فلزجو FelezJoo https://www.felezjoo.com/ |
|
سمبلهای ایران باستان https://www.felezjoo.com/viewtopic.php?f=31&t=2100 |
صفحه 1 از 3 |
نویسنده: | باستانشناس [ سه شنبه 3 آذر1393 - 2:15am ] |
عنوان پست: | سمبلهای ایران باستان |
گل لوتوس گل نیلوفر آبی است که در ایران باستان از اهمیت خاصی برخوردار بودهاست. این گل با نامهای (نیلوفر آبی، لوتوس یا سوسن شرقی) نیز شناخته میشود و در اغلب کشورهای آسیایی به عنوان نماد همگانی مطرح گردیدهاست. گل نیلوفر آبی ریشه در خاک و ساقه در آب دارد و روی آن به طرف خورشید است. این گل نماد مذهب بوده، همچون نماد پاکی و تهذیب نفس. پیام آن برای جهانیان دعوت برای رسیدن به نور زندگی و تابش این نور بر جهانیان است نیلوفر آبی که در ضمیر ناخودآگاه انسان ریشهای عمیق دارد و در درون خود دنیای خدایان و انسانها را احاطه کرده با منشاء زندگی و تخیل آدمی جوش خوردهاست، بدین معنی که مبین رشتههای جادویی و روحانی میباشد که نخستین آدمیان را به جهان میپیوندد. نخستین تصاویری که بشر از این گیاه خلق کرده بیانگر حس انتزاع گرایی اوست. از آنجائیکه این رمز ریشه در باورهای دینی- مذهبی و اسطورهای دارد با گذشت زمان، تغییر آداب، عقاید و شرایط اجتماعی نه تنها حضورش کم رنگ نگردیده بلکه مستحکم تر به جلوه گری خود ادامه داده و قدرت، صلابت و پایداریش را تثبیت کردهاست در افسانهها و باورهای مردمان کهن چنین آمدهاست که در ابتدای خلقت، زمانی که خالق تنها در میان آبهای نخستین قرار داشت، همانطوریکه متعجب بود که خلقت را از کجا شروع کند، برگ لوتوسی را مشاهده نمود که تنها موجود بود، مقداری از گلی که لوتوس در آن رشد میکرد در دست گرفت و بر روی برگ لوتوس قرارداد و سطح زمین بوجود آمد. به این ترتیب نیلوفر سمبل جهان گردید و لایههای متعدد گلبرگهای آن نمایانکر ادوار مختلف جهان، مقاطع و مراتب گوناگون هستی. درباور آنها هشت گلبرگ نیلوفر نشانهٔ هشت جهت وجود است که پس از خلقت از قعر آبهای اولیه ظهور کردند این هشت جهت عبارتند از (راست-چپ، جلو-عقب، بالا-پائین، بیرون- درون) ظهور نیلوفر از آبهای اولیه که عاری از هر گونه آلودگی بوده، نشانه خلوص، پاکی و نیروی بالقوهاست که از درون آن نیروی مقدس حیات، دانش و معرفت ظهور میکند این گل بیانگر نمادهای مختلف میباشد که مشترک با عقاید سایر ملل نیز هست بعنوان مثال نماد باروری- کامیابی-قدرت حاصلخیزی زمین- حمایت از هر موجود زنده- صلح جهانی- زیبائی، تندرستی، مظهر عشق، ریاضت و عبادت میباشد. لوتوس مظهر روشنایی نیز هست در نتیجه حاصل قدرتهای خلاق آتش، خورشید قمر است و به عنوان محصول خورشید و آبها شناخته شدهاست در اساطیر ایران این گل نماد ایزد بانوی ناهید است که جای مهمی در آئینهای ایران باستان به خود اختصاص میدهد وی ایزد بانوی آب میباشد که در نقوش برجسته به صورت زنی جوان حجاری شدهاست نام این خدا نخستین بار به صورت آناهیتا در کتیبههای هخامنشی دیده شدهاست بنابراین گل نیلوفر آبی را گل آناهیتا به شمار آوردهاند. نیلوفر با آئین مهری نیز پیوستگی نزدیک مییابد. در صحنه زایش مهر، او از درون غنچه نیلوفر متولد گردیدهاست بنابراین بر خلاف اینکه ریشه لوتوس را در آئین بودا پنداشتهاند به آئین مهر یا میتراسیم که قدمتی بس طولانی تراز آئین بودا دارد مربوط میگردد. در دین زردتشت این گل سمبل اهورا مزداست. سمبل انسانی اهورمزدا نیم تنه مردی است که شاخهای از گل لوتوس را در میان انگشتان خود گرفتهاست. زرتشتیان این گل را مقدس میدانستندزیرااین گل زیبا درمیان مرداب رشد میکند و آنها معتقد بودند که محیط نامناسب زندگی نمیتواند دلیلی بر بد پرورش یافتن انسان باشد. سنگ نگاره لوتوس در تخت جمشید حکاکی شدهاست که این امر حکایت از اهمیت این گل نزدایرانیان دارد. زرتشتیان بر این باورند که نیلوفر آبی جایگاه نگهداری تخمه یا فر زرتشت بوده که در آب نگهداری میشدهاست این گل به صورت نشان پاکی در بناهای هخامنشیان به عنوان تزئین در بناها کاربر داشتهاست. از جمله در بنای تخت جمشید به عنوان تزئین حجاریها و سر ستونها دیده میشود |
نویسنده: | باستانشناس [ سه شنبه 3 آذر1393 - 2:26am ] |
عنوان پست: | Re: سمبلهای ایران باستان |
گردونه مهر یا گردونه خورشید گردونه خورشید، یا بر اساس نام باستانی آن "سواستیکا" یک چلیپا با شاخههای 90 درجه به سمت راست یا چپ است. که معمولاً با جهت افقی یا گوشههایی با زاویه 45 درجه است. این نماد در تاریخ کهن اروپا و همچنین آثار کشف شده از فرهنگهای هند و اروپایی مانند هند و آریایی٬ ایرانی ٬ هیتیها ٬ سلتیها و یونانیها به چشم میخورد. با این حال اولین نمونههای استفاده از چلبپای شکسته مربوط به تعدادی سفال یافت شده در استان خوزستان در ایران در 5 هزار سال قبل از میلاد است. محمد ناصری فرد نویسنده کتاب سنگ نگاره های ایران در این باره می گوید: در ایران باستان این نشان مقدس را گردونه مهر می گفتند. نقش های متعدد صلیب شکسته یا گردونه ی مهر در نقاط مختلف ایران کشف شده است. گردونه ی مهر واژه ی سواستیکابرگرفته از زبان سانسکریت و آمیزه ای از سو، هست و هستی است. سواستیکا همچنین نشانه آب، خاک، باد، آتش یا خورشید و خوش اقبالی هم به حساب می آمد. این نماد در میان سنگ نگاره های ایران(5000 ق.م) و طرح روی سفالینه های ایران(3000 ق.