فلزجو FelezJoo https://www.felezjoo.com/ |
|
چکیده ای از اقوام ایرانی https://www.felezjoo.com/viewtopic.php?f=26&t=2761 |
صفحه 1 از 1 |
نویسنده: | Generator [ دوشنبه 8 تیر1394 - 11:24am ] |
عنوان پست: | چکیده ای از اقوام ایرانی |
مردم تاتار تاتارها ( تاتار : Tatarlar / Татарлар) و گاه در املاء Tartars ، یکی از گروه های قومی ترکی میباشد. تعداددر اواخر قرن بیستم به ۱۰ میلیون نفر بوده است، از جمله تمام طوایف بزرگ تاتارمیتوان به مانند تاتارهای کریمه، تاتارهای ولگا، و تاتارهای لیپکا نام برد. روسیه موطن اصلی تاتارها میباشد. و در جمهوریهای به استقلال رسیده شوروی سابق در هر کدام در حدود ۳۰۰۰۰ نفر تاتار ساکن هستند. این جمهوریها عبارتند از ازبکستان، قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، تاجیکستان، اوکراین و آذربایجان میباشد. موطن اصلی در قرن پنجم تاتارها شمال شرقی گوبی بوده است. ولی پس از مطیع شدن توسط ختن به جنوب مهاجرت کردند. بعد توسط خانمغول، گونش خان تحت کنترل درآمده است. و تحت رهبری باتو خان نوه کونش خان به سمت غرب متقل شدند. در واقع آنها از کوههای آلتای به دشتهای روسیه امروزی منقل شده اند. در اروپا تاتارها توسط مردم بومی یا خودشان با نامهای : ترکهای قبچاقی، بلغارهای ولگا، آلانها و کیماکها شناخته میشوند. تاتارهای سیبری از بازماندگان ترکهای ساکن آلتایی هستند. زبان این مردم مخلوطی از زبان ترکی و مغولی است که بعدها با گرویدن به اسلام در زمرهٔ زبانهای ترکی به تصویب رسیده است. و دو قوم تارتارهای ولگا و کریمه از این قوم در قرن سیزدهم به سمت شرق مهاجرت کردند. لفظ تاتار اولین بار در قرن پنجم به ترکان چادرنشینی که از مغولستان به حوالی دریاچه بایکال سکنی گزیدند بکار میرفت. این افراد شاید با قبایل کومان یا قبچاقهای ارتباطی داشته باشد. واژه تاتار برگرفته از عبارات و متون باستانی چین است اکه حکایت از بودن قومی است که در ایم مناطق سکنی داشته اند بکار میرفته است. و نامهای دیگر این مردمان را در نوشتههای چینی ضبط شده است به تاتان و داتان نام برد. به عناوین مختلفی که به قبایلی که در سپاه گونش خان مفول در پیکار و جنگ با روسهای و مجارها توسط اروپاییها نام تاتار مرسوم بود. پس از فروپاشی امپراطوری مغول قسمتهای غربی امپراطوری که شامل اروپای شرقی و روسیه بود به آنان ترکان و مغولهای طلایی شناخته میشدند. مذهب اکثریت به اتفاق تاتارها سنی هستند، و پیرو مکتب حنفی هستند؛ از سده ۱۶ تا ۱۸ میلادی شمار اندکی از آنها به مسیحیت تغییر آیین دادند. ولی در اواخر سده ۱۹ و اوایل سده بیستم میلادی بسیاری از آنان مجددا به دین اسلام بازگشتند. زبان زبان ملی زبان تاتار و متعلق به گروه ترکی باختری است. همچنین میتوان آنرا جزوه گروه زبان قبچاق، گروه فرعی قبچاق-بلغار نیز شمرد. نزدیکترین زبان به زبان تاتاری، زبان باشقیری است. زبان تاتار دارای سه گویش میباشد: ۱-گویش مرکزی: توسط تاتارهای ولگاه تکلم میشود. ۲- گویش باختری یا میشار: توسط تاتارهای خارج از جمهوری تاتارستان تکلم میشود. ۳- گویش خاوری یا سیبریایی: که مورد استفاده تاتارهای باربارا، تومسک، توبول، اومسک و غیره است. این گویشهای عمیقا تحت تاثیر گویش تاتارهای ولگا است. زبان تاتاری به نحو چشمگیری تحت نفوذ زبانهای عربی، فارسی، و ترکی است.اما عنصر روسی در آن، بویژه در زمینههای اداری و فنی رفته رفته جای خود را باز کرده است. کیمری ها کیمریها اقوامی کوچنشین بودهاند که شناخت تاریخ و تمدن ایران، به شناخت آنها وابسته است. آنها، زبان، نژاد، هنر و تاریخی سرشار دارند که از ویژگیها و عناصر تمدنی و فرهنگی ایرانی برخوردار بوده است. خاستگاه و نامشناسی کیمریها کیمریان، قومی جنگجو و ساکن در جنوب روسیه از اواخر سدهٔ هفتم از قفقاز عبور کرده و وارد آسیای غربی شده بودند و بر ضد اربابان اورارتویی خود سر به شورش برداشتند. [۱] هرودت و برخی از نویسندگان باستانی نیز آنان را از ساکنان جنوب روسیه میدانند [۲] تالگرن، نیز میفهماند که استپ روسیه واقع در شمال دریای سیاه در تصرف قوم کیمری بوده است [۳] استرابون میگوید که آنان از طریق بالکان و داردانل به آسیای کهین رفتند. در منابع آشوری از آنان به عنوان «گیمیریایی Gimirrai» یاد شده است، و نام آنها را نیز با «گومر Gomer» پسر یافث، که در تورات از آنها نام برده شده است، یکسان میدانند (سفر پیدایش، باب ۱۰- آیه ۲-۳) در اسناد آشوری و یونانی، کیمریها را گاهی با اقوام سکاها یکی دانسته اند. [۴] در واقع این دو قوم کاملاً به هم مربوط بوده و غالباً به یک زبان سخن میگفتند. [۵] هومر در اودیسه (XI، ۱۳-۱) میگوید که کشتی اودیسه Odysseus به جایی رسید در «مرزهای جهان، در اوقیانوس ژرف. شهر کیمریها، که میان مه و ابر فرو رفته است، در آنجا قرار دارد. هرگز خورشید درخشان با پرتو خود بر آن ها نمیتابد (نمینگرد). همچنین است به هنگامیکه از آسمان پر ستاره بالا میآید و به هنگامیکه از آسمان به سوی شرق حرکت میکند، و شب غمانگیز، بال های خود را بر روی مردم بدبخت میگسترد.» [۶] با توجه به سرودههای هومر، جایگاه کیمری ها، بایستی جایی در باختر دور، یا شمال غربی، در حاشیه ی آن سوی جهان، و در کنار رود اقیانوس مانندی باشد که مرزهای جهان هومری را تشکیل میداد و مدخل جهان تاریکی بود و از این رو، کیمریها را میتوان مرزبانان بشری دانست. [۷] این قوم در پیرامون دریای آزوف در شمال دریای سیاه میزیستند و نام آنها هنوز در نام شبه جزیره ی کریمه به چشم میخورد. [۸] کیمری ها در تاریخ مرغزارها و دشت های شمال دریای سیاه که در تصرف کیمریها بود، سکونتگاه سکاها گردید و آنان جای کیمری ها را گرفتند [۹] بخشی از کیمریها به مجارستان و برخی دیگر به تراکیه کوچ کردند. [۱۰] کیمری ها از پایان سده ی هشتم پیش از میلاد، به سوی مرزهای وان (ارمنستان) پیش رفتند و به بخشی از این سرزمین، که بر اثر منازعات با شروقین دوم ضعیف شده بود، در اواخر آن سده، حمله بردند و احتمالاً با مردم (وان) مخلوط شدند. [۱۱] اورارتو نخستین مملکتی بود که متحمل آسیب کیمریان شد. کیمریان به دو بخش تقسیم شدند: یک دسته از آنان در طول دریاچه ی ارومیه حرکت کردند و اندکی بعد جزو متحدان «خشثریته Kshatrita» قرار گرفتند، در صورتی که عمده ی سواران آنان، پس از هجوم بینتیجه به سر حد شمالی آشور، به پیشرفت به سمت مغربی، در جهت آسیای صغیر ادامه دادند. [۱۲] در حدود ۶۶۰ پیش از میلاد، در اثر پیشرفت سکاها، کیمری ها تحت فرمان «تیوسپا tiuspa» مجبور شدند به آسیای کهین یورش ببرند و با پایداری دولت لیدی که از آشور کمک دریافت میکرد، روبه رو شدند تا اینکه در ۶۵۲ پیش از میلاد توانستند دولت لیدی را از میان بردارند و سراسر شرق آسیای کهین را به تصرف درآورند. [۱۳] کیمریها به پادشاهی فریژیان نیز پایان دادند. [۱۴] یورش دوباره ی آشور و پیشرفت سکاها در حدود ۶۳۷ پیش از میلاد، کیمریها را در هم شکست و حکومت آنها را بر بخشی از کاپادوکیا، که برای همیشه کیمیریایی باقی ماند، کاهش داد. کاپادوکیا همیشه از سوی ارمنیها، «گیمیر Gimir» نامیده میشد. [۱۵] اسرحدون