درود بر تمامی دوستان عزیزم مخصوصا آرش جان گرامی.
از پروردگار عالم سپاسگذارم که شانس آشنایی با این تایپیک بامرام رو برام فراهم کرد راستش دیگه بیخیاله
برونفکنی شده بودم ولی موقعی که تجربه دوستان رو در مورد
برونفکنی خوندم نظرم عوض شد.
دوستان تمام حرفهای آرش جان رو تایید میکنم چون یک بار شانس تجربه کردن این حس زیبا رو پیدا کردم.
واقعا قابل توصیف نیست ولی به جرات میتونم بگم که عجیبترین و درعین حال زیباترین تجربه ای بود که در 32 سال عمرم احساسش کردم.
و اما تجربه من: 7 ساله پیش برای یکی از آشنایان جوشکاری کردم و موقع حساب کتاب اون بی انصاف نصف دستمزدمو بالا کشید که به درگیری شدید لفظی انجامید . هیچ وقت اون شب یادم نمیره .روی مبل که دراز کشیده بودم و تمام فکرم پیش اون مردک بود . اون واقعا آرزوی مرگ کردم . تا یکی دو ساعت عین جنازه افتاده بودم رو مبل بدون هیچ حرکتی. از طرفی خسته ی کار بودم و خوابم میومد ولی از طرفی دیگه فکر دعوا با اون یارو ولم نمیکرد . تا اینکه احساس کردم کل بدنم بی حس شده . بعد از مدت کوتاهی یه صدای خیلی شدیدی شنیدم که به نظرم یکی دو ثانیه طول کشید. دقیقا بعد از شنیدن اون صدا احساس کردم که پاهام دارن ارتفاع میگیرن و آروم آروم یه نیرویی داشت کل بدن بی حسمو بالا می کشید. حدود نیم متری از جسمم فاصله گرفته بودم واقعا عجب حسی بود.
تمام دورو برم رو کاملا میدیدم یعنی به جرات میتونم بگم که واقعا هوا رو احساس کردم.
متاسفانه خواستم که کنترلش کنم ولی تمرکزم بهم خورد و برگشتم.
در ضمن بچه ها فیلمهای بسیار جلبی در مورد چاکراهها و مدیتیشن و خلا فکری و Zen دارم که امیدوارم به زودی بتونم براتون بزارمش.
عیدون باد.