م) به صورت متعدد دیده می شود. بر اساس اطلاعاتی که این کارشناس داده است، گردونه خورشید بر روی سنگ نگاره های بسیاری در گوشه و کنار ایران نیز دیده شده است، تا کنون سنگ نگاره هایی در کردستان، بیرجند و تیمره در استان مرکزی با نقش گردونه خورشید دیده شده اند. همچنین یک گردنبند ایرانی کشف شده در استان گیلان که دارای قدمتی در حدود یک هزار سال قبل از میلاد است و امروزه ، موزه ملی نگهداری می شود نیز نماد گردونه مهر دیده می شود سواستیکا از واژه سانسکریت "svastika" مشتق شده و به معنای خوب برای بودن است. در فرهنگ هند و اروپایی، این نشان بر روی اشیا یا مردم ایجاد می شد تا برایشان شانس بیاورد. این نشان برای هزاران سال متداول بوده است، خصوصاً به عنوان یک نماد هند در کتابهای مقدس، به معنای بخت، برهما یا سامسارا (تولد دوباره). امروزه این نشان معمولاً در آثار هنری هندی و معماری کنونی و باستانی هندو و نیز در خرابههای شهر تاریخی تروآ دیده می شود. چلیپای شکسته در بسیاری از هنرها و طراحیهای تاریخ بشری پدیدار میباشد، نشان بسیاری از چیزها، همچون خوش اقبالی، خورشید در آئینمهر پرستی، برهما یا هندوها بود. در روزگار باستان، صلیب شکسته در بین سومریها، سلتها و یونانیها استفاده میشد. در غرب اما، چلیپای شکسته با نام سواستیکا به عنوان نماد نازیسم شناخته میشود (به خاطر آنکه به عنوان نشان حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان بهکار میرفت). پس از جنگ جهانی دوم، این نماد وجهه بدنامی در غرب پیدا کردهاست. چرا که حزب نازی آلمان در سال1920 میلادی این نشان را نمادی برای خود قرارداد. این نشان در پرچمها، مدالها و بازوبندهای این حزب مورد استفاده وسیع قرار گرفت. بدنامی حزب نازی آلمان برای این نماد به اندازه ای بود که حالا استفاده از آن در بسیاری از کشورهای جهان کاری خلاق قانون و برابر با زندان رفتن است، به عنوان مثالدر کشور آلمان استفاده از این نماد که تداعی کننده نشانها و پرچمهای مربوط به حزب نازی آلمان است ممنوع و در آلمان جرم تلقی میشود. این کار ممکن است منجر به حداکثر 3 سال زندان یا پرداخت جریمهٔ نقدی شود. همچنین در لهستان نشان دادن عمومی علامت نازیهای آلمان شامل صلیب شکسته یک جرم کیفری با 2 سال زندانی است.در برزیل نیز استفاده از صلیب شکسته یا هر چیزی دیگری که اشاره به نازیهای آلمان داشته باشد از سال 1989 تا کنون جرم تلقی شده و در بهترین حالت از 2 تا 5 سال زندانی دارد |
نویسنده: | باستانشناس [ سه شنبه 3 آذر1393 - 2:40am ] |
عنوان پست: | Re: سمبلهای ایران باستان |
فروهر از آنجایی که هر کشور و ملتی نشانه و سمبولی ویژه از خود دارند ایرانیان یکی از کهن ترین مردمانی هستند که سمبولی بسیارشگفت انگیز و سراسر از دانش و فرهنگ و خرد از خود به جای گذاشته اند که با اندوه فراوان بسیاری از ما ایرانیان از آن نا آگاه هستیم . این نشان " فره وشی" یا " فروهر" نام دارد که قدمت آن بیش از 4000 سال تخمین زده شده است . نگاره فروهر در فرهنگ ایرانی نشانه دو نماد میهنی و دینی است. این واژه در زبان اوستایی فروشی (fravashi) در زبان پارسی هخامنشی فروتی ( fravati ) و در زبان پهلوی فروهر ( fravahr ) خوانده می شود . از دوران پادشاهی مادها و سپس شاهنشاهی هخامنشیان، نگاره فروهر نشانه نماد میهنی بوده و آدمی را در پیکره و سیمای شاهین تیز چنگ و بلند پروازی نشان می دهد که آنرا نماد توانایی، سر بلندی و فر و شکوه می دانستند و پرچم های خود را به نما و سیمای شاهین می آراستند . تاریخچه فره وشی یا فروهر به پیش از زایش زرتشت بزرگوار این پیر و فیلسوف خرد و فرهنگ و دانش جهان باز میگردد . سنگ نگاره های شاهنشاهان هخامنشی در کاخهای پرسپولیس و سنگ نگاره های شاهنشاهان ساسانی همه حکایت از آن دارد . نکته بسیار شگفت انگیز این نشان ملی ما ایرانیان آن است که تک تک این نشان دارای مفهوم دانشی نهفته است. اینک به تشریح این نشان ملی می پردازیم : 1- قرار دادن چهره یک پیرمرد سالخورده در این نگاره اشاره به شخص نیکوکاری و یکتا پرستی دارد که رفتار و ظاهر مرتب وپسندیده اش سرمشق و الگوی دیگر مردمان بوده است و دیگران تجربیات وی را ارج می نهادند . 2- دست راست نگاره به سوی آسمان دراز شده است که این اشاره به ستایش "دادار هستی اورمزد" خدای واحد ایرانیان دارد که زرتشت در 4000 سال پیش آنرا به جهان هدیه نمود . 3- دردست چپ نگاره چنبره ای حلقه ای وجود دارد که نشان از عهد و پیمانی است که بین انسان و اهورامزدا بسته میشود و انسان باید خدای واحد را ستایش کند و همیشه در همه امور وی را ناظر بر کارهای خود بداند. مورخین حلقه های ازدواجی که بین جوانان رد و بدل می شود را برگرفته شده از همین چنبره میدانند و آنرا یک سنت ایرانی میدانند که به جهان صادر شده است . زیرا زن و شوهر نیز با دادن چنبره ( حلقه ) به یکدیگر پیمانی را با هم امضا نموده اند که همیشه به یکدیگر وفادار بمانند . 4- بالهای کشیده شده در دو طرف نگاره اشاره به تندیس پرواز به سوی پیشرفت و ترقی در میان انسانهاست و در نهایت امر رسیدن به اورمزد دادار هستی خدای واحد ایرانیان است . 5- سه قسمتی که روی بالها به صورت طبقه بندی شده قرار گرفته است اشاره به سه دستور جاودانه پیر خرد و دانش جهان "اشو زرتشت" دارد . این سه فرمان که روی بالهای فروهر نقش بسته شده همان کردار نیک - گفتار نیک – پندار نیک ایرانیان است .این سه فرمان پابرجاست و همیشه الگو و راهنمای مردمان جهان است . 