فعال
کاربر فعال

تاریخ عضویت: چهارشنبه 25 تیر1393 - 3:06pm
پست: 67
پاسخ با نقل قول
آذَرْبایْجان (به پارسی میانه: آتورپاتَاکان) (به پارسی باستان: آذَرباذَگان/ آذَربایَگان) (به ارمنی: اَتْرَپَتَکَن) (به سریانی: اَذُربایْغان)[۱] نام منطقه‌ای جغرافیایی در انتهای شمال‌غربی ایران است که آن را «آذر»، «آذرباد»، «آذربادگان»، «آذرباذگان»، «آذربایگان»، «آذربیجان» و «اَذْرَبیجان» نیز نامیده‌اند. این سرزمین از شمال به رود ارس، جمهوری آذربایجان و ارمنستان، از جنوب به استان‌های کردستان و زنجان، از شرق به استان گیلان و دریای خزر، و از غرب به ترکیه و عراق محدود شده‌است (شامل ۳ استان آذربایجان شرقی، آذربایجان غربی و اردبیل) و کمی بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ کیلومتر مربع (دقیقاً: ۱۰۰٬۸۶۱ کیلومتر مربع)مساحت دارد. شهرهای تبریز، ارومیه اردبیل، خوی، مراغه و مرند، شهرهای اصلی آذربایجان محسوب می‌شوند و جمعیت آن در سال ۱۳۹۰ خورشیدی بالغ بر ۸٬۰۵۳٬۶۸۴ نفر بوده‌است. در گذشته این نام به سرزمینی گفته می‌شده که از شمال به اران، از جنوب‌غرب به آشور، و از غرب به ارمنستان و ترکیه محدود می‌شده و پایتخت آن شهر «گنجک» در تخت سلیمان در نزدیکی تکاب بوده که اعراب آن را «کزنا» و یونانیان «گازا» می‌نامیده‌اند.


نوشتار اصلی: ریشه نام آذربایجان

نام آذربایجان تغییریافته و یا معرب «آتروپاتکان» (مکان آتروپات) است. ریشهٔ این نام به سردار پارسیِ هخامنشیان، «آتروپات» Atropat و آتروپاتگان برمی‌گردد. به این منطقه در قرن‌های ۱۷ و ۱۸ نام «آلبان» و «آران» نیز گفته می‌شد که احتمالاً هر دو تلفظِ یک نام هستند. «آذر» تغییریافتۀ "آتَر" و «بایجان» تغییریافتۀ "پاتگان" است. (کتاب آذربایجان، چاپ اسکای لین دهلی نو، ۲۰۱۴) آتروپات ساتراپ (از نجیب زادگان ) پارسی بود که بخش‌های شمال ایران را در زمان حملهٔ اسکندر از اشغال حفظ کرد. در پیمان‌نامه‌های ترکمانچای و گلستان به بخش شمالیِ رود ارس نام آذربایجان داده نشده‌است.تنها در قرن بیستم است که نام آذربایجان و آذربایجانی ماهیت قومی به خود می‌گیرد.

نام آذربایجان در سال ۱۹۱۸ و طی کنگرهٔ حزب مساوات جایگزین نام اصلی و تاریخی قفقاز، اران و آلبانی گردید. این نام‌گذاری با هدف جدایی آذربایجان ایران انجام شد. دولت مساوات در قفقاز نام آذربایجان را از آن جهت بر این مناطق گذاشته که گمان می‌رفت با برقراری یک جمهوری به نام آذربایجان، آذربایجان ایران و این جمهوری باهم یکی شده و آذربایجان ایران از این کشور جدا شود.در همان زمان مخالفت‌هایی با این نام‌گذاری در ایران صورت گرفت. در همین راستا حتی مارکوارت آلمانی به این کار اعتراض کرد که این اعتراض در نشریهٔ «ایرانشهر» ترجمه و چاپ گردید. محمد خیابانی نیز به طور موقت نام «آزادی‌سِتان» را به آذربایجان ایران اطلاق کرد تا با آذربایجان شوروی تفاوت داشته باشد.

پیشینه پیش از اسلام


کشف سند ازدواج به شکل سنگ نگاره متعلق به حدود ۱٬۳۵۰ سال پیش از میلاد در بوگازکوی (Boḡazköy) واقع در آناتولی، با ذکر نام پادشاه هیتی و حاکم تمدن میناتی که فرمانروایان سرزمین‌هایی هستند که مردم در آنجا به الهه‌های هندی-ایرانی میترا-وارونا، ایندرا و اشوین‌ها متوسل می‌شوند و به آنها را می‌پرستند، ظاهراً رسیدن موجی از اقوام هندو-ایرانی را به شمال غرب ایران تصدیق می‌کند.

پیش از آمدن مادها به آذربایجان، می‌توان به حکومت مانناییان اشاره کرد. زبان ماننایی‌ها روشن نیست؛ اما بخشی از نام‌های سرداران آنها آریایی است و در کل، زبان واحدی در بین ماننا حاکم نبود. اما ماننایی‌ها بر تحت نفوذ ایرانی‌شدن قرار داشتند و نام‌های ایرانی مانند «دیاکو» و «بغدادتی» و «اودکی» و «ازآ» همگی نام‌هایی ایرانی هستند که در میان آن‌ها دیده می‌شود. همچنین در این دوره می‌توان به حکومت اورارتویی اشاره کرد که اندکی از بخش‌های آذربایجان غربی را شامل می‌شد.

با آمدن اقوام آریایی ماد به فلات ایران، اقوام غیرآریایی با ایشان آمیخته شدند و در یک اتحاد، پادشاهی ماد را به وجود آوردند. آنان تأثیر عمیقی بر تاریخ منطقهٔ آسیای غربی گذاشتند که مهم‌ترین آن نابودکردن حکومت آشور بود. ماد از دو بخش ماد کوچک و ماد بزرگ تشکیل می‌شد که ماد کوچک همان آذربایجان امروزی است و ماد بزرگ شامل تهران، اصفهان، کرمانشاه و همدان می‌شود.
در زمان هخامنشیان، ماد کوچک (آذربایجان) به عنوان یکی از ساتراپ‌ها اداره می‌شد. در اواخر دوران هخامنشی و همزمان با لشکرکشی اسکندر به ایران، ساتراپ ماد کوچک فردی به نام آتورپات (آذرباد) بود. وی توانست این منطقه را از حملهٔ اسکندر حفظ کند. بعد از آن ماد کوچک به نام او «ماد آتورپات» یا «آتورپاتکان» نامیده شد.

در زمان سلوکیان و اشکانیان آذربایجان خودمختاری نسبی داشت که البته اساس کشورداری سلوکیان و پس از آن اشکانیان بر استقلال نسبی استان‌ها استوار بود. در زمان سلوکیان به نظر می‌رسد خاندان آتورپات همچنان بر آذربایجان حکم می‌راندند. در زمان اشکانیان وضعیت حکومت آذربایجان چندان روشن نیست ولی می‌توان حدس زد مانند دیگر نقاط ایران تحت سیطرهٔ خاندان‌های زمین‌دار (فئودال) با نفوذ و مطیع اشکانیان اداره می‌شده‌است. مشکل آذربایجان در زمان اشکانیان یورش‌های سهمگین آلان‌ها و گرجی از قفقاز بود که باعث ویرانی و غارت فراوان می‌شد.