در سالنامه های خود از پیروزی بر کیمریانِ توشپا که «از سرزمینهای دوردست» آمده بودند و نیز از شکست نیروهای ایشپاکی آشگوزا (اسکیت)، نوشته است. [۱۶] هنر کیمری ها ایدت پرادا از قول گیرشمن میگوید که مفرغهای لرستان منسوب به کیمریها است. [۱۷] تالگرن دانشمند فنلاندی نیز اشیای یافت شده در ناحیه ی دنیپر و کوبان را به کیمری ها نسبت میدهد و یادآور میشود که گنجینههای «بورودینو Borodino»، متعلق به ۱۳۰۰-۱۱۰۰ پیش از میلاد، گنجینه ی «چتکوو Chtetkovo» و داسهای مفرغین متعلق به ۱۴۰۰ – ۱۱۰۰ پیش از میلاد و نیزه کوره ی مفرغین «نیکولایف Nicolaiev» مربوط به سال ۱۱۰۰ و داس های مفرغین «آبراموفکا Abramavka» مربوط به ۱۲۰۰ پیش از میلاد و تمامی اشیایی که در دانوب سفلا و در کوبان به دست آمده، شامل قطعاتی از طلا و گاوهای سیمین ناحیه ی «استارومیشاتوواسکایا Straomishatovskaya»، متعلق به ۱۳۰۰ پیش از میلاد، و کوبان دوره ی مفرغ متعلق به ۱۲۰۰-۱۰۰۰ پیش از میلاد، هنر آنان محسوب میشود. [۱۸] تمامی هنر و صنعت کیمری روسیه ی جنوبی به فرهنگ و تمدن ماورای قفقازی مربوط است و آثار یافت شده در گنجه و قراباغ، با صورتهای جانوری که تا ناحیه ی تالش نیز گسترش داشته مربوط به صنعت مفرغسازی کیمری هاست. این هنر از ۱۴۰۰ یا ۱۲۵۰ پیش از میلاد آغاز شده و حداکثر تا سده ی هشتم پیش از میلاد ادامه داشته است. [۱۹] در کاوشهایی که در شهر «کیمیریکوم Cimmercum»، که شهری باستانی در ساحل جنوبی شبه جزیره ی «کرچ» است، صورت گرفت، دیوارهایی دفاعی به ضخامت ۲/۵ متر، و همچنین مخازن گندم و آبانبار و ظروف مختلف و سلاحهایی در گورها کشف گردید، و نیز بقایای عصر مفرغ، در زیر لایه های مربوط به دوران باستان، در آنجا به دست آمد. دو گور مربوط به سده ی هفتم پیش از میلاد، یکی مکشوف در شبه جزیره ی تامان، و دیگری نزدیک «کرچ» متعلق به مردم بومی، یعنی اشراف بومی کیمری است که با سیندیها مخلوط شده بودند. این فرضیه به وسیله ی سلاح های ویژهای تأیید میشود که در گور اول به دست آمده است، به ویژه تبرزین مفرغی و قلاب کمربند که نقش دو شیر در آن دیده میشوند. هم تبرزین و هم قلاب کمربند، با اشیایی که خاص گورهای سکایی در سده ی ششم پیش از میلاد بوده، فرق دارد. قلاب کمربند ما را به یاد شکلهایی میاندازد که روی سر دیرک های یافت شده در کاپادوکیا است که محل دیگر اقامت کیمری ها بوده است. در یک تصویر، یک تندیس کوچک مفرغی، که سواری را در حال تاختن نشان میدهد، و تیردانی همراه دارد. شانه ی زرین، کمان، نیزه و تبرزینی در موزه ی آرمیتاژ پتروگراد وجود دارد که آنها را متعلق به کیمریها میدانند. [۲۰] گنجینه ی «میحالکووا Mihal Kova» که مربوط به سالهای ۹۰۰ تا ۷۵۰ پیش از میلاد است، و در «گالیسی» جای داشته، آخرین مرحله ی تمدن کیمری ها به شمار میآید که دارای تاج زرین ناموری است که نزدیکی بسیاری با صنعت قفقاز و صنعت «هالستاتین Hallstattien» در اتریش دارد. در گنجینه ی «پود گورتسا Podgortsa» که در جنوب شهر «کیف» است نیز نفوذ صنایع قفقاز بسیار دیده میشود. تبرهای ماسوره دار مفرغی ناحیه ی «کوبلوو Koblevo» در مشرق شهر «اودسا Odessa» و نیزههایی که نوک «دو دَم» داشت، در حدود سده ی هشتم پیش از میلاد در روسیه ی جنوبی فراوان یافت میشد. صنعت مفرغ کیمریها در رومانیا نیز رواج یافت و در ناحیه ی «بوردی – هراستراو Bordi-Herastrau» و در «مورس Mures» در «مولداوی» و در «وارتوپو Vartopu» در «والاشی» وارد شده و به مجارستان رسید و مفرغ مجارستانی را تحت تأثیر خود قرار داد. کیمریها مدت زیادی در عصر مفرغ ماندند. [۲۱] مفرغهای کیمریها که در شهر «هالشتات» اتریش بدست آمده نشان می دهد که این هنر در اوکراین مانند یک هنر و صنعت روستایی و برزگری دوام داشته و در دوران سکاها و یونانیان نیز استوارتر و پایدارتر شده است. [۲۲] مفرغهای کوبان و بخشی از مفرغهای لرستان از آثار کیمری هاست. [۲۳] زبان کیمری ها معمولاً زبان کیمری ها را تراکیایی یا ایرانی میدانند، و یا لااقل، حکام و فرمانروایان ایرانی داشتند. نام مشهورترین فرمانروایان آنها مانند «تئوسپا Teuspa»،» توگدامه Tugdamme»، که هرودوت آن را «لوگدامیس Lygdamis» مینامد و فرزندش «سانداخشترا Sandakhsatra»، ایرانی بود. [۲۴] همانندی «تئوسپا» با «توس» یا «تهماسپ» چشمگیر است. [۲۵] زبان کیمریها غالباً با زبان سکایی ها یکسان بود. [۲۶] نژاد کیمری ها با نگرش به این چیستان که گاهی تورانیان در شمال غربی ایران نمودار شدهاند (مانند گرفتاری افراسیاب در «بردع» قفقاز) یادآور میشویم که یکی از قومهای کیمری به نام توری (tauri) خوانده میشد. همچنین نامهای «تروا» و «تراکیه» را نباید از نظر دور داشت. سیندیها (sindians) نیز قوم دیگری از کیمریها بودند که شاید بعدها در افسانه ی آلسکاندر مقدونی با سندیهای هندوستان اشتباه گردیدند. برخی از یادمانهای کیمری ها بسیار همانند با هنر نامدار لرستان است. [۲۷] «گیرشمن» کیمریان را از اقوام ایرانیالاصل میداند که همراه سکاها به آسیای صغیر، سوریه و فلسطین پیشروی کردند. [۲۸] درباره ی اصل و نسب کیمری ها ادعا شده است که لرهای امروزی ایران در واقع همان کیمریها هستند [۲۹] نام رود «سیمره» واقع در غرب و جنوب غربی لرستان امروزی اشاره به نام کیمریها یا سیمری ها دارد. [۳۰] گوتی ها (گوتیان) آشوریان از گوتیها با نام «قوتی» یاد کردهاند. [۱] واژهی گوتی فقط در هزاره دوم و سوم پیش از میلاد به کار میرفته است و به یک گروه قومی مشخصی گفته میشده و سپستر این اصطلاح به اقوام گوناگونی که در شمال و شرق بابل زندگی میکردند، گفته شده است و گستره جغرافیایی مشخصی را شامل نمیشده است. در هزاره نخست پیش از میلاد، همه اورارتوییان مردم ماننا و ماد را «گوتی» مینامیدند و فقط گاهی در کتیبههای سارگون دوم، مادها از گوتیان مشخص شدهاند. [۲] خاستگاه بخشی از خاک ماد در هزارهٔ سوم پیش از میلاد، جزو منطقهای بود که منابع کتبی به آن اشاراتی دارند. آثاری به زبان سومری وهوریانی در دست است که در آنها آمده که، در کوهپایههای غربی زاگروس و در آنجایی که بعدها ماد غربی تشکیل شد، قبایل هوریان Hurrians، لولوبیان Lullubians و گوتیان ودیگر اقوامی که با عیلامیان قرابت داشتند، زندگی میکردند. [۳] از گستردگی قلمرو پادشاهان گوتی، آگاهی چندانی در دست نیست. [۴] گوتی نام مردمانی بوده است که در همان هزارهٔ سوم و دوم پیش از میلاد در شرق و شمال غربی منطقهٔ سکونت لولوبیها (در منطقهٔ آذربایجان و کردستان) میزیستهاند. [۵] همچنین محل سکونت آنها، در شمال، شمال غربی و شمل شرقی لولوبیها، ذکر شده است. [۶] مردم سراسرناحیهای که از ارومیه تا بخش علیای رود دیاله ادامه داشت، لولوبی وگوتیها بودند، لولوبیان در نقاط غربی وگوتیان در نواحی شرقی سکونت داشتند. [۷] در ادبیات کهن، عقیدهٔ شایعی وجود داشت که سرزمین آنها را با جبال «جودی داغ» در شمال آشور یکی میدانست. در هزارهٔ اول پیش از میلاد، همهٔ اورارتورییان و مردم مانّا و ماد را «گوتی» مینامیدند. [۸] منابع آشوری، گاهی این نام را بر بخشی پهناور اطلاق میکند که شامل همهٔ ساکنان زاگروس