6- یک چنبره ( حلقه ) بزرگ در میان کمر پیرمرد ایرانی قرار گرفته شده است که اشاره به " دایره روزگار" و جهان هستی دارد که انسان در این میان قرار گرفته است. و مردمان موظف شده اند در میان این چنبره روزگار روشی را برای زندگی برگزینند . که پس از مرگ روحشان شاد و قرین رحمت و آمرزش الهی قرار بگیرد. 7- دو رشته از چنبره ( حلقه ) به پایین آویزان شده است که نشان از دو عنصر باستانی ایران دارد یکی سوی راست و دیگری سوی چپ . نخست" سپنته مینو" که همان نیروی الهی اهورامزدا است و دیگری "انگره مینو" که نشان از نیروی شر و اهریمنی است . انسان در میان دو نیروی خیر و شر قرار گرفته است که با کوچکترین لرزشی به تباهی کشیده می شود و نابود خواهد شد. پس اگر از کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک پیروی کند همیشه نیروی سپنته مینو در کنار وی خواهد بود و او به کمال خواهد رسید و هم در این دنیا نیک زندگی خواهد کرد و هم در دنیای پسین روحش شاد و آمرزیده خواهد بود . 8- انتهای لباس پیرمرد سالخورده باستانی ایران که قدمتی بیش از 4000 سال دارد به صورت سه طبقه بنا گذاشته شده است که اشاره به کردار نیک - گفتار نیک - پندار نیک دارد. پس تنها و زیباترین راه و روش نیک زندگی کردن و به کمال رسیدن از دید اشو زرتشت همین سه فرمان است |
نویسنده: | باستانشناس [ سه شنبه 3 آذر1393 - 3:00am ] |
عنوان پست: | Re: سمبلهای ایران باستان |
شیر نماد شیر از آن نمادهایی است که هم در معنی خوب به کار رفته است و هم در معنی بد. شیر به عنوان سلطان جنگل شناخته شده است، پس با پادشاهان و سلاطین در ارتباط است .در واقع همانطور که شیر سلطان حیوانات است شاه نیز سلطان آدمیان است.(البته بد نیست بدانیم که شیر در دشت زندگی میکند نه در جنگل) شیر نماد عظمت، قدرت، دلیری، عدالت و قانون است و از طرفی دیگر نماد بیرحمی و جنگ است. پیدا شدن شیر در هنر مصر و بینالنهرین و ایران باستان نشان میدهد که این حیوان روزگاری در این مناطق میزیسته است . ظاهرا شیر موجود در بینالنهرین و حوالی آن در قرن بیستم میلادی کشته شد و آخرین شیر ایرانی هم حدود هشت دهه پیش شکار شد. اما وجود این حیوان اثرش را بر اعتقادات و فرهنگ مردم از مدتها قبل باقی گذاشته است. در کهنترین نقوش و تصاویر، شیرها نگهبان پرستشگاهها، قصرها و آرامگاهها بودند و تصور میرفت درندهخویی آنها موجب دور کردن تاثیرات زیانآور باشد. بنابر کتابهای جانورشناسی قرون وسطی شیر نماد رستاخیز است. زیرا تصور میکردند که توله شیرها، مرده متولد میشوند و تنها در روز سوم هنگامی که پدرشان نفس خود رار بر آنها میدمد، زنده میشوند. در ادبیات، شیر استعارهای شایسته برای پادشاهان دوستار جنگ است. شیری که یک گراز را میکشد معرف نیروی خورشید است که گراز زمستان را از پا درمیآورد. شیر و بره در کنار هم نماد بهشت بازیافته، وحدت آغاز هستی، عصر طلایی و رهایی از تعارض است. در زیر نماد شیر را در فرهنگهای مختلف بررسی میکنیم: بودایی: مدافع قانون و خرد بوداست. گاهی بودا روی تخت شیرنشان مینشیند. شیر و توله شیری در چنگالش یعنی حکمرانی بودا بر جهان و به معنی دلسوزی است. غرش شیر یعنی بیباکی بودا. در آیین بودا، شیر نماد خود بودا و اصول او بود. سومری: نشان خدای مردوک هندویی : شیر نماد درنده خویی مخرب یکی از خدایان است. میترایی: شیر همراه گاو نر، نماد مرگ است. در آیین میترایی مهر گاو را میکشد در واقع خورشید گاو را میکشد تا از کشتن گاو، گیاهان و برکت به وجود بیاید. مسیحی: تصور میشد شیر با چشم باز میخوابد، از این رو مظهر هوشیاری، پاسداری معنوی و شهامت اخلاقی است و به شکل نگهبان، کلیسا را حفظ میکند. شیر علامت بعضی از قدیسان مسیحی هم بوده است. در هنر مسیحی، شیر دو خصلته است، هم نماد مسیح به عنوان "شیر قوم یهود" و هم نماد شیطان است که مانند شیری غران به اطراف میچرخد. مصری: شیر با خدای خورشید، رع در ارتباط است . شیری که در دو سوی بدنش سری دارد، مظهر ایزدان طلوع و غروب خورشید است. اسلامی: شیر نماد حفاظت در برابر نیروهای شر است. ایرانی: نماد سلطنت، نیروی خورشید و نور است. شیر با یالش در واقع همان خورشید است. شیر در ایران مظهر مهر و خورشید است و با مرگ هم بیارتباط نیست. شاهان ایران باستان میبایستی نیروی مقابله با شیر را میداشتند و در واقع شیرکش میبودند.فائق آمدن بر شیر هم شهامت شاه را میرسانده و هم عنوان شاه برایش تایید میشده است. برتری بر شیر یعنی زندگی مجدد.شاید به همین خاطر است که در ادبیات باستانی داستانهایی گاه بر اساس واقعیت، از شکار شیر توسط شاهان در نخجیر گاهها میخوانیم. شیر حیوان محبوب ایرانیها بوده و آنها علاقه خود را به قهرمانانشان با لقب شیرمرد ثابت میکردند. بر روی بسیاری از گورهای منطقه بختیاری، شیری با چهارپا روی قبر ایستاده و یا نشسته است. این قبرها عموما به مردی است که برایش احترام زیادی قائل هستند. گاهی وجود این شیر یعنی اینکه او حافظ مرده است. نماد شیر و خورشید در حالیکه شیر شمشیری در دست دارد، از نمادهایی بوده که در درفش ایران و همچنین سکهها به کار رفته است. شیر در تختجمشید: نماد شیر در نقش برجستههای تختجمشید هم وجود دارد، در پلکانهای کاخ آپادانا، پیکره نمایندگان مردم خوز(خوزستان) دیده میشوند، که شیر و شیربچه را به عنوان هدیه به پیشگاه شاهنشاه ایران میبرند. نقش شیر گاوشکن هم دیده میشود. در برخی از درگاهها هم شاهی را میبینیم که در جدال با شیری است |
نویسنده: | باستانشناس [ سه شنبه 4 آذر1393 - 3:43am ] |
عنوان پست: | Re: سمبلهای ایران باستان |
