جریان بعدی(همون بچه پست بالا)
همین عید امسال یه بچه 3 4 ساله داشته با همبازیاش دم در حیاط خونشون کنار یه سنگ بازی میکرده(زمانهای قدیم از سنگ برای نمک دادن به گوسفندا استفاده میشده.نه نشونه ای داره و نه کنده کاری.دوستان به همچین چیزهایی هم توجه داشته باشن).همینجور که خاک ها رو این ور اونور میکرده میبینه یه کله آدم بیرون میاد.
فوری میاد خونه میگه مامان یه کله آدم پیدا کردیم.مامانش هم از همه جا بیخبر به قصد اینکه بچه داره دروغ میگه یکی میخوابونه بیخ گوشش
خلاصه بچه میره از توی خونه یه تیشه میاره میبره به کلهه میزنه.(کوزه بود) کوزه هه میشکنه و سکه های توش پخش و پلا میشن.همه بچه کوچولوها با دست دامن جیبو خلاصه هر چی میتونن پر میکنن(مطمئنا تا به حال همچین چیزی به گوشتون نخورده)
و اما قسمت جالب داستان اینجاست.این بچه داستان ظاهرا خیلی شیطون و به قول خودمون بی عار بوده و هر جا میبردنش خونه مردم عید دیدنی شیرینی تا جایی که میتونسته میخورده و بعدش هم که میخواستن بیان جیباش رو پر میکرده
مامانش هم همون شب قبل از این جریان جیبهاشو میدوزه
اینم بنده خدا فقط دستهاش آزاد بوده و فقط میتونه دو مشت از سکه ها رو بیاره خونه و به مامانش میگه اگه جیبامو نمیدوختی جیبام رو هم پر میکردم
خلاصه داستان اینکه اول جیب بچه هاتون رو ندوزید شاید یه روزی به درد خورد
و اینکه بچه ها درسته بچه هستن ولی دروغ های که ما میگیم اونا نمیگن پس حواستون به حرفهاشون باشه