بوده است، فقط گاهی در کتیبههای سارگون دوم، مادهای ایرانی زبان، از «گوتیان» متمایز و ممتاز گشتهاند. [۹] تاریخ گوتیها در مجموع، با ۲۰ یا ۲۱ پادشاه، ۱۲۵ سال بر بین النهرین فرمان راندند. [۱۰] در آثار بازمانده از هزارهٔ اول پیش از میلاد، نشانهای از موجودیت مستقل گوتیها در دست نیست، زیرا منابع آشوری آن روزگار، بنا بر رسم متداول از واحدهای کوچک سیاسی نام میبرد، و از افراد و مردمی که به قبایلی منسوب هستند، ذکری به میان نمیآورد. [۱۱] نام گوتیوم در رسالهای جغرافیایی که دبیران بعد از ساراگن دربارهٔ گسترهٔ امپراتوری او نوشتهاند، به چشم میخورد. [۱۲] گوتیها در سدهٔ بیست و سوم پیش از میلاد، در زمان سلطنت نارام – سین پادشاه اکد، که در آن روزگاران سراسر بین النهرین را تا کوه پایههای زاگروس و ارمنستان و جبال توروس در آسیای کهین زیر فرمان داشت، در صحنهٔ تاریخ پدیدار میشوند. عیلام و احتمالاً بخشی از سوریه را نیز در اختیار داشتند. بنا بر روایات تاریخی اکدی، نارام – سین پادشاه اکد ظاهراً در اواخر دوران سلطنت خود، ناگزیر به جنگ با گوتیها شد و در ضمن پیکار با آنها از پای در آمد. یاکوبسون Jakobson سومرشناس دانمارکی، حدس میزند که انریدواوزیر Enridavazir، پادشاه گوتیها، پس از غلبه بر نارام – سین توانست در بخش جنوبی بین النهرین نفوذ کند و نیپور Nippur، شهر مقدس سومریان را به تصرف در آورد، و در آنجا کتیبهای را که کاتبان اکدی برای او تحریر میکردند، بر پا سازد. [۱۳] شاید بتوان مهمترین دلیل پیروزی گوتیها بر اکدیها را در برتری سلاحی آنها دانست، لشگریان اکد که بیشتر از داوطلبان بودند، سلاحشان بسیار بدوی و شامل کلاهخود از مس، و کمان و تبرزین بوده است. به نظر میرسد که سران گوتیها، ضمن حمله به اکد، توانسته بودند که اتحاد بزرگی از قبایل را فراهم آورند. [۱۴] در این نبرد گوتیها با لولوبیها متحد شده بودند. [۱۵] با وجود این، «شارکالی شاری» sharkalisharri فرزند نارام – سین، وضع را به سود خویش بهبود بخشید و به هر تقدیر، اراضی خاص خود، یعنی بین النهرین را را، حفظ نمود و سارلاگاب Sarlagab، پیشوای گوتیان را اسیر ساخت. [۱۶ [این قوم حدود یک صد سال بر مناطق تحت تسلط اکّد حکومت کردند. [۱۷] انگیزه گوتیها برای نبرد با بابیان را میتوان در فشارهای دولتهای میان رودان در هزارهٔ سوم پیش از میلاد [۱۸] و پیشرفتها و پیروزیهای اینشوشیناک، شاه ایلامی بر اکد دانست. [۱۹] از اواخر تسلط گوتیها بر بابل، به تدریج نهضتی برای اخراج آنان به رهبری سلسله جدید اور Ur ایجاد شد. پادشاهان جنگجوی بابل به حمله پرداختند و قدرت آنان را در هم شکستند [۲۰] رو به ضعف رغتن گوتیها در پایان سدهٔ بیستم پس از میلاد باعث شکست آنها و برگشتشان به کوههای کردستان و آذربایجان شد. و احتمالاً در آنجا با لولوبیها نیز دچار درگیری شده باشند. [۲۱] در سال ۲۲۳۰ ق. م. سلسله سارگونی به وسیلهٔ کوهنشیان بربر گوتی از سمت شمال غربی منقرض شد، و از سال ۲۲۳۰ ق. م. ت حدود ۲۱۲۰ ق. م. هم سومر و اکد تحت سلطه گوتیها در آمدند…. اکدیها و سومریها بلاخره گوتیها را بیرون رانده و طردشان کردند. [۲۲] در واقع منجی و رهانندهٔ اکد و نیز سومر یک نفر اکدی نبوده، بلکه سومری بوده است. این شخص «اوتوکهگال Utukegal» از اهالی اوروک بود که حدود ۲۱۱۳-۲۱۲۰ ق. م حکومت میکرده است. [۲۳] زبان مدارک کم و بیش موثقی دربارهٔ زبان این اقوام در دست است که نشان میدهد که زبان آنها منحصراً به عیلامی مربوط بوده است. [۲۴] و خویشاوند آن، اما متمایز از آن بوده است. [۲۵] دربارهٔ زبان ایشان بسیار اندک میدانیم و تنها حدود بیست نام گوتی در متون پادشاهان سومر به ما رسیده است. [۲۶] زبان گوتیان تا اندازهای به زبان هوریاییان نزدیکی داشته است، به ویژه ساختار آوایی اسامی شناخته شدهٔ گوتی مؤید این نکته است. سکا ها سَکِستان(سیستان)، سگز(سقز)،ساکسن، ساسان(ساس) بازتابهایی از قوم سکاست. در شاهنامه، «سام» و بازماندگانش نامدارترین خاندان سکایی در ایران هستند. . به یاد داریم که جهان پهلوان را به گونه «رستم سکزی» نیز میخواندند. از سکا ها با این نامها یاد شده است: سائی، آشکوزایی، ساک، ساس، اسکیت و… میتوان «اشکش» مهتر سرزمین «مکران» را در همین رده دانست که بسی یاوری به «کیخسرو» می نماید. خاستگاه و نژاد این قوم در زمان هخامنشیان و پیش از آن در پیرامون ایران میزیسته اند. قوم سکا در ازمنه ٔ تاریخی از درون آسیای وسطی یعنی از ترکستان چین تا دریای آرال و خود ایران و از این نواحی با فاصله هایی تا رود دُن و از این رود تا رود عظیم دانوب منتشر بودند. در بخشهای مختلف این صفحات وسیع و دشتهای پهناور نام آنها تغییر میکرد. سکاها از ترکستان امروزی و سیبری غربی آمده اند و کیمری ها را در استپ ها و دشت های روسیه جنوبی میزیستند، بیرون راندند و خود در آنجا ساکن شدند. و تا سده سوم پیش از میلاد، مالک استپ های روسیه بوده اند. از اشیایی که در «مارتونوشا» Martonocha و «ملگونوف» Melgounov بدست آمده، بر می آید که سکاها بدو شک جنوب اوکراین را در تصرف داشته اند.این ناحیه شامل «دنی پر» سفلی و «بوگ» سفلی است و این تسلطف پیوسته و کامل نبوده و کمال آن میان سالهای ۵۵ تا ۴۵۰ پیش از میلاد است. به باور تالگرن، در همین سالهاست فرهنگ سکایی تمام اوکراین را در برمیگیرد و در سالهای ۲۵۰-۳۵- پیش از میلاد به اوج پیشرفت میرسد. شمالی ترین ناحیه ای در اختیرا سکاها قرار گرفت در حد شمالی استپ های جنگلی جای دارد، کمی در جنوب شهر «کیف» Kiev و در منطقه ی شهر «ورونژ» Voronej. در بخش شمال شرقی گسترش نفوذ سکاها در مسیر رودخانه ولگا است و به «ساراتوف» میرسد. بسیار از دانشمندان یونان باستان، به اشتباه، سکاها را کهن ترین نژاد جهان دانسته اند. تروگوس پومپئیوس Trogus Pompeius، مورخ سده اول پیش از میلاد، تأکید کرده است که سکاها همیشه در نظر همگان، به جز مصریان، که از مدتها پیش با این نظر مخالف بودند، کهن ترین نژاد جهان به شمار می رفتند. نگرش مصریان درست تر به نظر می رسد زیرا سکاها مدت ها پیش از سده ی هشتم پیش از میلاد، موجودیت ملی قابل تشخیصی نداشتند. تشخیص هویت این قوم شناخت نام آنها در کتیبه ی اسرحدون آشکار می شود که در آن سکاها با نام ایشکوز Ishkuz یا شکوزرا Shkzra در سالنامه ی همان شاه آشوری سخن رفته و نیز نام یک سرکرده ی سکایی به نام ایشپاکا Ishpaka که متحد ماناها بوده به کار رفته است. این اقوام را یونانیان اسکوت می نامند یونانی ها این اسم را از این جهت باین مردمان داده بودند که (اسکوت ) در زبان یونانی به معنی پیاله است و افراد این مردم همیشه پیاله با خود داشته اند همان هایی هستند که نزد آشوریان اشکوازی Sshkuazai و پارس ها Saka و هندیان چاکا Chaka می نامند. سکاها در واقع، قوم عمده ای از یک گروه بزرگ بیابانگرد بودند که طوایفشان را نمی توان با اشارات نویسندگان پیشین به آنها از یکدیگر باز شناساند. اصل و منشأ آنها را به طور دقیق نمیتوان مشخص کرد. سکاها با توجه به برخی شواهد و اسناد، برابر با تورانیان در شاهنامه هستند که به نادرست ترک خوانده می شوند. دیاکونف اقوام تور را سکایی و سرزمین آنان را «ایران شرقی» دانسته است(ص۱۴۴). آبایف(ص۲۷۳) با استناد به نوشتۀ اوستا، فریانه را متعلق به قوم تور و درستتر گفته شود، سکاییان دانسته، و یادآور شده است که وجود این نام و دیگر نامهایی از اینگونه در میان سکاییان مفهوم و روشن است او اقوام سکایی را ایرانی میداند. تورانیان را از تیره های سکایی دانسته اند. استرابون، منطقه ی دوبروجا Doubrudja را «سکائیه کوچک» نامید و حال آن که سراسر نواحی جلگه ی واقع در شمال و شمال شرقی دریای سیاه را «سکائیه شرقی» نام گذاشت. قوم «سکا» تا دوردست ترین نقطه یعنی قرقیزستان و به طور دقیق تا کوه های تیان شان، تالاس و آلای و نیز منطقه ی دریاچه ی ایسیک کول Isik.Kul پراکنده بودند.