آناهیتا آناهیتا در زبان اوستایی، نام یک پیکر کیهانی هندوایرانی است، که ایزدبانوی آبها ( آبان ) پنداشته و ستوده میشود و از این رو با نمادهایی چون باروری، شفا و خرد نیز همراه است. آناهیتا، آناهید یا ناهید نام ایزدبانوی آب و باران و باروری در مذاهب ایران باستان است. بسیاری از ویژگیهای این ایزدبانو با ایشتار نزدیکی دارد که مورد پرستش اقوام سامی، از جمله بابلیان، بود. هر دوی این ایزدان به سیارهٔ ناهید ( زهره ) مربوطاند. به احتمال زیاد «اردویسور آناهیتا» نیز چون میترا از ایزدانی بود که پیش از پیدایش زرتشت، توسط مردم ایران و نواحی اطراف - ولو به نامهای دیگر - مورد ستایش قرار میگرفت. نمای آناهیتا بر روی یک سرستون در موزه سنگ تاق بستان آناهیتا ظاهراً با جنگاوری نیز مربوط بودهاست و باور بر این بود که پهلوانانی را که به پیشگاه او قربانی کنند، در جنگ با دشمن یاری میدهد. در دوران ساسانیان این الهه یکی از الهههای مورد پرستش ایرانیان شد. با وجود دیرینگی و نفوذ پرستش میترا در ادوار پیش از ظهور زرتشت، بعدها این ایزد در میان ایرانیان تا اندازهای به فراموشی سپرده شد. اما در مقابل چنین جریان فکری و دینی، «ناهید» چنان مقامی در باورهای ایرانیان به دست آورد که نه تنها پرستشگاههای بسیار زیاد و مجلل و باشکوهی از او میبینیم، بلکه تندیس و نمادهای این زن ایزد در اینجا و آنجای این سرزمین پهناور به جا ماندهاست آناهیتا نام یک پرستشگاه در شهر تاریخی و ویران شده بیشابور - مربوط به دوره ساسانیان - در غرب کازرون نیز میباشد. در اساطیر ایران مزید بر آناهیتا که یشت پنجم مختص ستایش اوست از خدایی به نام اپام نپات ( زادهٔ آب ) به عنوان پاسدار آبها یاد میشود. از اپام نپات در اوستا یسنا ۱ فقرهٔ ۵، یسنا ۲ فقرهٔ۹۵، زامیاد یشت فقرهٔ ۵۱ و۵۲ یاد شدهاست. نام آناهیتا در کتیبهای از اردشیر دوم هخامنشی آمده است در مزدیسنا آناهیتا دختر اهورامزدا و اسپندارمذ می باشد که مونث می باشد. در یشت، قسمت آبان یشت به آناهیتا پرداخته شده است.او فرشتهای زیبا بلند بالا و دلیر با بازوان سپید توصیف شده است. در اساطیر ایرانی او سرچشمهٔ همهٔ آبها و منبع همه باروری هاست. در ارمنستان او را زندگی بخش، مادر خردها و خیرخواه همه نژاد بشر میدانستند واژهٔ پارسی باستان اَناهیتَه « An-āhita » که در پارسی میانه اَناهید « Anāhid » و در فارسی امروزی ناهید شده، از پیشوند نفی اَن (-an، یعنی «نا-») و واژهٔ اوستایی « āhita » ، یعنی آلوده پدید آمده است و معنی آن ناآلوده (پاک و بی گناه) است.[۶] واژهٔ پارسی آهو به معنی گناه نیز از همین ریشه است. از آناهیتا در عبارت اَرِدوی سورا اناهیتا در یَشت پنجم از آبانیشت، که یکی از محفوظ ماندهترین نسکهای اوستاست، تجلیل شده است. سورا و اناهیتا دو صفت مشترکند و بمعنای توانا و پاک میباشند. تنها واژهٔ اِرِدوی در این اصطلاح جایگاه ویژهای دارد و از دیدگاه واژهشناسی، از این واژه نیز یک صفت مونث تعبیر شده که بمعنای مرطوب (ایزدبانوی آبها) است. این نام در عصر هندوایرانیان بصورت سَرَسوَتی بمعنای ایزدبانویی که آبها ازوست آمده است. اردوی سورا آناهیتا در پارسی میانه یا امروزی ناهید یا اردویسور آناهید است و در زبان ارمنی آناهیت نامیده میشود. تاریخ نویسان کلاسیک باستان یونانی و رومی از او با نام اَنَئیتیس Anaïtis یاد شده و یا او را با یکی از ایزدان معابد خود شناساندهاند. سیارک نوع «اس سیلیسوم» به نام آناهیتا ۲۷۰ و به یاد او نامگذرای شدهاست از میان پرستشگاههای معبد آناهیتا (کنگاور)، معبد آناهیتا (کازرون)، معبد آناهیتا (رفسنجان)و شوش که ویرانههای آنها هنوز پابرجاست، از همه مجللتر بودهاند. استرابون، مورخ رومی نیز در کتاب خود از وجود پرستشگاههای ناهید در آناتولی خبر میدهد |
نویسنده: | باستانشناس [ سه شنبه 4 آذر1393 - 4:11am ] |
عنوان پست: | Re: سمبلهای ایران باستان |
سیمُرغ سیمُرغ نام یک چهرهٔ اسطوره ای-افسانهای ایرانی است. او نقش مهمی در داستانهای شاهنامه دارد. کنامش کوه اسطورهای قاف است. دانا و خردمند است و به رازهای نهان آگاهی دارد. زال را میپرورد و همواره او را زیر بال خویش پشتیبانی میکند. به رستم در نبرد با اسفندیار رویین تن یاری میرساند و... جز در شاهنامه دیگر شاعران پارسیگوی نیز سیمرغ را چهرهٔ داستان خود قرار دادهاند. از آن دستهاست منطق الطیر عطار نیشابوری نشان سیمرغ نگاره ایست با ساختاری پیچیده؛ مرغی افسانهای با دُم طاووس، بدن عقاب و سر سگ و پنجههای شیر. نشان سیمرغ در دوره ایران ساسانی، بر بسیاری از جاها و ظرفها نقش بسته و شاید نشان رسمی شاهنشاهی ایران بوده باشد. نگارههای کشف شده بر بخش غربی دیوار افراسیاب در شهر سمرقند، شاه یا شاهزادهای را نمایش میدهند که همان طرح، همانند جامه خسرو پرویز بر دیوار طاق بستان، روی جامه اش نقش بسته. پژوهشگر نگارههای دیوار افراسیاب، پروفسور مارکوس موده، (استاد انستیتوی باستانشناسی و هنر شرقی دانشگاه مارتین لوتر آلمان) در پژوهش خود یادآور شده که به دلیل وجود این نگاره بر پیکره خسرو بر طاق بستان، ممکن نیست نشانی ساده بوده باشد، او همچنین شبیه بودن کلاه در این دوپیکره را دلیل دیگری بر مهم بودن شخصیت گمنام نقش بسته بر دیوار افراسیاب میداند و در ادامه به این نتیجه رسیده که نگاره سیمرغ، به احتمال بسیار پیکر یزدگرد سوم آخرین شاه ساسانی را نشان میدهد، چون تاریخ تقریبی ساخت آن نگارهها با سالهای پایانی شاهنشاهی ساسانی منطبق، و همچنین از بین یکصد پیکره نقش بسته بر آن دیوار، تنها یک نفر جامه اش به این