در زمان ساسانیان آذربایجان اهمیت ویژه‌ای یافت. یکی از سه آتشکدهٔ معتبر ساسانیان، آتشکدهٔ آذرگشنسب در شیز آذربایجان قرار داشت. پادشاهان ساسانی در ایام سختی به زیارت آن می‌شتافتند و هدایای بسیار تقدیم می‌کردند. این آتشکده نشانهٔ اتحاد دین و دولت بود و نماد دولت ساسانی به شمار می‌رفت. در بیشاپور کازرون کتیبه‌ای وجود دارد که نام خاندان‌های زمین‌دار اوایل حکومت ساسانیان در آن ثبت شده‌است. برای آذربایجان از خاندانی به نام «وراز (Varaz)» نام برده شده که گویا محل اقتدار ایشان آذربایجان، اران و ارمنستان بوده‌است.

در زمان حکومت ساسانیان، مردمان ترک‌تبار خزر به قفقاز وارد شدند. قباد پدر انوشیروان با تلاش فراوان ایشان را عقب راند و دژهای مستحکمی در دربند قفقار برای جلوگیری از یورش‌های آنان بنا کرد. رومیان نیز هرساله مبالغی برای نگهداری این دژها به دولت ساسانی می‌پرداختند. همچنین در زمان ساسانیان جنگ سرنوشت‌ساز بهرام چوبین با خسرو پرویز در این استان بود که به شکست بهرام انجامید. دیگر رویداد مهم این دوره، واردشدن هراکلیوس امپراتور روم به آذربایجان بود که منجر به ویرانی آتشکدهٔ آذرگشنسب شد.

یاقوت حموی می‌نویسد: «ابن مقفع گفته‌است آذر به زبان پهلوی نام آتش است و بایگان، نگهدار آن که روی هم معنای آن آتشکده یا نگاهدارندهٔ آتش می‌شود و این درست‌تر است؛ زیرا آتشکده در این ناحیه بسیار بوده‌است... مردم آن نیکوروی‌اند و گونه‌های ایشان به سرخی مایل است و پوستی لطیف دارند. ایشان را زبان مخصوصی است که آذری گویند و جز خودشان کس آن را نمی‌فهمد.»


پس از اسلام

در زمان حملهٔ اعراب در مدارک رومی و ارمنی نام سپهبد و شاهزادهٔ آذربایجان «رستم پسر فرخ هرمز» آورده شده که البته با توجه به متن شاهنامه در بخش نامهٔ رستم فرخزاد به برادرش به نظر می‌رسد درست باشد:
چو نامه بخوانی تو با مهتران برانداز و برساز لشکر بران
همی تاز تا آذرآبادگان دیار بزرگان و آزادگان
همیدون گله هرچه داری ز اسب ببر سوی گنجور آذرگشسب

ساسانیان پی‌درپی از اعراب شکست خوردند و در سال ۶۲۲ میلادی در نهاوند (دروازهٔ ماد آتورپات) پیروزان -سردار ایرانی- بار دیگر با عرب‌ها مقابل شد. جنگی سخت رخ داد و ایرانیان شکست خوردند. آنگاه آذربایجان در برابر حملهٔ اعراب بی دفاع گشت و اثری از لشکر شاهنشاهی باقی نماند.

اعراب به آذربایجان نیز همانند دیگر نقاط ایران سرازیر شدند. به نظر می‌رسد در سده‌های یکم و دوم هجری تعدادشان در آذربایجان زیاد بوده‌است. کسروی این امر را به دو دلیل دانسته‌است؛ یکی این‌که مردمان آذربایجان بسیار پایداری کردند؛ به گونه‌ای که مسلمانان آذربایجان را به عنوان الاراضی المفتوحه عنوه (سرزمین‌های به زور گرفته شده) می‌شمردند که در فقه حکم خاص دارد و دوم سرسبزی این ایالت. از میان عشیره‌های عرب که در سده‌های یکم و دوم هجری به آذربایجان وارد شدند، «بنوتغلب»، «یمانیان» و حمدانیان ثبت شده‌است.

آذربایجان در سده‌های ابتدایی ورود اسلام به ایران از کانون‌های عمدهٔ مقاومت و شورش ایرانیان در برابر اعراب و عمال خلیفه بود و مردمانش همه‌گاه در حال زد و خورد با آنان بودند. معروف‌ترین این قیام‌ها «قیام خرمدینان» در حدود آذربایجان و جبال است. بنیانگذار این قیام «جاوید بن سهل» بود که سپس توسط بابک خرمدین به اوج رسید. ازدواج بابک با دختر «واساک» -یکی از شاهزادگان ارمنی- اتحاد عظیمی را در شمال بر ضد خلافت عباسیان ایجاد کرد. خرمدینان مدت طولانی توانستند در مقابل خلیفه و سرداران عرب مقاومت کنند و چهاربار سپاه بزرگ خلیفه را مغلوب کردند.


ورود قبایل ترک

حدود آذربایجان در دوران خلافت عباسیان؛ برگرفته از کتاب جغرافیای تاریخی سرزمین‌های خلافت شرقی.

در سده‌های نخستین اسلامی ترکان ماورای قفقاز -که ایرانی‌ها به آن‌ها خزر می‌گفتند- مجدداً تلاش‌های خود را برای ورود به درون اران و آذربایجان از سرگرفتند و چندین تلاش آن‌ها توسط سپاهیان خلافت عربی عقب رانده شد. در سال ۱۷۸ خورشیدی یک جمع بزرگ از خزرها از گذرگاه‌های قفقاز به درون اران سرازیر شده و دست به تخریب و کشتار زدند. هارون‌الرشید «خازم بن خزیمه» را به منطقه فرستاد و او آن‌ها را بیرون راند و دربندهای کوهستانی قفقاز را بازسازی کرد. البته این حمله‌ها را ناشی از تحریکات امپراتوری روم شرقی در جهت ایجاد دردسر برای خلیفه در مرزهای شمالی کشورش هم می‌دانند و آن را با تلاش‌های رومی‌ها برای بازپس‌گیری ارمنستان و بخش‌هایی از آناتولی که در اشغال عرب‌های مسلمان بوده، ارتباط می‌دهند.