(۱۵) نخستین باری که اثری از این قوم ایران شمالی، در روسیه اروپایی پدیدار میشود، مربوط به کشف گورهایی در «خوالینسک» Khvalinsk می باشد.(۱۶) بلینتسکی درباره ی پراکندگی قوم سکا می نویسد که گروه دیگری از آریاییان که از همان نژاد آریایی هند و ایرانی بودند در پایان قرن هشتم پیش از میلاد، پس از تشکیل دولت ماد از همان سرزمین اصلی بیرون آمده و در شمال آسیای مرکزی و جنوب سیبری امروز و شمال دریای کاسپی (مازندران) و مغرب آن تا پشت کوههای قفقاز در دشت های پهناور این ناحیه بسیار وسیع پراکنده شدند و تا آغاز سده دوم پیش از میلاد در مغرب بودند. نژاد و زبان و افکارشان کاملاً آریایی بوده است. این گروه بزرگ آریاییان سکا Saka خوانده می شوند.(۱۷) رنه گروسه معتقد است که به گواهی علم نام شناسی، کاها به نژاد ایرانی تعلق داشتند اینان از ایرانیان شمالی بودند که به حالت صحرانوردی در موطن اصلی ایرانیان و استپ های ترکستان روسیه ی کنونی می زیستند و تا اندازه زیادی از نفوذ تمدن مادی و آشوری و بابل دور مانده بودند(۱۸). در فهرست نام های هخامنشی از سکاهای haumavarka (هوم آشام) سخن می رود که با سکاهای خاص ساکن در فراغنه و کاشغر سکونت داشتند. سکاهای Tigrakhauda (تیزخود) که در اطراف دریاچه ی آرال و سیردریا ساکن بودند و نیز سکاهای Tradraya (آن سوی دریا) که در اینجا از آنان سخن می رود.(۱۹) از سکاها، گورهای باستانی در سیبری، اکتشاف شده است. رادلوف Radlov ، در کاوش هایش در سال ۱۸۶۵ به کاتاندا Katanda در جنوب آلتایی کشیده شد و نخست به تپه ی منجمدی برخورد و هنگام کاوش دریافت که بسیاری از اجساد و اشیایی که زیر یخ مانده بودند، به خوبی حفظ شده بودند، اجسادی که کشف شد، بخش هایی از لباسهایشان نیز به خوبی باقی مانده و لوازم خانگی آنها دست نخورده مانده بود.(۲۰) «دایوش بزرگ» در سنگ نبشته ی خود از سه گروه سکایی یاد کرده است: «هورم ورک»، «تیگر خئودا»، «تئی ترادریا».(۲۱) در واقع به نشانه هایی از نام قبیله یا نام – نژاد «رپه» به طور پراکنده در آسیای مقدم بر می خوریم که اطلاعات جالب توجهی درباره سرگذشت مهاجرت سکاها در اختیار ما میگذارد. بنا بر روایت «کتزیاس» نخستین شاه ماد: اربسس(به زبان ایرانی: اربکه، ارپه) نامیده می شد.. می توان کوههای «ریپه ای»، «تَه ریپیه» یا « ریپیه اُریس» را ذکر کرد که یونانیان چند سلسله کوه را در ارتفاعات شمال می خواندند. در دوره های مختلف کوههای ریپه ای را با سلسله های مختتلف کوههای کو و بیش ناشناخته شده از سرزمین های «سرمت» های آسیایی تا «آلپ» یکی دانسته اند. به نظر می آید که بعدها این نام برای نامیدن قسمتی از سلسله کوه های «اورال» به کار رفته است.. محل دیگری به نام ارفه{عرفات؟} در لبنان وجود دارد. رودخانه ای به نام رباس(ریوه) به دریای سیاه می ریزد. نمی دانم آیا این نامها نوعی پیوستگی با قبیله ی «رپه» دارد یا نه؟(۲۲) تاریخ تا آنجا که به سکاها مربوط است، آغاز تاریخ آنان را شاید بتوان به حدود ۱۷۰۰ پیش از میلاد دانست (۲۳)از پایان قرن هشتم پیش از میلاد، سکایی ها، موجب اغتشاشاتی در شمال غربی ایران گردیدند، آنها همچنین باعث اغتشاشاتی در آسیای صغیر، سوریه و فلسطین شدند.(۲۴) حدود ۷۶۸ پیش از میلاد، شاه سکاها به نام «ایش پاکای» Ishpakai به آشور حمله ور شد اما پیروزی نیافت.(۲۵) در زمان پادشاهی پارتاتوا Partatua طبق منابع آشوری و یا پرتوتیس Protothyes به قول هرودوت، کشور سکاییان شامل بزرگترین بخش ایاتی بود که بعدها به نام آترپاتن (آذربایجان کنونی) نامیده شد که مرکز آن در جنوب دریاچه قرار داشت. پادشاه مانای سلطنت آن را میشناخت، و به نظر می رسد که با مادها روابط نیکو داشته اند.چون اورارتو هنوز خطرناک بود، پادشاه آشور میکوشید که بر سکاییان غلبه کند. پارتاتوا که بر اثر این پیشرفتها قوی شده شده بود، تقاضای ازدواج با شاهدخت آشوری کرد.(۲۶) در زمان او سکاها با آشوریان نزدیک شدند، دلیل این نزدیکی را میتوان داشتن دشمن یکسانی به نام کیمری ها دانست. لشگر سکاها با هموافقت آشوری ها به «پونت» حمله ور شد و در سال ۶۳۸ پیش از میلاد، واپسین بقایای تمدن کیمری ها را براندخت. ده سال بعد، پسر پارتاتوا که هرودوت او را «مادیس» Madyes شناسانده به کم آشوریان آمد.(۲۷) زمانیکه خشثریته، شاه مادی به آشور تاخت، از عقب مورد حمله ی سکاییان تحت فرماندهی مادیس واقع شده و شکست یافت و در ۶۵۳ پیش از میلاد جان خود را از دست داد. سکاییان از این شکست استفاده کردند و به ماد هجوم بردند و به قول هرودوت ماد مدت بیست و هشت سال زیر سلطه ی آنها ماند (۶۵۳-۶۲۵ پیش از میلاد) (۲۸) هووخشتر سکاها را شکست داد و از ماد بیرون راندو باقی مانده ی آنان به سمت قفقاز به روسیه جنوبی رفتند.(۲۹) داریوش نخستین لشگر کشی بزرگ خود را علیه سکاهای اروپا انجام داد(۵۱۲-۵۱۴ پیش از میلاد) او از تراکیه و «بسارابی»Bessarabie کنونی وارد مرغزارها شد. اما سکاها با اتخاذ تاکتیکی ویژه، به جای پیکار به عقب نشینی می پرداختند و داریوش را به سحراهای خشک و بی و علق می کشاندند.اما داریوش با استفاده از هوش نظامی خود، به موقع از پیشروی دست برداشت و دبین سان، سکاها برای سه سده دیگر صاحب روسیه ی جنوبی ماندند. البته این لشکرکشی داریوش، موجب آرامش آسیای مقدم از حملات سکاها شد.(۳۰) خسروانوشیروان از سکایان کوچ نشین برای قوام لشگر خود استفاده کرد.(۳۱) دین سکاها در هزاره های دوم و اول پیش از میلاد، دارای دینی برخاسته از آیین کهن پرستش عناصر طبیعت همچون آسمان، خورشید و ما بودند و سرداران و شیوخ هر طایفه امور دینی و دنیایی آنان را در دست داشتند.(۳۲) سکاها که مظاهر طبیعت را می پرستیدند، بزرگ ترین مراسم دینی را درباره ی تابیتی – وستا Tabiti-vesta الهه ی بزرگ که مظهر آتش و شاید جانوران بود، بر پا می داشتند. تنها همین الهه در آثار هنری آنها دیده می شود.(۳۳) سکاها نیز آپیا – فلوس Apia –Fellus الهه ی زمین، اویتوسوروس – آپولو Oetosyrus – Apollo خدای خورشید، آرتیم پئاسا Artimpeasa الهه ی ماه را می پرستیدند.گذشته از این، سکاهای سلطنتی تهاموساداس – نپتون Thamumasadas – Nemtun خدای آب را می پرستیدند.هرودوت از فقدان تندیس و قربانگاه و پرستشگاه در میان سکاها اظهار شگفتی می کندودر واقع غیر از دؤهای متأخر در شهرهایی سکایی، هیچ پرستشگاه یا چیزی که آن را بتوان مربوط به مراسم دینی دانست تاکنون کشف نشده است.