نشان آراسته است. جامه ابریشمی (یا کفتان) دیگری از پایان دوره ساسانی در موزه سرنوچی پاریس با همان نقش به نمایش گذاشته شده. شماری تکه پارچه ابریشمی، کاشیها و ظرفهای سیمین و زرین آن دوران نیز، سیمرغ را در همان قالب و همان نقش نشان میدهند پیشینه حضور این مرغ اساطیری در فرهنگ ایرانی به دوران باستان میرسد. آن چه از اوستا و آثار پهلوی بر میآید، میتوان دریافت که سیمرغ، مرغی است فراخ بال که بر درختی درمان بخش به نام «ویسپوبیش» یا «هرویسپ تخمک» که در بردارندهٔ تخمهٔ همهٔ گیاهان است، آشیان دارد. در اوستا اشاره شده که این درخت در در دریای «وروکاشاً» یا «فراخکرت» قرار دارد. کلمهٔ سیمرغ در اوستا به صورت «مرغوسئن» آمده که جزء نخستین آن به معنای «مرغ» است و جزء دوم آن با اندکی دگرگونی در پهلوی به صورت «سین» و در فارسی دری «سی» خوانده شدهاست و به هیچ وجه نمایندهٔ عدد ۳۰ نیست؛ بلکه معنای آن همان نام «شاهین» میشود. شاید هدف از این واژه (سی) بیان صفت روحانیت آن مرغ بودهاست سیمرغ پس از اسلام هم در حماسههای پهلوانی هم در آثار عرفانی حضور مییابد. سیمرغ در شاهنامهٔ فردوسی دو چهرهٔ متفاوت یزدانی (در داستان زال) و اهریمنی (در هفت خوان اسفندیار) دارد. زیرا همهٔ موجودات ماوراء طبیعت نزد ثنویان (دوگانه پرستان) دو قلوی متضاد هستند. سیمرغ اهریمنی بیشتر یک مرغ اژدهاست، فاقد استعدادهای قدسی سیمرغ یزدانی است و به دست اسفندیار در خوان پنجمش کشته میشود. ورود سیمرغ یزدانی به شاهنامه با تولد «زال» آغاز میشود. آنچه نمادی از اهریمنی بودن سیمرغ در خوان پنجم اسفندیار باشد در شاهنامه نیست. سیمرغ مظهر خرد تمام و بی نقص است که پاسخ تمام پرسشها در خود دارد، و اسفندیار فره ایزدی دارد و رسالت انتشار مذهب بر دوش اوست که در مسیر تعالی خود سیمرغ را از میان برمیدارد. اسفندیار با وجودی که فرهٔ ایزدی دارد و مرتکب گناهی نمیشود ولی شخصیت نیکی در شاهنامه ندارد چنان که با حیله پس از هفت خوان راهنمای خود را میکشد در قیاس با رستم که وفای به عهد میکند و راهنمای خود در هفت خوان را به پادشاهی مازندران میرساند «سام» پدر زال فزمان میدهد فرزندش را که با موهای سپید به دنیا آمده در صحرا رها کنند تا از بین برود. سیمرغ به سبب مهری که خدا در دلش میافکند، زال را به آشیانه میبرد و میپرورد. سرانجام وقتی سام به دنبال خوابی که دیدهاست به پای البرز کوه (جایگاه سیمرغ) به سراغ زال میآید، سیمرغ بعد از وداع با زال پری از خود را به او میدهد تا به هنگام سختی از آن استفاده کند. سیمرغ دو جا در شاهنامه کمکهای مهمی به زال میکند.. یکی به هنگام به دنیا آمدن رستم که به علت درشت بودن تولدش با مشکل مواجه شدهاست و سیمرغ با چاره جویی به هنگام، این مشکل را بر طرف میکند. دیگری به هنگام جنگ رستم و اسفندیار است که رستم ناتوان از شکست دادن اسفندیار با روشی که سیمرغ به وی میآموزد موفق میشود اسفندیار را در نبرد مغلوب کند. سیمرغ هم چنین زخمهای بدن رستم و رخش را درمان میکند. اگرچه در شاهنامه سیمرغ به منزلهٔ موجودی مادی تصویر میشود، اما صفات و ویژگیهای کاملاً فراطبیعی دارد. ارتباط او با این جهان تنها از طریق زال است. به یکی از امشاسپندان یا ایزدان یا فرشتگان میماند که ارتباط گهگاهشان با این جهان، دلیل تعلق آنها با جهان مادی نیست. سیمرغ در دیگر متون اساطیری فارسی هم چون «گرشاسب نامه» اسدی توسی، چهرهای روحانی و فرا طبیعی ندارد. اصولاً جز در بخش اساطیری شاهنامه، بعد از اسلام ما متن اساطیری به معنای حقیقی کلمه نداریم، به همین سبب است که سیمرغ تنها با شخصیت و ظرفیت بالقوه تاویلپذیری اسطورهایش که در شاهنامه ظاهر میشود، به آثار منظوم و منثور عرفانی فارسی راه مییابد و از طریق شخصیت رمزی خود در عنصرهای فرهنگ اسلامی جذب میگردد. اما روشن نیست که دقیقاً از چه زمانی و به دست چه کسی سیمرغ صبغهٔ عرفانی گرفتهاست. پس از شاهنامهٔ فردوسی کتابهای دیگری نیز در ادبیات فارسی هست که در آنها نشانی از سیمرغ و خصوصیاتش آمدهاست. از جملهٔ آنها کتابها و رسالههای زیر را میتوان بر شمرد: رسالة الطیر ابن سینا، ترجمهٔ رسالة الطیر ابن سینا توسط شهاب الدین سهروردی، رسالة الطیر احمد غزالی، روضة الفریقین ابوالرجاء چاچی، نزهت نامهٔ علایی (نخستین دانش نامه به زبان فارسی)، بحر الفواید (متنی قدیمی از قرن ششم که در قرن چهار و پنج شکل گرفته و در نیمهٔ دوم قرن ششم در سرزمین شام نوشته شدهاست) و از همه مهم تر منطق الطیر عطار. منطق الطیر عطار داستان سفر گروهی از مرغان به راهنمایی هدهد به کوه قاف برای رسیدن به آستان سیمرغ است. هر مرغ به عنوان نماد دستهٔ خاصی از انسانها تصویر میشود. سختیهای راه باعث میشود مرغان یکی یکی از ادامهٔ راه منصرف شوند. در پایان، سی مرغ به کوه قاف میرسند و در حالتی شهودی در مییابند که سیمرغ در حقیقت خودشان هستند. اکثر محققان ادبیات، از جمله «شفیعی کدکنی» بر این باورند که در این داستان، سیمرغ رمزی از وجود حق تعالی است. سیمرغ رمز آن مفهومی است که نام دارد و نشان ندارد. ادرک انسان نسبت به او ادراکی است «بی چگونه». سیمرغ در ادبیات ما گاهی رمزی از وجود آفتاب که همان ذات حق است، نیز میشود. ناپیدایی و بی همتا بودن سیمرغ، دستاویزی است که او را مثالی برای ذات خداوند قرار میدهد پژوهشگر دیگر ادبیات، «تقی پورنامداریان»، بر این باور است که در این داستان، سیمرغ در حقیقت رمز «جبرئیل» است. چرا که تقریباً تمام صفات سیمرغ در وجود جبرئیل جمع