نوشتهٔ تارخ‌نویسان سده‌های چهارم و پتجم هجری مانند ابوالفضل بیهقی و ابن اثیر نشان می‌دهد که ترکان غز در اواخر سدهٔ چهارم هجری در آذربایجان بوده‌اند. سلطان محمود غزنوی این گروه از ترکان را -که در ابتدا هواداری او را می‌کردند- از آن‌سوی سیحون به خراسان آورده بود؛ ولی بعدها سر به شورش و نافرمانی گذاشتند. گردیزی می‌نویسد: «ارسلان به سلطان گفت: این خطا بود که کردی. اکنون که آوردی همه رابکش و یا به من ده، انگشت‌های نر ایشان را ببرم تا تیر نتوانند انداخت.» به هر روی ایشان از خراسان رانده شدند و پس از چند سال آوردگی در ایران و زدوخوردهای فراوان در نواحی دیگر به آذربایجان رسیدند.

«چامچیان» -تاریخ‌نگار ارمنی- دربارهٔ جنگی که بین ایلات غز و شهریاران محلی آذربایجان (واسپورگان) در سال‌های ۴۱۱ و ۴۱۲ هجری در گرفته، می‌نویسد: «در این سال ترکان که همچون سیل به آذربایگان رسیده بودند، روی به نواحی ارمنستان آورده به واسپورگان درآمدند؛ دست به تاراج و تالان بگشاده، بسیار جاها پایمال ساختند.» همچنین محمدجواد مشکور دربارهٔ آمدن قبایل ترک به آذربایجان چنین می‌نویسد: «حوادث متناوب یکی بعد از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. بعد از سلجوقیان، دورِ سلسله‌جنبانی ترکان آتابای یا اتابکان آغاز و با نفوذ این اقوام و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفته‌رفته رو به کاهش نهاد.»

در زمان سلجوقیان ترک‌های بیش‌تری به آذربایجان روی آورده‌اند. با ادامهٔ تسلط ترکان در دوران اتابکان، باز هم عدهٔ ترک‌ها در آن سرزمین فزونی یافت و زبان ترکی رونق بیش‌تری گرفت. همچنین حکومت ترکمانان آق‌قویونلو و قراقویونلو و اسکان آن‌ها در آذربایجان، بیش از پیش موجب رونق زبان ترکی و تضعیف زبان آذری گردید. جنگ‌ها و عصیان‌هایی که در فاصلهٔ برافتادن و برخاستن صفویان پیش آمد، سربازان ترک بیش‌تری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباش‌های ترک نیز مزید بر علت شده و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید.


نفوذ بر اران

به گفتهٔ عنایت‌الله رضا، اران بعد از دورهٔ حملهٔ مغول گاه تحت فرمان شروانشاهان و گاه تحت نفوذ فرمانروایان آذربایجان بود. این در حالی است که ریچارد فرای می‌گوید اران بعد از هجوم مغول، همواره تحت فرمان حکمرانان آذربایجان بوده‌است.

فراموش شدن زبان آذری باستان

تضعیف تدریجی آذری با رسوخ ترک زبانان به آذربایجان ایران شروع شد. اولین ترک زبانان در زمان محمود غزنوی وارد منطقه شدند. ولی این در زمان سلجوقی بود که قبایل ترک شروع به مهاجرت گسترده به آذربایجان کرده و در آنجا سکنی گزیدند. جمعیت ترکی در دوره اتابکان الدنیز آذربایجان (۵۳۱-۶۲۲ هجری) همچنان رشد کرد، ولی اوج آن در دوره ایلخانان مغول بود که اکثریت سربازان شان ترک بودند و آذربایجان را به مرکز سیاسی خود بدل ساختند. زدوخورد و ناآرامی پیوسته که به مدت ۱۵۰ سال بین افول ایلحانان و صعود صفویان در آذربایجان حکمفرما بود، باز موجب جذب عناصر نظامی ترک بیشتری به منطقه شد. در این دوره آذری در دوره ترکمانان قرا قویونلو و آق قویونلو آذری با سرعتی بیشتر از قبل منقرض شد، تا جایی که صفویان که در اصل طایفه‌ای ایرانی زبان بودند ترکی سازی شدند و ترکی را به عنوان زبان بومی خود اختیار کردند.


حکمرانی صفوی که در ابتدا مبتنی بر حمایت قبایل ترک بود و پس از این که حکومت پایگاهی گسترده تر یافت همچنان مورد حمایت و تاثیر قزلباشان بود به نوبه خود به گسترش ترکی و افول آذری، که حداقل دیگر در مراکز شهری مورد استفاده قرار نگرفت، کمک کرد و ترکی تدریجاً به عنوان زبان آذربایجان شناخته شد. نتیجتاً لفظ آذری توسط برخی مؤلفین ترک و در پی آنان شرقشناسان غربی به ترکی آذربایجان اطلاق شد.

پروفسور پیتر گلدن در کتاب خود که یکی از جامع‌ترین کتاب‌ها درباره تاریخ گروه‌های مختلف ترک چاپ شده‌است روند ترکی زبان شدن آذربایجان را به سه مرحله بخش کرده‌است:

نخست ورود سلجوقیان و مهاجرت قبایل اغوز به ناحیه آذربایجان و آران و آناتولی، دوم حمله مغولان که بیشتر سربازان شان ترک‌تبار بودند، و سوم دوران صفویان که بسیاری از قبایل اغوز-ترکمان قزلباش از آناتولی به ایران سرازیر شدند.

دکتر محمد جواد مشکور درباره آمدن تیره‌های ترک به آذربایجان می‌نویسد: پیشامدهای متناوب یکی پس از دیگری آذربایجان را آماج تهاجمات پیاپی قرار داد. با نفوذ اقوام ترک و گسترش زبان ترکی، سیطرهٔ زبان آذری محدود و رفته رفته رو به کاهش نهاد. در دوران مغول‌ها که بیشتر سربازان آنان ترک بودند و آذربایجان را تخت‌گاه خود قرار دادند، ترکان در آن جا نفوذ گسترده‌ای یافتند. حکومت ترکمانان آق قویونلو و قراقویونلو و اسکان آنها در آذربایجان بیش از پیش مایه رونق ترکی و تضعیف زبان «آذری» شد. جنگ‌ها و عصیان‌هایی که در فاصله برافتادن و برخاستن صفویان پیش آمد سربازان ترک بیشتری را به آذربایجان سرازیر کرد. وجود قزلباش‌های ترک نیز مزید بر چرایی شد و زبان ترکی را در آن سرزمین رونق بخشید. از جمله دیگر کسانی که تبریز و مراغه را پایتخت خویش قرار دادند هلاکوخان ایلخانی بود.

ولادیمیر مینورسکی در دانش‌نامه اسلام فرایند تغییر زبان مردم آذربایجان را چنین توضیح می‌دهد: در حدود قرن شش هجری تحت لوای سلجوقیان قبیله غوز ابتدا در تعداد اندک و سپس در تعداد قابل توجهی آذربایجان را اشغال می‌نمایند. در نتیجه مردمان ایرانی‌زبان آذربایجان و نواحی ماوراء قفقاز تبدیل به ترک‌زبان شدند، هرچند که ویژگی‌های تمایزبخش زبان ترکی آذربایجانی، مانند آواهای پارسی و نادیده گرفتن تطابق صوتی، منشا غیرترکی جمعیت ترک‌زبان شده را منعکس می‌کند

ریچارد فرای نیز زبان آذری را زبانی گسترده و زبان اصلی در جغرافیای آذربایجان می‌داند. به نظر وی این زبان غالب آذربایجان از قرن چهاردهم میلادی به طور تدریجی جایگاهش را به ترکی آذربایجان داد.