(۳۴) آبایف به اختلاف دینی تورانیان و ایرانیان توجه کرده، و ضمن اشاره به عدم نفوذ آیین زردشت در باورهای دینی مردم اوستیا(آسها)یادآور شده است که اقوام سکایی و سرمتی تنها اقوامی از تیرههای ایرانی بودند که آیین زردشت به سرزمینشان راه نیافت.(۳۵) و نسبت به کیش مزدیسنا بیگانه ماندند.(۳۶) زبان سکایی باستان سکاها دسته ای از ایرانیان بودند که در خاور دربای کاسپین و باختر آن پراکنده بودند.سکاهای باختری، چندی بر مادها مسلط بودند و هیچ دور از ذهن نیست که در این مدت این دو زبان از همدیگر اثر گرفته باشند.این زبان با زبانهای مادی و پارسی یکسان نبوده اما تفاوت فراوانی هم نداشته است چنانچه هرودوت مینویسد که هووَخشتَر “پادشاه ماد”، با گروهی از سکاییان جنگجو که به پناه آورده بودند؛ به احترام رفتار کرد و دسته ای از کودکان ماد را به ایشان سپرد تا زبان خود را به آنان بیاموزانند. همین مورخ برخی از افسانه های ملی و داستانهای سکایی را درباره اصل و نژاد و تاریخ کهن این قوم آورده است. استرابون (جغرافیایی نویس یونانی سده نخست میلادی) به نزدیکی فراوان زبانهای سکایی و مادی و پارسی باستان اشاره کرده است. از زبان سکاهای خاوری و باختری،چند واژه که بیشتر آنها نام خاص هستند باقی مانده است که در زیر چند نمونه از زبان سکاییان باختری را که در نوشته های یونانی و لاتینی به جای مانده است، می آوریم: Arvant تند و سریع Aspa اسب Aatar آذر Baazu بازو Charma چرم Chyavشدن Gaushaگوش Haptaهفت Hushkaخشک(۳۷) سکایی میانه سکاها از قبایل آریایی نژادی هستند که از هزاره نخست پیش از میلاد تا سده دهم میلادی در گستره ی پهناوری از کنار های دریای سیاه تا غربی ترین استان های چین پراکنده بودند. از زبان ایشان در دوره باستان اثری جز چند واژه و نام خاص باقی نمانده است اما از این زبان در دوره ی میانه، آثار زیادی در ختن و تمشق و مرتق یافت شده که بیشترآنها، مربوط به سده ی هفتم تا دهم میلادی می باشند، برای نوشتن این زبان از الفبای براهمی استفاده شده که برای نگارش سکایی متناسب شده بود؛ این الفبا را سکاها از هندیها و آنها نیز از آرامی ها گرفته بودند.الفبای براهمی از چپ به راست نوشته میشود و همچون میخی پارسی باستان ، به ریخت هجایی است به این ترتیب که همراه هر صامت یک مصوت نیز وجود دارد.این زبان به دو زیر گروه “ختنی” و “تخاری” بخش شده است.(۳۸) هنر تنوع شگفت انگیز اشیای بدست آمده از سکاها حاکی از روش زندگی بسیار پیچیده و استعداد آن ها در طراحی است.(۳۹) سکاها نیز مانند کیمری ها مدت زیادی در عصر مفرغ ماندند.(۴۰) ورود سکاها در سده هفتم پیش از میلاد، به قفقاز و آسیای صغیر و ارمنستان و ماد و آشور که تماسی به درازای یک سده است، در هنر و صنعت سکاها اثر فراوانی گذاشت. از نفوذ آشوری و بابلی بر هنر سکاها، مدارکی در دست است: تبر آهنین و تبر زرین «کلرمس Kelermes» در کوبان که تقریباً مربوط به سدته ششم پیش از میلاد است، دارای متن تصویر است که همان موضوع و صحنه ای است که در آشور و بابل و لرستان پیوسته اجرا می شده است و گوزنهای زیبایی در کنار درخت زندگانی جای دارند. ظاهراً این طرز ترسیم و شبیه سازی رئالیست از هنر ترسیم شکل و هیکل حیوانات که در آشور رایج بوده الهام گرفته است ولی با ذوق سکاها کاملاً منطبق شده و برای تزئین به کار رفته است.(۴۱) آثار فلزی سکایی نیز تأثیرات مشخص تکامل از تراش چوب و استخوان را با خود دارد.(۴۲) در این صنعت و هنر همواره شکل انواع گوزن و آهو و مجسمه آنها دیده میشود، و در گور یافت شده در «کوسترومسکایا Kostromskaya» و در گورهای کوبان، مجسمه های گوزن که با طلا ساخته شده، شاخهای مارپیچی آنان نیز با نهایت ظرافت نشان می دهد. این هنر و ضرافت از روسیه جنوبی تا مغولستان و چین نفوذ می کند.(۴۳) به دلیل وابستگی زندگی سکاها به چارپایان که تکیه گاه اقتصادی آنان به شمار می رفت، ایشان اشیا خود را تصاویر چارپایان و جانوران می آراستند، (۴۴)از ویژگی های هنری سکاها، نقش و نگار حیوانات با نظم هندسی دقیق به همراه اثر تزئینی است.(۴۵) این تصاویر نوعی شیفتگی نسبت به جهان حیوانات را نشان می دهد، زیبایی و فریبندگی آنها در هنر بخش بزرگی از اروپا، تأثیر فراوان بر جای نهاد.(۴۶) تصاویری که در ۱۹۴۰ از ازبکستان کشف شد، مناظری از شکار جانوران را نشان می دهد که شبیه نقاشی های پیش از تاریه در شمال اسپانیا و جنوب غربی فرانسه است. در سبیری در روزگار نو- سنگی، یعنی در طی هزاره سوم پیش از میلاد، نمونه تمام قد حیوانات را اغلب با استخوان یا چوب به منظور به دام انداختن جانوران دیگر می ساختند. نمونه های مزبور در آغاز دارای سبکی طبیعی بود ولی با گذشت قرنها، جنبه ی طبیعت گرایی آن ها تا اندازه ای دارای سبکی خاص شد.(۴۷) اشیا یافت شده در گورهای سکایی کاسترومسکایا استانیتزا Kostromskaya Stanitza ، گورهای کلرمس در ناحیه کوبان و گورهای تپه ای ملگونوف Melgunov در جنوب روسیه، و گنجینه ای که در سکز (سقز) در اورارتو، نشان دهنده تأثیر فرهنگ ایران است. غلاف شمشیری که از ناحیه ماگونوف به دست آمده، ترکیب عناصر بومی و آشوری را نشان می دهد، زیرا شمشیر از لحاظ شکل ایرانی است و تزیینات روی غلاف نیز حاکی از گرایش های شدید آشوری – ایرانی است و تزیینات روی غلاف نیز حاکی از گرایش های شدید آشوری – ایرانی است که برخی دارای سَرِ شیر و بعضی دارای سر آدمی می باشد ئ بال های آن دارای اصل سکایی است(۴۸) نفوذ هنر ایران نیز در اشیای زرین کلرمس منعکس است. تندیس پلنگی واقع در وسط یک سپر مدور نیز، که به سبک ایرانی لعاب کای شده، بسیار جالب توجه است. یک نیمتاج زرین و جواهر آلات دیگر که به دست آمده به همان صورت تزیین یافته اند. تبری با تزیینات طلاح و با طراحی سکایی نیز یافت شده است. دسته ی آن دارای نقش هایی از جانوران مختلف نشسته است که به صف، نشان داده شده اند، هر چند برجستگی قسمت پایانی تبر از لحاظ سبک بیشتر ایرانی است . از دیگر اشیای مهم یافت شده بشقابی با تصویر الهه بزرگ است. در گور تپه ای در کاسترومسکایا، زانو بندی با پولک و شانه بندی مرکب از پولک های برنجین و زیباتر از همه، تندیس کوچک گوزنی نشسته است که از افتخارات هنر سکایی به شمار می رود. مهمترین ویژگی منحصر به فرد هنر سکایی، گوزن است. گوزن زیبای کاسترومسکایا مربوط به قرن هفتم یا ششم پیش از میلاد است و در حالت نشسته قرار دارد و ساق های او در زیر بدنش جمع شده و کف سم هایش به خوبی پیداست، سیمایش حاکی از هراس است و به نظر می رسد که گوزن در حال حرکتی چابک و طبیعی است.(۴۹) تندیس های ماهی در هنر سکایی نسبتاً متداول بوده است، هر چند این هنر در سیبری بیشتر از سکائیهرونق داشه است. این تندیس ها در هنر سکایی، نشان دهنده دوران کهن است .(۵۰) سکاها، استفاده از سنگ های تزیینی را باید از ایرنیان آموخته باشند. آنها به نشاندن سنگهای گرانبها بر روی اشیا به ویژه در سالهای نخستین قدرت آنان رواج داشت. یک نمونه ی زیبا و کهن از نشاندن سنگهای گرانبها بر روی زر، پلنگ زرین کلرمس است که با سبکی بسیار گیرا و ماهرانه به همان گونه در گوزن کاسترومسکایا به کار رفته و عملاً از لحاظ قدمت با آن هم زمان است، به چشم می خورد.