است. صورت ظاهری آنها (بزرگ پیکری، شکوه و جمال، پر و بال) به هم شباهت دارد. بنا بر آیهٔ یک سوره «فاطر» فرشتهها بال دارند. در داستان زال و سیمرغ، سیمرغ واسطهٔ نیروی غیبی است و زال هم سیمایی پیامبر گونه دارد. این ارتباط بی مانند به ارتباط جبرئیل (فرشتهٔ وحی) و پیامبران نیست. شبیه داستان پرورش کودک بی پناه توسط سیمرغ در مورد جبرئیل در فرهنگ اسلامی وجود دارد. جبرئیل نگهدارندهٔ کودکان بنی اسرائیل است که مادرانشان آنها را از ترس فرعون در غارها پنهان کردهاند. مشابه عمل التیام بخشی زخمهای رستم توسط سیمرغ را، در فرهنگ اسلامی در واقعهٔ شکافتن سینهٔ رسول خدا در ارتباط با واقعهٔ معراج میبینیم. هم چنان که سیمرغ بر درخت «هروسیپ تخمک» آشیان دارد، جبرئیل نیز ساکن درخت «سدرة المنتهی» است. سیمرغ گاهی با مرغان اساطیری دیگر مثل «عنقاً» خلط میشود. عنقا از ریشه «عنق» و به معنای «دارندهٔ گردن دراز» است. وجه مشترک سیمرغ و عنقا «مرغ بودن» و «افسانهای بودن» است. در واقع عنقا یک اسطورهٔ جاهلی عرب است و سیمرغ یک اسطورهٔ ایرانی. شباهتهای گفته شده باعث شده که در ذهن شاعران و نویسندگان این دو مرغ اسطورهای گاهی به هم مشتبه شوند، حال آن که درحقیقت دو خاستگاه متفاوت دارند |
نویسنده: | jafar [ سه شنبه 4 آذر1393 - 7:34am ] |
عنوان پست: | Re: سمبلهای ایران باستان |
باستانشناس نوشته است: آناهیتا آناهیتا در زبان اوستایی، نام یک پیکر کیهانی هندوایرانی است، که ایزدبانوی آبها ( آبان ) پنداشته و ستوده میشود و از این رو با نمادهایی چون باروری، شفا و خرد نیز همراه است. آناهیتا، آناهید یا ناهید نام ایزدبانوی آب و باران و باروری در مذاهب ایران باستان است. بسیاری از ویژگیهای این ایزدبانو با ایشتار نزدیکی دارد که مورد پرستش اقوام سامی، از جمله بابلیان، بود. هر دوی این ایزدان به سیارهٔ ناهید ( زهره ) مربوطاند. به احتمال زیاد «اردویسور آناهیتا» نیز چون میترا از ایزدانی بود که پیش از پیدایش زرتشت، توسط مردم ایران و نواحی اطراف - ولو به نامهای دیگر - مورد ستایش قرار میگرفت. نمای آناهیتا بر روی یک سرستون در موزه سنگ تاق بستان آناهیتا ظاهراً با جنگاوری نیز مربوط بودهاست و باور بر این بود که پهلوانانی را که به پیشگاه او قربانی کنند، در جنگ با دشمن یاری میدهد. در دوران ساسانیان این الهه یکی از الهههای مورد پرستش ایرانیان شد. با وجود دیرینگی و نفوذ پرستش میترا در ادوار پیش از ظهور زرتشت، بعدها این ایزد در میان ایرانیان تا اندازهای به فراموشی سپرده شد. اما در مقابل چنین جریان فکری و دینی، «ناهید» چنان مقامی در باورهای ایرانیان به دست آورد که نه تنها پرستشگاههای بسیار زیاد و مجلل و باشکوهی از او میبینیم، بلکه تندیس و نمادهای این زن ایزد در اینجا و آنجای این سرزمین پهناور به جا ماندهاست آناهیتا نام یک پرستشگاه در شهر تاریخی و ویران شده بیشابور - مربوط به دوره ساسانیان - در غرب کازرون نیز میباشد. در اساطیر ایران مزید بر آناهیتا که یشت پنجم مختص ستایش اوست از خدایی به نام اپام نپات ( زادهٔ آب ) به عنوان پاسدار آبها یاد میشود. از اپام نپات در اوستا یسنا ۱ فقرهٔ ۵، یسنا ۲ فقرهٔ۹۵، زامیاد یشت فقرهٔ ۵۱ و۵۲ یاد شدهاست. نام آناهیتا در کتیبهای از اردشیر دوم هخامنشی آمده است در مزدیسنا آناهیتا دختر اهورامزدا و اسپندارمذ می باشد که مونث می باشد. در یشت، قسمت آبان یشت به آناهیتا پرداخته شده است.او فرشتهای زیبا بلند بالا و دلیر با بازوان سپید توصیف شده است. در اساطیر ایرانی او سرچشمهٔ همهٔ آبها و منبع همه باروری هاست. در ارمنستان او را زندگی بخش، مادر خردها و خیرخواه همه نژاد بشر میدانستند واژهٔ پارسی باستان اَناهیتَه « An-āhita » که در پارسی میانه اَناهید « Anāhid » و در فارسی امروزی ناهید شده، از پیشوند نفی اَن (-an، یعنی «نا-») و واژهٔ اوستایی « āhita » ، یعنی آلوده پدید آمده است و معنی آن ناآلوده (پاک و بی گناه) است.[۶] واژهٔ پارسی آهو به معنی گناه نیز از همین ریشه است. از آناهیتا در عبارت اَرِدوی سورا اناهیتا در یَشت پنجم از آبانیشت، که یکی از محفوظ ماندهترین نسکهای اوستاست، تجلیل شده است. سورا و اناهیتا دو صفت مشترکند و بمعنای توانا و پاک میباشند. تنها واژهٔ اِرِدوی در این اصطلاح جایگاه ویژهای دارد و از دیدگاه واژهشناسی، از این واژه نیز یک صفت مونث تعبیر شده که بمعنای مرطوب (ایزدبانوی آبها) است. این نام در عصر هندوایرانیان بصورت سَرَسوَتی بمعنای ایزدبانویی که آبها ازوست آمده است. اردوی سورا آناهیتا در پارسی میانه یا امروزی ناهید یا اردویسور آناهید است و در زبان ارمنی آناهیت نامیده میشود. تاریخ نویسان کلاسیک باستان یونانی و رومی از او با نام اَنَئیتیس Anaïtis یاد شده و یا او را با یکی از ایزدان معابد خود شناساندهاند. سیارک نوع «اس سیلیسوم» به نام آناهیتا ۲۷۰ و به یاد او نامگذرای شدهاست از میان پرستشگاههای معبد آناهیتا (کنگاور)، معبد آناهیتا (کازرون)، معبد آناهیتا (رفسنجان)و شوش که ویرانههای آنها هنوز پابرجاست، از همه مجللتر بودهاند. استرابون، مورخ رومی نیز در کتاب خود از وجود پرستشگاههای ناهید در آناتولی خبر میدهد باستانشناس جان ممنونم از تجربیاتتان . این عکسی که گداشتی , چند سال پیش یه مجسمه مفرقی دستم رسید مثل بود یه دختر هندی رو تخته سنگی ایستاده بود و یه اژدها دور سنگ میچرخید و دختره با کوزه بهش داشت آب میداد. |
نویسنده: | باستانشناس [ سه شنبه 4 آذر1393 - 9:22pm ] |