پروفسور ژان دورینگ شرق‌شناس و موسیقی‌دان نیز تایید می‌کند که شهر تبریز در قرن ۱۵ میلادی هنوز ترک‌زبان نشده بود.


گویش‌های کنونی

باوجود تضعیف زبان آذری باستانی از زمان غلبهٔ مغول، گویش‌های آن زبان به گونهٔ کامل از میان نرفته، بلکه هنوز هم به صورت پراکنده و بیش‌تر با نام تاتی با آن‌ها سخن می‌گویند. این گویش‌ها از شمال به جنوب عبارت‌اند از:

کرنگان از روستاهای شهرستان ورزقان در استان آذربایجان شرقی.
کلاسور و خوینرود از روستاهای شهرستان کلیبر در استان آذربایجان شرقی.
گلین‌قیه از روستاهای شهرستان مرند در استان آذربایجان شرقی.
عنبران از شهرهای شهرستان نمین در استان اردبیل.
بیش‌تر روستاهای بخش شاهرود شهرستان خلخال در استان اردبیل.
شماری از روستاهای شهرستان طارم در استان زنجان.
شماری از روستاهای بخش رامند شهرستان بوئین‌زهرا در استان قزوین.
تالش از بخش شاندرمن شهرستان ماسال در جنوب تا تالش جمهوری آذربایجان.
اشتهاردی از شهر اشتهارد در استان البرز.

شاعران آذری‌گوی

شیخ صفی‌الدین اردبیلی
محمدشیرین مغربی تبریزی
تاج‌النساء ماماعصمت
مهان کشفی
همام تبریزی
معالی
یعقوب اردبیلی
مغربی تبریزی
بانو باغبان اردبیلی

آثار آذری

آثار نوشتاری آذری که در آثار دوره اسلامی پراکنده‌است، عبارتند از جمله‌هایی از زبان تبریزی در نزهه القلوب حمدالله مستوفی، جمله‌ای به زبان تبریزی و دو جمله از شیخ صفی الدین اردبیلی، یک دو بیتی از شیخ صفی، یک دو بیتی به زبان اردبیلی، یک دو بیتی به زبان خلخالی که همه در صفوه الصفای ابن بزاز(چاپ بمبئی) معاصر شیخ صدرالدین فرزند شیخ صفی الدین(سده هشتم) موجود است، یازده دو بیتی از شیخ صفی در سلسله النسب صفویان نوشته شیخ حسین از جانشینان شیخ پارسا گیلانی مراد شیخ صفی الدین چاپ برلین، ۳۳-۲۹ ملمعی از همام تبریزی(متوفی ۷۱۴ هجری/ ۱۲۱۴ قمری) به پارسی و زبانی محلی که باید زبان تبریز باشد. زبان آذری با زبان دری در خراسان متفاوت است و تا جایی که قطران تبریزی(قرن ۱۱) مجبور می‌شود آن را در یک بیت شعر بگوید:
بلبل به سان مطرب بیدل فراز گل گه پارسی نوازد، گاهی زند دری

بسیاری از جملات و عبارات و کلمات موجود در کتاب‌ها و نسخ دست نویس قدیمی از وجود این زبان حکایت می‌کنند.حمدالله مستوفی یک جمله از زبان تبریزی نقل می‌کند:
تبارزه(تبریزی‌ها) اگر صاحب حُسنی را با لباس ناسزا یابند، گویند «انگور خلوقی بی چه در، درّ سوه اندرین»؛ یعنی انگور خلوقی(انگوری مرغوب) است در سبد دریده.

در شعرهای ایرانی آمیختگی از زبان‌های دیگر نیز هست. این یک شعر از همام تبریزی است که با لهجه تبریزی و لهجه دری آمیخته شده‌است:
بدیذم چشم مستت رفتم اژ دست کوام و آذر دلی کویا بتی مست
دل‌ام خود رفت و می‌دانم که روژی به مهرت هم بشی خوش کیانم اژ دست
به آب زندگی ای خوش عبارت لوانت لاود جمن دیل و کیان بست
دمی بر عاشق خود مهربان شو کزی سر مهرورزی کست و نی کست
به عشق‌ات گر همام از جان برآیذ مواژش کان بوان بمرت وارست
کرم خا و ابری بشم بوینی به بویت خته بام ژاهنام

بیت دیگری از همام تبریزی:
وهار و ول و دیم یار خوش بی اوی یاران مه ول بی مه وهاران

معنی:بهار و گل و روی یار خوش هستند. اما بدون دوست هیچ گل و بهاری نیست.

کشف جدید دیگری به نام سفینه تبریزی شامل جملات خاص زبان تبریزی می‌باشد. اینها در دوران ایلخانی جمع گشته‌است. یک جمله از بابا فرج تبریزی در سفینه تبریزی به این صورت است:

انانک قدهٔ فرجشون فعالم آندره اووارادا چاشمش نه پیف قدم کینستا نه پیف حدوث.
معنی:چندانک فرج را در عالم آورده‌اند چشم او نه بر قدم افتاده‌است نه بر حدوث.

سفینه تبریزی شامل جملات و شعرهای از زبان آذری می‌باشد. در یک قسمت از این کتاب نویسنده خود مستقیماً این زبان را زبان تبریزی می‌خواند:

دَچَان چوچرخ نکویت مو ایر رهشه مهر دورش
چَو ِش دَ کارده شکویت ولَول ودَارد سَر ِ یَوه
پَری بقهر اره میر دون جو پور زون هنرمند
پروکری اَنزوتون منی که آن هزیوه
اکیژ بحتَ ورامرو کی چرخ هانزمَویتی
ژژور منشی چو بخت اهون قدریوه
نه چرخ استه نبوتی نه روزو ورو فوتی
زو ِم چو واش خللیوه زمم حو بورضی ربوه

یک جمله از زبان تبریزی موجود است که به وسیله بزاز اردبیلی در صفوت الصفا ترجمه شده‌است:
«علیشاه چو در آمد گستاخ وار شیخ را در کنار گرفت و گفت حاضر باش بزبان تبریزی گو حریفر ژاته یعنی سخن بصرف بگو حریفت رسیده‌است. در این گفتن دست بر کتف مبارک شیخ زد شیخ را غیرت سر بر کرد»

در یک جمله پیر ذهتاب تبریزی حاکم قراقوینلو اسکندر خطاب کرده و گفته:

اسکندر، رودم کشتی، رودت کشاد!
ترجمه:اسکندر، پسرم کُشتی، پسرت کشته باد!