(۵۱) در روزگار سکاها، تندیس های گوزن، بز کوهی، گاو نر یا جانوری دیگر در حالب که پاهایشان جمع شده و به صورت دستگیره یا دسته ای در آمده، بر روی تیرک ها یا دسته های اثاثیه، منزل گذاشته می شد. (۵۲) سکاها اگر ه جاهنرا از لحاظ آثار بزرگ غنی نکرده اند، ولی میان جهان باستان و روسیه ی اسلاوی به منزله ی پلی بودند، و سبکی بر جای نهادند که در تکامل چندین شاخه از هنر اروپایی تأثیر داشت. گذشته از این، آنان موفق شدند که یک هنر واقعاً مردمی بیافرینند و این خود اقدامی نادر است. (۵۳) زندگی و ساختار اجتماعی سکاها در اوج قدرت خود، مردمی موفق و کامکار بودند و بخش زیادی از ثروت خود را از بازرگانی و به ویژه بازرگانی با بونان به دست می آوردند، زیرا حتی در آن روزگاران کهن، سرزمین هلاس (یونان)، بدون وارد کردن مواد ضروری از نواحی دوردست، قدر به تغذیه ی مردم خود نبود. سکائیه به منزله ی یکی از انبارهای غله ی یونان به شمار می آمد. از سویی دیگر سکاهای کوبان با صاحان کشتی هایی که از ایونی به بندگاه ای آن ها می آمدند، به طور مستقیم معامله می کردند.(۵۴) فرن بغ دادگی با اشاره به اینکه سام پادشاهی سکایان و مرز نیمروز را به دستان(زال) داد، می گوید: «اسب داری، زین آوری، ستبر کمانی، پاکیزگی، رامش و خنیاگری، و بلند آوازی بر ایشان بیشتر است.»(۵۵) اسب، رفیق همیشگی و همسفر سکاها است و مگان هم سلاح برگزیده آنها.(۵۶) در اروپا، هر کدام از گروه های عمده ی سکایی دوره ای ویژه از شکوه داشتند. گروه کوبانی یکی از نخستین گروه هایی بود که علاقه ی خود را به توانگری و جلال آشکار ساخت. گورهای آنان که تاریخ غنی ترین آنان را میتوان میان سالهای نخستین سده هفتم و سالهای واپسین سده ششم پیش از میلاد دانست، حاوی اشیایی عالی از طلاست که بسیاری از آنها نمونه های ممتاز از استادی در صنعت است.(۵۷) در میان سکاها افسانه ای وجود داشته است که بر اساس روایت هرودوت این گونه بوده است که خیشی زرین و یوغی و پیاله ای که همه ی آنان حاکی از تسلط بر کشاورزان و جنگجویان بود از آسمان فرو افتاد، فرزندان تارگی تائوس (Targitaus) (58) برای برداشتن این اشیا قدم پیش نهادند، ولی هنگامی که دو فرزند بزرگ تر نزدیک می شدند، شعله هایی از زمین بیرون می جست که آنان را عقب براند. هنگامی که جوان ترین فرزند پیش آمد ، شعله ها فرو نشست او آن اشیا را بر گرفت و پادشاه طایفه ی سلطنتی فالاتاها Phalatae و فرمانروای مردم اسکولوت Scolot شد. این پسر که کولاکسیس Colaxis نام داشت بعد ها کشور خود را میان سه فرزند خویش تقسیم کرد و سنت جنگویان به سه گروه تا چند قرن باقی ماند.(۵۹) این اسطوره نمیتواند جدا از داستان فریدون باشد در این اسطوره نیز بخش میانی بزرگتر است و با این که دو بخش دیگر از حکومت اصلی جدا شده اند قدرت مرکزی را به رسمیت می شناسند .(۶۰) این افسانه صورت دیگری از گونه ی ایرانی فره ایزدی است که تنها نصیب پادشاه پرهیزگار می شد.(۶۱) سکاها چنین می پنداشتند که تارگی تائوس هزار سال پیش از ۵۱۳ پیش از میلاد می زیسته است. یعنی قرنها پیش از آنها که خود سکاها به دنیپر رسیده باشند. بنا بر روایات مختلف، آنان گورهای سلطنتی را در درون سرزمین مربوط به تارگی تائوس متمرکز کردند و جانشین موروثی رهبران خود را به آرامی می پذیرفتند. این امر منجر به رشد یک طبقه ی اشرافی در درون آن ناحیه شد و همچنین به افزایش ثروت شخصی خانواده های سلطنتی و شاهزادگان انجامید. این ثروت را در گورهای این ناحیه می توان دید زیرا گورهای سلطنتی غنی تر از همه ی گورهای سکایی هستند و بیش از هر ناحیه ی دیگری در جلگه ی اوراسیایی طلا و مواد گرانبها با خود دارند.(۶۲) از لحاظ اداری سکائیه سلطنتی یا سکائیه خاص به چهار ناحیه تقسیم می شد و هر ناحیه ی آن تحت فرمان حاکمی بود که از سوی پادشاه منصوب می گشت. این حکام می بایستی در اجتماع سالانه ی جنگجویان شرکت جویند.(۶۳) ویژگی های ظاهری و پوشاک ارابه های سرپوشیده ی سکاها به منزله ی خانه ی دائمی آنها بوده است و مردان – که پیوسته سواره به این سو و آن سو می تاختند- شب هنگام برای اقامت در آن ها باز می گشتند. به طور کلی زندگی روزانه ی افراد سکایی نسبتاً به خوشی می گذشت. بقراط نوشته است که آنها فربه و تنبل و بذله گو بودند. شراب می نوشیدند و با نوشیدن از یک ظرف، پیمان برادری با محبت می بستند و با خواندن و رقصیدن همراه طب و سازهای زهیی شبیه عوب به تفریح می پرداختند.(۶۴) سکاها، لباس های خود را با تزیینات شاد می آراستند و به این کار علاقه ی بسیار داشتند و می توانستند کارهای تکه دوزی را با چنان ظرافت و مهارتی انجام دهند که شبیه کامل ترین قلابدوزی ها باشد. آن ها اغلب پوست و چرم به کار می بردند و در واقع پوست ها و چرم آنان با چنان مهارتی عمل آورده می شد که در نقاط دوردست هم خریدار داشت. پر سودترین بازارهای پوست در آشور، بلخ و یونان بود. پوست و چرمی که در پازیریک Pazirik یافت شده از جنس بسیار عالی است، و از لحاظ بافت ااز چرم ضخیم و سنگین گرفت، تا پوست های ظریف و قابل انعطاف، سبیه به بسیاری از محصولات امروزی است. همه ی لباس های افته شده در پازیریک بر اثر وفور تزیینات خود بیننده را شگفتی وا می دارد.(۶۵) جامه های زنان پازیریک حتی مزین تر از جامه های مردان بود. از پازیریک قبای بزرگی به دست آمده به مخروطی شکل و بدون آستین است، ولی جاهایی برای بیرون آمدن دست در آن تعبیه شدهاست. این لباس را از نمد درست کرده اند و در حاشیه ی آن خز گذاشته و در سراسر سطح آن عملاً طرح هایی تو در تو و پیچیده ای با تکه دوزی نهاده اند. جامه هایی که همراه این قبا می پوشیدند بلند و تنگ بود با آستین های دراز و سینه بندی چسبیده. هیچ پوشش سری برای زنان در پازیریک به دست نیامده، جز مقابی دراز و کلاهی پشمی با گیسی بافته ی متصل به آن.(۶۶) چند ظرف بسیار عالی زرین از گورهای غنی و پر از اشیا یافت شده ک دارای جزییاتی است که لباس و آداب سکاها و همچنین چگ.نگی ظاهر آنها را آشکار می سازد. لباس های روی کوزه ی مشهور نقره ای از ورونژ Voronezh و کوزه ی الکترومی(۶۷) (Elecrum) از کول اوبا Kul Oba دیده می شود. تاریخ این طورف سده چهارم پیش از میلاد می رسد و تاریخ لباس ها ممکن است اندکی از این بیشتر باشد. بر روی کوزه ورونژ، طرح یک اردوگاه سکایی در حال استراحت نشان داده شده است که شاید شامگاه پیش از نبرد باشد. در آغاز، فرماندهان سکایی را می بینیم که که در انجمنی گرد آمده اند و سپس جنگجوی با تجربه ای به جنگجوی جوانی روش استفاده از کمان را می آموزد. در هر مورد، جامه یراحت و مناسب و کمربند داری که قسمت پشت آن درازتر از پیش آن می باشد، نشان داده شده است، همچنین شلوارهای تنگ با حاشیه های زیاد که آن ها را در چکمه های بلند و نرم فرو برده اند، به تصویر کشیده شده است. سر جنگاوران، کلاه های نوک تیز که با بند، آن ها را به زیر چانه بسته اند، به چشم می خورد، همان نوع کلاه هایی که هنوز (هر چند در میان کودکان) در بخش هایی از روسیه، و به باشلاق معروف است.