عنوان پست: | Re: سمبلهای ایران باستان |
جعفرجان این مجسمه ها با میتراپرستی و الهه آناهیتا مرتبط هستند |
نویسنده: | باستانشناس [ سه شنبه 4 آذر1393 - 11:22pm ] |
عنوان پست: | Re: سمبلهای ایران باستان |
گاو نشانه هایی از ماندگاری اسطوره های مربوط به کیش گاو و باور به نقش گاو در آفرینش، همچنان در فرهنگ امروز ایران دیده می شود. یکی از برجسته ترین این باور ها در ایران معاصر، باور به رویش و تازه شدن در نتیجه بر زمین ریختن خون قربانی است. باوری که عارف قزوینی، شاید بی آن که بداند، در قطعه معروف "از خون جوانان وطن لاله دمیده" بازسرایی کرده است. کاربرد نماد گاو در ایران باستان از دیرترین روزها و به اشکال مختلف دیده می شود . از یافته های سال های اخیر در گرگان و مازندران که پیکره های گاو و گاومیش ساخته شده در ۴۰۰۰ سال پیش را نشان می دهد گرفته تا پیکره معروف گاو ی که زانو زده و جام شرابی را به دست دارد و مربوط به هزاره های پیش از میلاد مسیح در دوره عیلامی در جنوب غربی ایران است. این پیکره اکنون در موزه متروپولیتن نیویورک نگهداری می شود. گاو در اسطوره های ایرانی به گفته "آلبرت جی کارنوی"، اسطوره شناسی که به بررسی تطبیقی اسطوره های ایرانی پرداخته است، نمادی از نبرد نور و تاریکی و خوبی و بدی است. این گاو است که با شیر خود فریدون را می پروراند که بنیان گذار پادشاهی ایران است و به نمادی از قدرت گیری دوباره نور و خوبی در برابر تاریکی و بدی تبدیل می شود به گفته آقای کارنوی، اسطوره گاو در ادامه تحول اسطوره های هندو- اروپایی و آریایی در داستان آفرینش جهان ایفای نقش می کند و می تواند بازنمایی ابرها و طوفان های باران زا باشد که آب را به جهان هدیه می دهد. نمادی که مستقیما به اسطوره های یونانی منتقل شده است. بهار مختاریان اسطوره شناس ایرانی هم به توصیف گاو رنگین در داستان فریدون در شاهنامه به عنوان نماد ابرهای طوفان زا اشاره می کند. در شاهنامه فردوسی گاوی که رنگین توصیف می شود در نقش دایه فریدون در غیاب پدر و مادر فریدون او را در دامنه کوه دماوند می پروراند. این گاو است که با شیر خود فریدون را می پروراند که بنیان گذار پادشاهی ایران است و به نمادی از قدرت گیری دوباره نور و خوبی در برابر تاریکی و بدی تبدیل می شود. خانم مختاریان می گوید در فرهنگ هند و ایرانی، گاو تصویری از ایزد ماه است همچنان که در ریگ ودا خدای ماه با صفت گاو و مرد قوی همراه است . همین تصور در اوستا هم باقی مانده که ماه از وجود بهمن ساخته شده و زاده "گو شوروان" است که به معنای روان گاو است. در تاج های ساسانی هم نقش شاخ به همراه هلال ماه و گوی خورشید دیده می شود. اما شاید پیش از آنچه در اوستا و افسانه های بازنویسی شده در شاهنامه دیده می شود، اسطوره گاو ریشه در آیین های زروانی و پس از آن ریشه درآیین های میترایی دارد که آیین پرستش مهر نامیده شده و از آیین های ایرانی پیش از زردشت است. میترای گاو کش گاو مقدس را قربانی می کند و از ریختن خون او بر زمین گندم می روید . کشتن گاو قربانی کردن گاو در باور حکمای علم اخلاق، در ایران پس از اسلام، در قالب کشتن گاو نفس به معنای رها شدن از شهوت و نفسانیت بازسازی شده است مری بویس ایران شناس بریتانیایی به سنتی اشاره می کند که در میان بومیان در هزاره های پیش از رواج آیین زردشت وجود داشته و در آن گاو مقدس قربانی و خون آن به امید باروری بر زمین پاشیده می شده است. مجلس قربانی شدن گاو مقدس به دست میترا در نگاره های ساسانی دیده می شود و تقریبا به همان شکل به نگاره های یونانی هم منتقل شده است. کاوه فرخ، استاد دانشگاه بریتیش کلمبیا می گوید که پرستش سر بریده گاو در آیین های باستانی ایرانی نشانه ای از باورهای میترایی است. گونه دیگری از اسطوره قربانی شدن گاو در نگاره دریدن گاو به دست شیر باقی مانده که کاربرد آن در نقش های تخت جمشید آن را ماندگار کرده است. برخی صاحب نظران مانند رضا مرادی غیاث آبادی، دریدن گاو به دست شیر را نشانه ای از تفسیر نجومی ظاهر شدن نشانه های بهار و تابستان در صورت های فلکی دانسته اند. معنای اسطوره ای گاو همچنان اهمیت خود را در فرهنگ عامیانه مردم ایران حتی تا پس از اسلام هم حفظ کرده است. نماد گاو در ادبیات عامیانه ایران و در داستان هایی مانند ماه پیشانی، در همان تمثیل بارور کننده و زاینده آن حفظ شده است بهار مختاریان حکیم سنایی غزنوی، شاعر اوایل قرن ششم هجری که در خراسان می زیست و هنر او در آمیختن دانش مردم شناسی و حکمت، سرمشقی برای جلال الدین رومی بلخی بود، در سروده خویش به رواج باور به گاو در میان مردم اشاره می کند: گاو را دارند باور در خدایی عامیان نوح را باور ندارند از پی پیغمبری مطالعه انجام گرفته توسط بهار مختاریان نشان می دهد که در ادبیات عامیانه ایران و در داستان هایی مانند ماه پیشانی، نماد گاو در همان تمثیل بارور کننده و زاینده آن حفظ شده است. کارل گوستاو یونگ، روانشناس برجسته، در کتاب قهرمان خود به تحلیل روان کاوانه قربانی شدن گاو به دست میترا در فرهنگ ایرانی می پردازد و آن را نشانی از قربانی کردن جسم و شهوت برای دست یافتن به تعالی روح و یکی شدن با روح آفرینش می داند. داریوش برادری پژوهش گر روانکاوی هم ادامه یافتن باور به قربانی شدن برای رسیدن به آرمان ها در فرهنگ ایرانی را بازتابی از باور به ضرورت گذشتن از جسمانیت و تمایلات دنیوی برای رسیدن به اتحاد با ایزد برای دگرگون کردن جهان می داند. به باور آقای برادری، قربانی کردن گاو در باور حکمای علم اخلاق، در ایران پس از اسلام، در قالب کشتن گاو نفس به معنای رها شدن از شهوت و نفسانیت بازسازی شده است. اسطوره کشته شدن گاو در هنر ایرانی تا نقاشی های دوره قاجار به طور مستقیم یا غیر مستقیم به کار برده شده است و عباس احمدی پژوهشگر ایرانی حتی کاربرد نماد شمشیر و خونی که لاله ها از آن می رویند را در پرچم ایران نوعی روایت تازه از همان اندیشه کهن می داند. نقشی که پیش از این در نماد شیر و خورشید هم به نوعی باز سازی می شد. |