کلمه رود به معنی پسر هنوز در بسیاری از لهجه‌های خانواده زبان‌های ایرانی استفاده می‌شود مانند لهجه لارستانی، اطراف استان فارس و لری بختیاری.

چهار رباعی با عنوان فهلویات از خواجه محمود خوجانی، متولد شده در خوجان یا خورجان در نزدیکی تبریز توسط عبدالقادر مراغی ثبت گردیده‌است. یکی از آن چهار رباعی این است:
همه کیژی نَهَند خُشتی بَخُشتی بَنا اج چو کَه دستِ گیژی وَنیژه
همه پیغمبران خُو بی و چو کِی محمدمصطفی کیژی وَنیژه

یک غزل و چهارده رباعی تحت عنوان فهلویات از مغربی تبریزی باقی‌مانده‌است.

یک نوشته از مادر عصمت تبریزی که یک زن شاعر و صوفی بوده‌است که این نوشته اکنون در ترکیه نگاه داشته می‌شود. درباره زیارتگاه مقدسی در تبریز گفته‌است. که عبارت بوری بوری که در فارسی معنی بیا بیا را می‌دهد که مولانا از زبان شمس تبریزی نقل می‌کند:
ولی ترجیع پنجم در نیایم جز به دستوری که شمس الدین تبریزی بفرماید مرا بوری
مرا گوید بیا، بوری که من باغم تو زنبوری که تا خونت عسل گردد که تا مومت شود نوری

کلمه بوری را کربلایی حسین تبریزی از خواجه عبدالرحیم اژابادی نقل می‌کند که به معنی بیا است. در لهجه هرزندی در هرزند آذربایجان مانند لهجه کارنگی در آذربایجان که هر دو در قرن بیستم ثبت گردیدند. دو کلمه بیری و بوراه هر دو به معنی آمدن و از یک ریشه هستند.

و همچنین در زبان لکی واژه بوری به معنی بیا هنوز کاربرد دارددر اشعار باباطاهر لغت «بوره» به همین معنی "بیاً بکار رفته‌است:
بوره بلبل بنالیم از سر سوز
بوره آه سحر از مو بیاموز
تو از بهر گلی ده روز نالی
مو از بهر دل‌آرامم شو و روز

همچنین شعری از بانو باغبان اردبیلی که در آن شیخ صفی الدین اردبیلی را مخاطب قرار داده بود نیز به این زبان موجود است:
دیره کین سربه سودای ته گیجی دیره کین چش چو خونین اسره ریجی
دیره سرباستانه اچ ته دارم خود نواجی کووربختی چوکیجی

معنی فارسی:«دیرگاهی است که این سر با سودای تو گیج است، دیرگاهی است که این چشم اشک خونین می‌ریزد، خود نمی‌گویی که بدبخت چه کسی هستی؟»
واژه‌های تبریزی

در واژه‌نامه‌ای به نام «فرهنگ جهانگیری» (سدهٔ یازدهم ق.) به صراحت میان زبان مردم تبریز و زبان ترکی جدایی نهاده، نوشته شده‌است: «آژخ (= زگیل): به ترکی «لوینک» و به زبان تبریز «سکیل» گویند» در ادامه، به نمونه‌هایی از این واژگان آذری اشاره می‌شود:

چراغله = کرم شب‌تاب
زوال = انگشت
زیوال = شبنم
سودان = سار
سور = لوچ
شفت = ناهموار
شم = کفش
نگ/ تگ = کام دهان
کلاه‌دیوان = قارچ
کنگر = جغد
مشکین‌پر = خفاش
مله = ساس
انین = نیزه
تیته = مردمک
برز = بلندی
کریوه = عقبه
سهراب = سرخاب

نقش کسروی

وقتی پان‌ترک‌ها ادعا کردند از آن‌جا که مردم آذربایجان به ترکی سخن می‌گویند، زبان بومی مردم این منطقه ترکی بوده‌است، احمد کسروی در تحقیقات گسترده‌ای از منابع فارسی، عربی و حتی منابع تاریخی یونانی استفاده کرد. او نتیجه گرفت که مردم آذربایجان اصالتاً به زبانی ایرانی به نام آذری سخن می‌گفته‌اند که بعد از هجوم ترک‌ها، زبان ترکی مورد استفاده قرار گرفته، ولی هنوز هم ردپایی از زبان آذری در آن مناطق به جا مانده‌است. زبان آذری گاهی به جای زبان ترکی مورد استفادهٔ مردم آذربایجان اطلاق می‌شود؛ اشتباهی که حتی در ویرایش دوم دانشنامهٔ اسلام هم صورت گرفته‌است.

به گفتهٔ یارشاطر، کسروی نخستین دانشمندی بود که این زبان را موضوع بحث و تحقیق قرار داد و اثر او در این باب هنوز هم استفاده می‌شود. آثار تاریخی کسروی توسط دیگر دانش‌پژوهان نیز به رسمیت شناخته شده‌است.ولادیمیر مینورسکی در مورد او می‌گوید:

کسروی روح تاریخ‌نگار راستگو را داراست. او در جزئیات دقیق و در ارائه شفاف است.

یوزف مارکوارت: زبان حقیقی پهلوی زبان آذربایجان است که زبان اشکانیان بوده‌است.

ژیلبر لازار: زبان آذری در حوزهٔ آذربایجان رواج داشت و یک زبان مهم ایرانی بود که مسعودی آن را در کنار دری و پهلوی نام می‌برد.

ولادمیر مینورسکی: مردمان بومی و اصیل یک‌جانشین روستایی و کشاورز آذربایجان در دوران فتح اعراب به لقب تحقیرآمیز علوج (غیرعرب) خطاب می‌شدند. این‌ها به گویش‌های متفاوتی همچون آذری و تالشی تکلم می‌کردند که هنوز هم امروز جزیره‌هایی از این زبان‌ها در میان مردمان ترک‌زبان آذربایجان دیده می‌شود. تنها سلاح این جمعیت آرام و صلح‌جوی روستایی فلاخن بود و بابک خرمدین با پشتیبانی این گروه برضد خلیفه قیام کرد.


محدوده آذربایجان در گذر زمان


پیوست:
7-4-2015 2-00-39 PM.jpg


نقشه از محمود کاشغری نام آذربایجان با عنوان ارض آذربادگان در نقشه مشخص است.

استرابو جغرافی‌نگار یونانی در دفتر یازدهم جغرافی از آلبانیا (اران و شروان دوران اسلامی)، آتورپاتکان و ارمنستان نام می‌برد و می‌گوید که رود ارس از مرز آتورپاتکان در جنوب و ارمنستان در شمال می‌گذرد. در تاریخ پلینی نیز حدود آتورپاتکان تا رود است و رود ارس از میان ارمنستان کبیر با آتورپاتکان عبور می‌کند. در زمان ساسانیان، آذربایجان به شکل باستانی آتورپاتکان خوانده شده‌است. در کتیبهٔ شاپور، این منطقه یکی از استان‌های ایرانشهر و در کنار ارمنستان، ایبریا (گرجستان امروزی)، آلبانیا (اران و شروان) و بلاشکان حساب شده‌است.