(۶۸) سکاها ریش دارند و کلاهی نوک تیز مانند برادران ساکا که تصاویرشان در نقوش تخت جمشید باقی مانده، گوشهای آنها را از آسیب بادهای شدید مرغزارها محفوظ می دارد. آنها لباس گشاد بر تن دارند و نیم تنه و شلوار گشاد آنها مانند نیم تنه و شلوار عموزادگان مادی و پارسی آنهاست.(۶۹) جامه ی رویی سکاها با ردای آشوری تشابه دارد، جامه ی آنان با روش زندگی سوارکارانه ی آنان در تناسب است. در حدود ۳۰۰ پیش از میلاد، چینیان نیز تغییراتی در در لباس نظامی خود داد و لباسی را استفاده کرد که بسیار نزدیک به دشمنان سکایی او بود. یعنی از شلوارهایی کیسه ای و رداهای تنگی تشکیل میشد که تا جنگ جهانی دوم به عنوان لباس ملی چینیان باقی ماند.(۷۰) شواهد انسان شناسی پازیریک نشان می دهد که رؤسای قبیله بیشتر بالا بلند بوده اند و قد آنها به پنج پا و هشت اینچ می رسیده است. احتمال دارد که مردمان قبیله دوست داشته اند که رهبرشان قوی هیکل باشد. قد عمومی ممکن است کوتاه تر باشد.زیرا در آثار هنری، پهن و چاق و خپل نشان داده شده اند.(۷۱) کاوش های پازیریک معلوم می دارد که اگر چه مردان طایفه یا موی صورت خود را می کندند و یا می تراشیدند، ولی رئیس قبیله ای که در تپه ۲، پازیریک دفن شده بود، اگرچه به طور طبیعی ریش نداشت، ولی ریش مصنوعی در زیر سرش نهاده بودند.(۷۲) شهرنشینی تحقیقات اخیر نشان داده که تا قبل از سده ی پنجم پیش از میلاد، گروهی از سکاها در جنوب روسیه به عنوان کشاورزان ثابت سکونت اختیار کرده بودند. کاوش هایی که در منطقه ی دنیپر به عمل آمده ویرانه های شهرهایی را اشکار ساخته که به بعضی از کوچ نشینان سکایی، یا در هر صورت به بعض از جوامع نیمه سکایی، تعلق داشته است. یکی از آنها کامنسکویه Kamenskoe است که می توان آن را نوع ویژه ی این گونه زیستگاه دانست. این محل در ساحل چپ دنیپر و مقابل نیکوپول Nicopl قرار دارد، که از سه سو به وسیله ی استحکامات طبیعی حفظ می شد، اما در بخش جنوبی، ساکنانش حصار گلی و بسیار مستحکم ساخته بودند.(۷۳) جالبترین شهر سکایی که تاکنون مورد کاوش قرار گرفته شهر نئاپولیس Neapolis بوده است.این شهر در حومه سیمفروپول Simferopol در کریمه قرار دارد. و در ۱۹۴۵ حفاری هایی در آن جا به وسیله ی شولتس Schultz و گولوفکینا Golovkina به عمل آمد. این شهر از پایان قرن چهارم پیش از میلاد تا آغاز عصر میحسیت، پایتخت سلطنتی بوده و در پیرامون آن، دیواری بزرگ از سنگ ساخته بودند، این دیوار، نه تا چهارده یارد ضخامت داشت و در داخل آن، پایتخت اسکولوروس Scylurus و پسر و وارثش پالاکوس Palakus شاه آینده قرار داشت و دارای بناهای عمومی جالب توجه از سنگ بود. این بناها را با ستون های مجلل، سرستون های آراسته، و تندیس های مفرغین و مرمرین، مزین کرده بودند(۷۴) گورهای سکایی آرامگاه های سکاها بیشتر در منطقه سیردریا با تپه های کوچک با ارتفاع های متفاوت پوشانده شده وبه «کورگان» معروف است. گاه مردگان را پس از سوزاندن به صورت خاکستر به خاک سپرده اند.(۷۵) در گورهایی که در «خوالینسک» Khvalinsk شکافته شده و تالگرن، آنها را مربوط به سالهای ۱۲۰۰ تا ۷۰۰ پیش از میلاد و متعلق به سکاها می داند، آثار و اشیای مفرغی یافت شده است.(۷۶) سکاها به گورستانهای خود بیش از همه ی دارایی خویش ارج می نهادند به طوری که در گورهای حفاری شده که از دستبرد هم در امان نمانده اند، با جهانی پر از تصاویر در هم پیچیده و تندیس های عالی، رو به رو می شویم. در موذد گورهای کوبان و روسیه ی جنوبی، آگاهی های زیادی در دست نیست. مهم ترین و جالب ترین گورستان های سکایی عبارت از گورهای سلطنتی روسیه ی جنوبی است. از همه بیشتر، گورهای چرتوملیک Chertomlyk، شاید هم از لحاظ تنوع و هم از لحاظ کیفیت هنری اشیایی که در آنها یافت شده، و همچنین به سبب ارزش ذاتی تقریباً افسانه ای این اشیای زرین، از همه غنی تر است.(۷۷) بیشتر گورهای سلطنتی در نزدیکی الکساندروپول – نیکوپول Alexandropol – Nicopol قرار دارند ولی بعضی گورهای دیگر نیز در پانتی کاپایوم Panticapaeum یافت شده اند. جالب ترین گورهای الکساندروپول – نیکوپول عبارت از تولستیا موگیلی Tolstiya – Mogily یا گورهای تپه ای بزرگ است که از لحاظ ارتفاع ۳۰ تا ۷۰ پا و از لحاظ محیط ۴۰۰ تا ۱۲۰۰ پا بوده است.(۷۸) قدمت نخستین گورها از لحاظ تاریخی، هم زمان با پیروزی های نظامی سکاها در خاورمیانه است و در نتیجه، بیشتر آنها در انتهای شرقی بخش اروپایی دشت اوراسیا قرار دارند. بعضی از تپه های جنوب روسیه نیز از لحاظ تاریخی به زمان آن ها نزدیک است. گورهای کاسترومسکایا استانیتزا Kostromskaya Stanitza ، گورهای کلرمس در ناحیه کوبان و گورهای تپه ای ملگونوف Melgunov در جنوب روسیه، و گنجینه ای که در سکز (سقز) در اورارتو، یا در محل احتمالی نخستین پایتخت سکاها یافت شده حایز اهمیت ویژه ای است.(۷۹) لر ها مردم لر نمایش سرزمینهای لر زبان به رنگ قرمز کل جمعیت حدود ۵٬۰۰۰٬۰۰۰ نفر مجموع تقریبی جمعیت سرزمینهای لر زبان نواحی با بیشترین جمعیت لرستان، چهارمحال و بختیاری خوزستان، کهگیلویه و بویراحمد و بخشهایی از ایلام، مرکزی و همدان زبانهای رایج لری، فارسی لُر نام قومی ایرانی است که در باختر و جنوب باختری ایران زندگی میکنند.زبان لری خویشاوند نزدیک زبان فارسی و به همراه فارسی از شاخه فارسیتبار دسته جنوب باختری زبانهای ایرانی است.ویژگیهای زبان لری نشان میدهد که چیرگی زبانهای ایرانی در منطقه کنونی لرستان در دیرینهشناسی باستان از سوی ناحیه پارس صورت گرفته و نه از سوی ناحیه ماد.لرها مردمانی هستند که از نظر قومی جزئی از مردم کرد بهشمار نمیآیند. اما از این روی خویشاوندی لرها با مردمان کردتبار تنها در ایرانی بودنشان است. محتویات ۱ ریشه یابی نام لر ۲ گویش ۲.۱ جغرافیای گویش لُری ۳ دودمانها و پادشاهان ۳.۱ اتابکان لر بزرگ ۳.۲ اتابکان لر کوچک ۴ ایلات و خاندانها ۴.۱ ایل بویراحمد ۴.۲ ایل ممسنی ریشه یابی نام لر واژهٔ کرد در دوران دیرینه شناسیی پس از حمله اعراب به ایران به معنای رمهگردانان و کوچنشینان ایرانیتبار فلات ایران به کار رفتهاست و معنای قومی ویژه نمیدادهاست. بنابراین در برخی از منابع، لرها و دیلیمان و بلوچان و مردمان دیگر را جز کرد شمردهاند زیرا واژه "کرد" به معنی یک گونه شیوه زندگی و نه معنی زبانی بوده است. اما از دید قومیت لرها گروهی جدا از کردها شمرده میشوند . برای نمونه دهخدا در لغت نامه دهخدا بنا بر کتاب مجمع البلدان میگوید: « لُر و یا لور نام عشیرتی است بزرگ از عشایر کرد. گروهی از اکراد در کوههای میان اصفهان و خوزستان و این بخشها بدیشان شناخته آید و بلاد لر خوانند و هم لرستان و لور گویند. » حمدالله مستوفی میگوید در زبدة التواریخ آمده است: « وقوع نام لر بدان قوم بوجهی گویند از آنکه در ولایت مارود دیهی است آن را کرد میخوانند و درآن پیرامون دربندی آن را به زبان لری کوک اکر خوانند ودر آن دربند موضعی است که لر خوانند چون اصل ایشان از آن موضع خواسته ایشان را لر خوانند. وجه دوم آن است که به زبان لری کوه پردرخت را لِر گویند و بسبب ثقالت راء کسره ٔ لام با ضمه کردند و لر گفتند و وجه سوم اینکه این خاندان از نسل شخصی اند که او لر نام داشته و قول اول درست تر مینماید. » گویش گویشهای لری نزدیکترین گویشهای ایرانی به زبان فارسی هستند. زبان لری همانند زبان فارسی نوادهای از زبان پارسی میانه است و واژههای آن همانندی بسیاری با فارسی دارد. . ریشه زبانهای ایرانی لری-بختیار مانند زبان فارسی به پارسی میانه(پهلوی ساسانی) و از طریق پارسی میانه به پارسی باستان(زبان هخامنشیان) برمیگردد .