نویسنده: | باستانشناس [ چهارشنبه 4 آذر1393 - 2:22am ] |
عنوان پست: | Re: سمبلهای ایران باستان |
بز کوهی تحقیقات پژوهشگران نشان میدهد نقش و طرح های به کار رفته در حدود 90 درصد از سنگ نگاره های باستانی کشف شده در سرتاسر جغرافیای ایران مربوط به بز کوهی است. اگر چه دوره تاریخی این سنگ نگاره ها و فاصله انها از هم بسیار زیاد است اما با این حال شباهت های میان این طرح ها در نوع خود شگفت آور است. سنگ نگاره ها یا هنرهای صخره ای کهن ترین آثار تاریخی و هنری بجامانده از بشرند. کارشناسان بر این باور هستند سنگ نگاره ها سرمنشا و بستر بوجود آمدن حروف رمزی، خط، تبادل پیام، زبان، تاریخ، اسطوره ها، هنر و فرهنگ ها هستند به همین دلیل آنها از بهترین ابزارهای رمزگشایی ماقبل تاریخ به حساب میآیند. هیچ مدارک و شواهد قابل اعتنایی بهتر از سنگ نگاره ها برای کاوش و بررسی و پژوهش در تمدن ها و فرهنگ های دور تاریخ در دست نیست، با کمک این طرح ها میتوان تاریخ خط، هنر، زبان، محیط اقلیمی، اسطوره ها، فرهنگ و از همه مهمتر نوع اندیشه ی انسان های ادوار کهن را مطالعه کرد. هنرهای صخره ای، تنها هنرتجسمیاست که مرز جغرافیایی مشخصی نداشته و همه ی ملل جهان فارغ از فرهنگ، نژاد و حتی اقلیم های جغرافیایی بسیار بعید از هم، از آن گذر کرده اند. از این لحاظ هنرهای صخره ای اسناد دست اولی هستند که اکنون در دسترس پژوهشگران و افراد علاقمندند، با بررسی و پژوهش بر روی سنگ نگارها در ایران نشان میدهد نقش بیشتر از 90 درصد آنها را بزکوهی تشکیل میدهد، بقیه آثار نیز مربوط رقص های آیینی متعدد ، شکار، مضمون كتیبه های خطی پروتو ایلامیو ایلامیو نقش های دیگر است. این را محمد ناصری فرد متخصص نقوش صخره ای در ایران و نویسنده کتاب سنگ نگاره های ایران به خبرگزاری میراث میگوید. پرسش اما این است که علت انکه بز کوهی تا این میزان در هنر و آثار انسان های تاریخ کهن نقش داشته چیست، ناصری فرد در پاسخ به این پرسش میگوید: "به اعتقاد من نقش بزكوهی نماد ایران باستان، با مضمون آبخواهی، زایندگی، فراوانی نعمت و محافظت است. تعبیری از یك فرشته كه در مواقع سختی ها از آن كمك خواسته میشد و ریشه این باور به یكی از اسطوره های ایران باستان برمیگردد." سنگ نگاره ها یا هنرهای صخره ای کهن ترین آثار تاریخی و هنری بجامانده از بشرند. کارشناسان بر این باور هستند سنگ نگاره ها سرمنشا و بستر بوجود آمدن حروف رمزی، خط، تبادل پیام، زبان، تاریخ، اسطوره ها، هنر و فرهنگ ها هستند به همین دلیل آنها از بهترین ابزارهای رمزگشایی ماقبل تاریخ به حساب میآیند. این پژوهشگر در توضیح این اسطوره میافزاید: "بر اساس داستانی اساطیری مربوط به ایران نخستین انسان روی زمین كیومرث بود كه در شاهنامه فردوسی از آن بعنوان نخستین پادشاه نام برده شده است. کیومرث حدود چهل سال برزمین زندگی كرد و سپس با اهریمن زشتی ها در افتاد و به دست اهریمن کشته شد. دو قطره خون كیومرث بر زمین میچكد و از آن یك بوته ریواس دو شاخه میروید. این دو شاخه ریواس برهم میپیچند و از یك شاخه ی آن پسر زیبای جوانی به اسم مشی (ماری) و از شاخه دیگر آن دختر زیبای جوانی به اسم مشیانه (ماریانه) متولد میشود وچون آنها غذا خوردن را نمیدانستند، خداوند فرشته ای را قالب یك بزكوهی سفید رنگ میفرستد تا مشی و مشیانه را شیر بدهد. این بزكوهی تا آنها غذا خوردن را یاد بگیرند به آنها شیر میدهد، آنها بعد از گذشت سالیان بزرگ میشوند و روز سیزده فروردین با هم ازدواج میكنند. به اعتقاد من دلیل اینکه ما ایرانیان در روز سیزده فروردین سبزه گره میزنیم به نوعی برگرفته از همین داستان اساطیری است." ناصری فرد در ادامه میافزاید: "از این منظر به باور مردم ایران باستان، بزكوهی مظهر فرشته ای است كه خداوند برای بقا و ادامه ی حیات نسل بشر فرستاده است. نقش بزكوهی برای ایرانیان باستان نوعی مانیفست بوده كه رویكردی مقدس داشته است و این قداست بر نقش هایی قابل مشاهده است كه هنرمندان شاخ های بزكوهی را به شكل لوزی كشیده اند و لوزی در خط ایلام كهن و میانه hu هیو یعنی تقدیس است. از همین رو هرجا كه گذر آب باشد نقش های فراوان بزكوهی را میبینیم و مضمون آن آبخواهی است و بیان ارزش و اهمیت بی بدیل عنصر آب در نزد مردمان ایران باستان." به همه این موارد باید این را نیز اضافه کرد که نقش بزكوهی در نماد شناسی جهانی جالب توجه است، چرا که آنها نیز بر این باورند كه نقش بزكوهی فرشته و جای پای خداست و نماد آب و باران خواهی است، دقیقاً مشابه همان تصوری که در ایران باستان رواج داشت. بر اساس گفته های این متخصص نقوش صخره ای این نقش بركهن ترین سفالینه های ایران باستان نیز قابل مشاهده است علاوه بر این چندی پیش نیز استنلی کوهن باستان شناس فرانسوی در مقاله ای با عنوان نقش بزكوهی برسفالینه های ایران باستان، آن را نماد آبخواهی دانست. |
صفحه 1 از 3 | همه زمان ها بر اساس UTC + 3:30 ساعت تنظیم شده اند. |