ابن فقیه همدانی در کتاب «البلدان» در سدهٔ سوم هجری، حدود آذربایجان را این‌گونه شرح می‌دهد: «آذربایجان از یک‌سو رود ارس و از سوی دیگر مرز زنجان و حدود دیلمستان و طارم و گیلان را شامل می‌شود.»
ابن رسته نیز در کتاب «اعلاق‌النفیسه» و در همین سده، حدود آذربایجان را این‌چنین نوشته‌است: «اردبیل، مرند، باخروان، ورثان و مراغه.»
اصطخری دیگر جغرافی‌دان سدهٔ سوم هجری در کتاب المسالک و الممالک ذیل فصلی تحت عنوان «ذکر ارمنیه و اران و آذربایجان» از شهرهای آذربایجان چنین یاد کرده‌است: «اردویل، مراغه، اورمیه، میانه و خونه، بروانان، دیرخقان، سلماس، نشوی، مرند، برزند، ورثان، موقان، جابروان و واشنه.» به نوشتهٔ وی: «حدود آذربایجان از تارم تا حدود زنگان تا دینور تا حلوان تا شهرزور تا دجله و به حدود ارمینیه بازگردد.»

ابن حوقل در کتاب «صورةالارض» در سدهٔ چهارم هجری، شهرهای مراغه، تبریز، ارومیه، خوی، سلماس، برکری، اردبیل، داخرقان، اشنه، میانج، مرند و برزند را جزء شهرهای مهم آذربایجان ذکر کرده‌است.
در کتاب حدود العالم نیز -که تألیف همین سده‌است- مناطق اران، ارمنستان و آذربایجان جدا از هم ذکر شده‌اند.
محمد مقدسی -دیگر جغرافی‌دان سدهٔ چهارم هجری- در حالی که بین مناطق اران، ارمنستان و آذربایجان تفاوت قائل می‌شود، سلماس، ارومیه، مراغه و خوی را جزء ارمنستان شمرده
و رسبه، تبریز، جابروان، خونج، میانج، سراة، بروی، ورثان، موقان، میمذ و برزند را جزء شهرهای آذربایجان ذکر کرده‌است.

زکریای قزوینی در سدهٔ هفتم هجری و در کتاب «آثارالبلاد و اخبارالعباد»، آذربایجان را سرزمینی پهناور بین اران و کوهستان می‌داند و می‌گوید شهرها، روستاها، کوه‌ها و رودخانه‌ها در آن سرزمین بسیار است.
حمدالله مستوفی نیز در همین سده از ۹ تومان بلاد اداری آذربایجان در دوران ایلخانان این‌گونه یاد می‌کند: «بلاد آذربایجان 9 تومان است ، بیست و هفت شهر دارد در بیشتر مناطق این مملکت هوا سرد و در بعضی مناطق ملایم است ، حدودش با ایالت عراق عجم ، موغان ، گرجستان ، ارمن و کردستان پیوسته، طولش از باکو تا خلخال 95 فرسخ، عرضش از بجروان تاسیپان 55 فرسخ می‌باشد.
یکم تومان تبریز (شامل تبریز، اوجان و طسوج)، دوم تومان اردبیل (شامل اردبیل و خلخال)، سوم تومان پیشگین (شامل پیشگین، خیاو اوناد، ارجاق، اهر، تکلفه و کلئبر)، چهارم تومان خوی (شامل خوی، سلماس، ارومیه و اشنویه)، پنجم تومان مراغه (شامل مراغه، دهخوارقان و نیلان)، هفتم تومان مرند (شامل مرند، دزمار، زنگیان، ریوز و گرکر)، هشتم تومان نخجوان (شامل نخجوان، اردوباد، آزاد و ماکویه).»
. در کتاب بستان‌السیاحه نوشتۀ زین‌العابدین شیروانی حدود آذربایجان چنین آمده‌است: " ... محدود است از طرف شمال به ولایت موغان و شیروان و جبال البرز و از سمت جنوب به عراق عجم و کردستان و از جانب مشرق به دیار خلخال و گیلان و طالش و دیلم و از جانب مغرب به بلاد ارمن و گرجستان . "


در ترجمهٔ فارسی کتاب یاقوت حموی (سدهٔ هفتم هجری) چنین آمده‌است: «حدود آذربایجان از بردعه تا مشرق تا از زنجان در مغرب و از سمت شمال به سرزمین‌های دیلم، جیل (گیلان) و طرم (طارم) است. و او (آذربایجان) اقلیم بزرگ و وسیعی است و از شهرهای مشهورش تبریز امروزه مرکز و بزرگترین شهر آذربایجان است و قبلاً مرکز آن مراغه بود و از شهرهایش خوی، سلماس، ارومیه، اردبیل، مرند و غیره‌است.»
محمدجواد مشکور باور دارد یاقوت در مورد تعیین حدود آذربایجان دچار اشتباه شده و عبارت وی را چنین تصحیح کرده‌است: «حد آذربایجان از شمال بردعه از شرق بلاد، دیلم و گیلان و از مغرب از زنجان از جنوب بلاد طارم و زنجان است.»
برپایهٔ این گفتهٔ یاقوت، بخشی از اران تا بردع نیز جزو آذربایجان بوده‌است؛ ولی در کتاب دیگر خود «گزیدهٔ مشترک» رود ارس را مرز میان آذربایجان و اران دانسته‌است.


گاهی زنجان را نیز به عنوان بخشی از آذربایجان به حساب می‌آورند. حسین آلیاری برپایهٔ نوشتهٔ جغرافی‌دانان و گردشگران اسلامی، حدود آذربایجان را این‌طور می‌نویسد: «تبریز، اردبیل، مراغه، خنج، ورثان، سیر، میانج، برزه، ارومیه، جابروان، خوی، مرند، گلسره، باجروان، برزند، سلماس، شیز، سلق، نریز، سندبابا، سابرخاست، سراو، ماینهرج، بذ، میمذ، نیر و زنجان.»

ایران

حدود و مرز آذربایجان در طول تاریخ از دید جغرافی‌دانان و جهانگردان متفاوت بوده‌است. نقشه‌های موجود از سده‌های پیش از سدهٔ بیستم، آن را جنوب ارس ترسیم کرده‌اند.
بنابر نظر سویچسکی در منابع کتبی به ندرت اران با آذربایجان یکی شمرده شده‌است.
منابعی نیز اران را جزء ارمنستان شمرده‌اند.
بنابر نظر گروهی از دانشمندان، اطلاق نام آذربایجان به حاکمیت دولت مساوات برای جمهوری نوین آذربایجان، یک امر سیاسی برای جدایی آذربایجان تاریخی (آذربایجان ایران) بوده‌است
و آذربایجان تاریخی را شامل نمی‌شود.