ویژگیهای زبان لری نشان میدهد که چیرگی زبانهای ایرانی در منطقه کنونی لرستان در تاریخ باستان از سوی ناحیه پارس صورت گرفته و نه از سوی ناحیه ماد.زبانشناسانی دیگر لری را یک پیوستار زبانی از گویشهای ایرانی جنوب غربی بین گونههای فارسی و کردی دانستهاند. جغرافیای گویش لُری گروهی از آریاییها پس از حرکت از خاستگاه شمالی خود سرتاسر نوار غربی را درنوردید تا به دریای پارس رسید. در این کوچ، دستههایی در سرتاسر نوار غربی از شمال تا جنوب در بخشهای گوناگون ایران پراکنده شدند، از همین روی پیوندهایی میان گویشهای کنونی در استانهای کردستان، کرمانشاه، ایلام، لرستان، چهار محال و بختیاری، کهگیلویه و بویراحمد و بخش هایی از خوزستان، اصفهان و تهران دیده میشود. منطقه جغرافیای استفاده از این زبان جنوب غربی خاک ایران امروزی را در بر میگیرد. به گمان پرویز ناتل خانلری، گویشهای لری در برگیرنده گستره وسیعی از واژگان زبان پارسی میانه و بکارگیری فراوان آنها بصورت زنده در محاورات روزمره میباشد. به طور دقیق تر می توان گویشهای لری را به مناطق جغرافیایی زیر تقسیم کرد: ۱ . لرهای بختیاری : استان چهار محال و بختیاری، قسمت اعظم خوزستان، شرق لرستان (الیگودرز) و قسمتهایی از استان اصفهان. ۲ . لرهای ثلاثی : بروجرد، ملایر، نهاوند، تویسرکان و بخش هایی از کنگاور و شازند. ۳ . لرهای سپیدان، ممسنی و رستم : نورآباد ممسنی، شهرستان رستم قسمتهایی از استان بوشهر ۴ . لرهای کهکیلویه و بویراحمدی : استان کهکیلویه و بویراحمد، اقوام ساکن در دیلم و گناوه در استان بوشهر و قسمتهایی از خوزستان. ۵ . لرهای فیلی : خرمآباد، دورود، دوره، دزفول، اندیمشک، پلدختر، دره شهر، دهلران، لوشان، وقسمتهایی از شوش و قزوین. ۶.لرهای شولستانی : شولستان شامل نیمی از لرستان (سرزمینهای قوم لر) بود واز نورآباد ممسنی استان کهکیلویه و بویراحمد، گناوه، شمال غربی بهبهان، گتوند و استان چهار محال و بختیاری و لرستان را شامل میشد. دودمانها و پادشاهان گستره حکومت اتابکان لر نوشتار اصلی: اتابکان لرستان هزاراسپیان که به نام اتابکان لرستان نیز شناخته میشودنام سلسلهای کرد است که از ( ۵۵۰ تا ۸۲۷ هَ. ق.)، (۱۱۴۸ تا ۱۴۲۴) به نواحی لرستان کنونی و بخشهایی از استان خوزستان و چهارمحال و بختیاری حکومت کردهاند.اتابکان به دو دسته اتابکان لر بزرگ و اتابکان لر کوچک تقسیم میشود.پایتخت اتابکان لر بزرگ در شهر ایذه (ایدج) و پایتخت اتابکان لر کوچک در شهر خرمآباد بود.[۲۵] اتابکان لر بزرگ اتابکان لر بزرگ از سلسله هزاراسپیان است که به مناطق چهارمحال و بختیاری کنونی و بخشهای از استان خوزستان حکومت کردهاند.مؤسس این سلسله ابوطاهر است که او را اتابک (ترکمنان) سلغریان برای جلوگیری از سرکشی لر بزرگ در سال ۵۴۳ ق . به این ناحیه فرستاد. اباقاخان مغول بعدها حکومت خوزستان را نیز بضمیمه ٔ سرزمین اصلی لر بزرگ به ابوطاهر داد و یکی از آنها یعنی افراسیاب پس از مرگ ارغون خان اصفهان را محاصره کرد اما خیلی زود سرکوب شد.پایتخت این امرا در شهر ایذه بود.اتابکان لر بزرگ تا نیمه اول قرن نهم باقی بودند و آخرین حاکم آنان که غیاث الدین کاوس نام داشت به دست سلطان ابراهیم بن شاهرخ تیموری شکست خورد و سلسله ایشان انقراض یافت. اتابکان لر کوچک اتابکان لر کوچک سلسله کوچکی از هزاراسپیان هستند که در فاصلهٔ سالهای ۵۸۰ تا ۱۰۰۶(ه.ق) در قسمتهای شمالی و غربی لرستان ناحیه لر کوچک حکومت میکردهاند. امرای این سلسله از اعتاب شجاعالدینخورشید، مؤسس سلطنت لر کوچک بودهاند و آخرین حاکم لر کوچک به دست شاه عباس یکم صفوی کشته و سلسله اتابکان لر کوچک منقرض گردید. ایلات و خاندانها خاندانها لر دارای بخش بندیهای زیادی بودند که در مهمترین و کلیترین بخشبندی به دو شاخه لر بزرگ و لر کوچک بخش میشوند. لر کوچک به دو منطقه پیشکوه (استان لرستان) امروزی و پشتکوه (استان ایلام) امروزی تقسیم میشده است. لر بزرگ، به سه شاخه بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد و ممسنی تقسیم میشده است. لر بزرگ دارای بخشبندیهای گوناگونی بودهاست. ولی مهمترین و کلیترین بخشبندی آن به نام ایلهای آن است.خاندانهای هم (در دورههای صفویه، افشاریه، قاجاریه و پهلوی) به گونه اجباری کوچانده شدند و اکنون در استانهای دیگر جای داده شدهاند.شمار دیگری از بختیاریها هم در جنگهای گذشته در سرزمینهای گوناگون خاوری جای داده شدهاند. چنانچه شماری از آنان در افغانستان اکنون جمعیت نچندان کمی دارند. ایل بویراحمد بویراحمد بزرگترین ایل در استان کهگیلویه و بویراحمد است.ایل بویراحمد بزرگترین ایل منطقه کهگیلویه و بویراحمداست که پیرامون نیمی از جمعیت این ناحیه را تشکیل میدهد. این ایل در سرزمینی بهوسعت گمانه زده ۶۵ هزار کیلومتر مربع یعنی پیرامون ۴۲ درصد مساحت کل منطقه پراکنده هستند. بزرگترین قبیله ایل بویراحمد تامرادی است، جمعیت این ایل حدود ۲۰۰ هزار نفر میباشد. بخشی از قبیله تامرادی در خوزستان نیز زندگی می کنند. منطقه مزبور از دید جغرافیائی به دو بخش جدای از هم ازهم، قشلاق و ییلاق بخش میشود.حدود ۱۷۰ سال پیش، ایل بویراحمد که پر توانترین ایلات بود، رئیس ایل، ایلخانان بویراحمد بخشهائی از سرزمینهای پشتکوه، همچنین بخشهائی از بلاد شاهپور، تِل خسرو و رِوِن را در تصرف داشت.اکنون از دید بخشهای سیاسی، سرزمین بویراحمد کهگیلویه از سه بخش مجزاء از هم بخش میشود که گروههایی از ایل بزرگ بویراحمدی در آن میکنند. این سرزمینهای سهگانه عبارت است از: منطقه بویراحمد گرمسیر منطقه بویراحمد علیا منطقه بویراحمد سفلی مردمی که در این سرزمینهای زندگی میکنند همه خود را از ایل بویراحمدی میدانند و میان آنها روابط خویشاوندی وجود دارد. ایل ممسنی ممسنی را شولستان نیز خواندهاند که به معنای سرزمین شول هاست. شول نام ایلی است از ایلهای فارس . این قبیله نخستین بار در لرستان سکونت داشت و در حدود سال ۳۰۰ هجری قمری نیمی از لرستان را زیر فرماندهی قرار داده بود و توسط سیف الدین ماکان روزبهانی اداره میشد در پناه ایزد منان |
نویسنده: | دیو سپید [ دوشنبه 8 تیر1394 - 12:06pm ] |
عنوان پست: | Re: چکیده ای از اقوام ایرانی |
مدیران انجمن قدر این دوستمون رو بدونید سایت رو پر بار کردن ترفیع نمیدید؟ |
نویسنده: | Generator [ دوشنبه 8 تیر1394 - 12:27pm ] |
عنوان پست: | Re: چکیده ای از اقوام ایرانی |
دیو سپید نوشته است: مدیران انجمن قدر این دوستمون رو بدونید سایت رو پر بار کردن ترفیع نمیدید؟ ممنون از لطفی که به بنده دارید. موفق باشید |
صفحه 1 از 1 | همه زمان ها بر اساس UTC + 3:30 ساعت تنظیم شده اند. |