بنابر نظر بورنوتیان در دورهٔ صفویان به خاطر گرفتن مالیات، برخی از سرزمین‌های شمال ارس جزء آذربایجان حساب می‌شد. اما این رسم در سدهٔ هجدم و نوزدهم میلادی به تدریج از بین رفت و برای تاریخ‌نگاران مسلمان محلی قفقازی -مانند میرزا جمال جوانشیر و میرزا آدیگوزل‌بگ- و سایر تاریخ‌نگاران این منطقه، آذربایجان واقع در جنوب ارس بوده‌است.
همچنین بنابر نظر مایکل کروسانت، بخش‌هایی از اران جزء ارمنستان نیز به شمار آمده‌است.


احمد کسروی معتقد است: «در قرن‌های نخستین اسلام که تازیکان در همه‌جای ایران رشتهٔ فرمانروایی را در دست داشتند، اران بیش‌تر تابع آذربایجان بود و کسی که به عنوان والی برای هردو از شام یا بغداد فرستاده می‌شد، در آذربایجان می‌نشست. گاهی ارمنستان نیز تابع آن‌جا بود... از این‌جاست که از این سه سرزمین یک‌جا و باهم یاد می‌شد.»


به عقیدهٔ عباس زریاب خویی، دلیل این تناقض در مورد مرز شمالی آذربایجان در سده‌های چهارم و پنجم هجری تا زمان یاقوت حموی (سدهٔ هفتم قمری)، تسلط مسلمانان بر سراسر آذربایجان و اران و مسلمان‌شدن اهالی این دو سرزمین است و به همین جهت، جغرافی‌نگاران حدود اران و آذربایجان را گم کردند و از این‌رو گاهی حد شمالی آذربایجان را تا قسمت‌های خیلی شمالی‌تر رود ارس بالا برده‌اند.

پس از مهاجرت ترکان سلجوقی به آذربایجان و اران، از بین‌رفتن زبان‌های بومی، گسترش زبان ترکی و پس از آن رواج مذهب شیعه در دوسوی رود ارس و در هر دو سرزمین باعث پیوند هرچه بیش‌تر مردم این مناطق گردید و نام اران تحت‌تأثیر نام آذربایجان -که معروف‌تر بود- قرار گرفت. به گونه‌ای که واسیلی بارتلد معتقد است در این زمان اران بدون واسطه به آذربایجان ملحق شد.


بنابر نظر چند پژوهشگر در حقیقت در سده‌های گذشته و نقشه‌های پیش از سال ۱۹۱۸ میلادی، هیچ‌گاه بخشی که هم‌اکنون جمهوری آذربایجان نامیده می‌شود، نام آذربایجان برخود نداشته و همیشه قسمت جنوبی رود ارس -که هم‌اکنون در ایران قرار دارد- آذربایجان نامیده می‌شده و قسمت‌های شمال‌غربی رود ارس آلبانیا و سرزمین‌های شمال‌شرق رود ارس شروان نام داشته‌است و در دوران شوروی نام آذربایجان بر این مناطق گذاشته شد.


در جغرافیای دوران اسلامی، اکثراً اران و شروان دو ناحیهٔ جداگانه از هم حساب می‌شوند و شروان از دورهٔ خلافت عباسیان تا دورهٔ صفویان زیر سلطهٔ حاکمان محلی به نام شروانشاهان بوده‌است.
بنابر نظر ولادیمیر مینورسکی، جمهوری آذربایجان از لحاظ تاریخی نامش آلبانیای قفقاز بوده‌است و در دوران اسلامی به آن اران می‌گفتند.


ابن حوقل با ارائهٔ تصویر جداگانه از سه ناحیهٔ ارمینیه، آذربایجان و اران در اثر خود، رود ارس را مرز میان آذربایجان و اران دانسته‌است. او شهرهای برذعه، جنزه، شمکور، شماخیه، شروان، شابران، قبله و شکی را از سرزمین اران و شهرهای اردبیل، داخرقان، تبریز، سلماس، خوی، برکری، ارومیه، مراغه، اشنه، میانج، مرند، برزند را جزء آذربایجان معرفی کرده‌است.

قفقاز

بنابر نظر واسیلی بارتلد، نام آذربایجان از آن جهت بر مناطق قفقاز گذاشته شد که گمان می‌رفت با برقراری یک جمهوری جدید به نام آذربایجان، آذربایجان ایران و این جمهوری نوبنیاد باهم یکی شده و آذربایجان ایران از این کشور جدا شود.
وی می‌گوید: «نام آذربایجان برای جمهوری آذربایجان از آن جهت انتخاب شد که گمان می‌رفت با برقراری جمهوری آذربایجان، آذربایجان ایران و جمهوری آذربایجان یکی شوند... نام آذربایجان از این نظر برگزیده شد. هرگاه لازم باشد نامی انتخاب شود که بتواند سراسر جمهوری آذربایجان را شامل گردد، در آن صورت می‌توان نام اران را برگزید.»


در همان زمان مخالفت‌هایی با این نام‌گذاری در ایران انجام شد
و افراد و رسانه‌ها، محمد خیابانی، روزنامهٔ جنگل و روشنفکران آذربایجانی ایرانی، واکنش منفی به این نام‌گذاری نشان دادند.
ولادیمیر مینورسکی می‌گوید که این نام‌گذاری دولت مساوات در زمان نوری‌پاشا انجام گرفت.


در همین راستا یوزف مارکوارت یک مقاله نوشت که در نشریهٔ «ایرانشهر» ترجمه و چاپ گردید:
«پیش از همه لازمست که حکومت ایران با استناد تمام عناصر ملت ایرانی بدون تفریق زبان و مذهب برضد اسعتمال نام آذربایجان که جمهوریت تاتار قفقازی برخلاف حقیقت علمی و بدون استحقاق به خود چسپانده‌است، یک اعتراض سختی و قطعی به عمل بیاورند. در صفحات تاریخ به قدری کافی ثابت و مبرهنست که آذربادگان و یا آذربایجان -که عرب‌ها آذربیجان نوشته‌اند- در تمام ازمنهٔ تاریخی در شمال ایران تا رود ارس امتداد داشت و در ابتدا قسمتی از ایالت شمالی ایران یعنی مدی را تشکیل می‌داده‌است. این قسمت از ایالت مدی در زمان استیلای ایران از طرف اسکندر در زیر ادارهٔ ساتراپ یعنی حاکم آن زمان که آتورپات (آذرباد) نام داشت، دم از استقلال می‌زد و از نام این ساتراپ آتورپاتکان یا آذربادگان نامیده می‌شد. گرچه یکی از جانشینان آتورپات که آرتابازان نام داشت حوزهٔ حکومت خود را وسعت داده و از شمال و شمال‌غربی تا کوه‌های قفقاز و تا گرجستان رسانید؛ ولی این توسیع مملکت موقتی بود زیرا پس از تأسیس سلطنت ارمنستان شرقی از طرف آرتاکسیس باز آن قسمت پس داده شد. و اما مملکتی که در شمال رود ارس بود و امروز اکثر اهالی آن تاتار هستند، در زمان قدیم آلبانی نامیده می‌شد که به زبان پارسی میانه یعنی پهلوی و به سریانی اران (به تشدید را) می‌گفتند و در کتب مورخین عرب نیز الران مذکور است. این تعبیر در تاریخ زندگانی شاه اسماعیل و در تاریخ کردستان تألیف شرف‌الدین بتلیسی پیش می‌آید. دولت روس بدبختانه این تعبیر تاریخی یعنی اران را به کار نبرده‌است؛ در صورتی که بعضی نام‌های دیگر تاریخی را مانند فرغانه و غیره چنان‌که هم می‌بایست نگه‌داشت. این دو مملکت اران و آذربایجان که اولی در شمال و دویمی در جنوب رود ارس واقع است با استثنای گوشهٔ شرقی آن یعنی شیروان امروزی از حیث روابط نژادی اساساً و به کلی متفاوت هستند و تا عهد مغول‌ها هریک از این‌ها تاریخ جداگانهٔ مخصوص برای خود داشته‌است. و بدین‌جهت باید هریک از این‌ها علاحده به زیر تدقیق و تحقیق گذاشته شود...»

احمد کسروی در شهریاران گمنام می‌نویسد: «شگفت است که آران را اکنون «آذربایجان» می‌خوانند؛ با آن‌که آذربایجان یا آذربایگان نام سرزمین دیگریست که در پهلوی آران و بزرگ‌تر و شناس‌تر از آن می‌باشد و از دیرین‌زمان که آگاهی در دست هست، همواره این دو سرزمین از هم جدا بوده و هیچ‌گاه نام آذربایجان بر آران گفته نشده‌است. ما تاکنون ندانسته‌ایم که برادران آرانی ما که حکومت آزادی برای سرزمین خود برپا کرده و می‌خواستند نامی نیز بر آن‌جا بگذارند، برای چه نام تاریخی و کهن خود را کنار نهاده، دست یغما به سوی آذربایگان دراز کردند؟ و چه سودی را از این کار شگفت خود امیدوار بودند؟ این خرده‌گیری نه از آنست که ما برخاسته آذربایگانیم و تعصب بوم و میهن خود نگه می‌داریم. چه آذربایگان را از این کار هیچ‌گونه زیان نیست؛ بلکه از اینست که برادران آرانی ما در آغاز زندگانی ملی و آزاد خود، پشت‌پا به تاریخ و گذشتهٔ سرزمینشان می‌زنند و این خود زیانی بزرگ است. و آن‌گاه تاریخ مانند چنین کار شگفت سراغ ندارد!»

محمدجواد مشکور نیز در این باره نوشته‌است: «ایالت اران که در دوران اسلامی به این نام مشهور بود، از زمان ترکان قراقویونلو و آق‌قویونلو تا جنگ جهانی اول قراباغ... خوانده میشد. پس از شکست روسیهٔ تزاری، مردم آن ناحیه دعوی استقلال کرده، در سپتامبر سال ۱۹۱۸ میلادی حکومتی به نام آذربایجان تحت نفوذ دولت عثمانی تشکیل دادند. غرض از این نام‌گذاری این بود که از ضعف دولت مرکزی ایران در اواخر قاجاریه استفاده کرده، آذربایجان ایران را -که مردم آن مانند اهالی قرهباغ به لهجههای ترکی سخن میگفتند- با آذربایجان ساختگی به هم پیوند داده و در دوسوی رود ارس حکومتی تحت نفوذ عثمانی تشکیل دهند؛ ولی ترکان به زودی شکستخورده و امپراتوری عثمانی تجزیه شد.»


ایران خورشیدی تابان دارد
اهورا مزدا نگهبان ایران زمین


سطح دسترسی لازم برای مشاهده فایل های پیوست شده در این پست را ندارید.



جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد.....رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد

سودای زلف و خالت در هر خیال ناید.....اندیشه ی وصالت جز در گمان نگنجد

هرگز نشان ندادند از کوی تو کسی را.....زیرا که راه کوی ات اندر نشان نگنجد


شنبه 13 تیر1394 - 1:06pm

تاریخ عضویت: جمعه 11 تیر1394 - 3:18am
پست: 9
پاسخ با نقل قول
واقعا عالی بود دمت خیلی


جمعه 13 شهریور1394 - 8:12am
کاربر فعال
کاربر فعال

تاریخ عضویت: جمعه 10 مرداد1393 - 11:48pm
پست: 141
محل اقامت: دیار آزادمردان، زاگرس جنوبی
پاسخ با نقل قول
درود.
خیلی جالب بود. دمت گرم. پاینده باشی برادر generator.

همه جای ایران سرای من است.
@};- @};-



جور دشمن چه کند گر نکشد طالب دوست
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به همند


جمعه 13 شهریور1394 - 7:22pm

تاریخ عضویت: سه شنبه 16 تیر1394 - 8:42am
پست: 47
محل اقامت: ایران-تبریز
پاسخ با نقل قول
با تشکر دوست عزیز @};- @};- :x :x



ما به خدا اعقاد داریم


دوشنبه 16 شهریور1394 - 8:38pm
کاربر فعال
کاربر فعال

تاریخ عضویت: چهارشنبه 25 تیر1393 - 3:06pm
پست: 67
پاسخ با نقل قول
از لطفی که به بنده دارید سپاسگزارم



جانا حدیث حسنت در داستان نگنجد.....رمزی ز راز عشقت در صد زبان نگنجد

سودای زلف و خالت در هر خیال ناید.....اندیشه ی وصالت جز در گمان نگنجد

هرگز نشان ندادند از کوی تو کسی را.....زیرا که راه کوی ات اندر نشان نگنجد


سه شنبه 31 شهریور1394 - 4:05pm
نمایش پست ها از آخر به اول:  مرتب سازی بر اساس  
پاسخ به موضوع   [ 5 پست ] 

چه کسی آنلاین است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر عضو شده ای موجود نیست. و 300 مهمان


در این انجمن نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
در این انجمن نمی توانید به موضوعات پاسخ دهید
در این انجمن نمی توانید پست خود را ویرایش کنید
در این انجمن نمی توانید پست های خود را حذف کنید
در این انجمن نمی توانید پیوست ارسال کنید

انجمن و سایت تخصصی فلزیاب و ردیاب با حضور اساتید مجرب - طراحی و ساخت و خرید و فروش مدارات الکترونیک و کیت و نقشه مدار دستگاههای پر قدرت فلز یاب و رد یاب با قیمت مناسب - دستگاه گنج یاب و دفینه یاب و گنجیاب جهت جستجوی طلا - بهترین و قویترین طلایاب و سیستم تصویری و فلزیاب پالسی و توباکس - آموزش اپراتوری ردیاب - best site / forum for metal detector (PI, VLF, Two Box, ...) , lrl , felezyab , felez yab systems to find treasure