انجمن تخصصی فلزیاب و ردیاب
تاریخ : جمعه 2 آذر1403 - 11:39pm



پاسخ به موضوع  [ 433 پست ]  برو به صفحه قبلی  1 ... 20 , 21 , 22 , 23 , 24 , 25 , 26 ... 44  بعدی
 تلنگر 
نویسنده پیغام
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: دوشنبه 2 تیر1393 - 1:29pm
پست: 1225
محل اقامت: بهشت ایران
پاسخ با نقل قول
اگر صخره و سنگ در مسیر رودخانه زندگی نباشد، صدای آب هرگز زیبا نخواهد شد.. آرامش، رهایی از طوفان نیست بلکه آرام زندگی کردن در میان طوفان است، بهمین دلیل : بهشت مکان نیست، زمانی است که زیبا فکر میکنی وجهنم هم مکان نیست، زمانیست که افکارت دنیایت را به آتش کشیده اند...
درود
پگاه سه شنبه زیبای زمستانیتان توام با آرامش و سلامتی
یاعلی مدد


سه شنبه 5 اسفند1393 - 8:32am
کاربر فعال
کاربر فعال
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: شنبه 7 تیر1393 - 1:15pm
پست: 59
پاسخ با نقل قول
@};-


سطح دسترسی لازم برای مشاهده فایل های پیوست شده در این پست را ندارید.



صداقت اولین فصل از کتاب خرد است


سه شنبه 5 اسفند1393 - 12:49pm
کاربر فعال
کاربر فعال
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: شنبه 7 تیر1393 - 1:15pm
پست: 59
پاسخ با نقل قول
;;)


سطح دسترسی لازم برای مشاهده فایل های پیوست شده در این پست را ندارید.



صداقت اولین فصل از کتاب خرد است


سه شنبه 5 اسفند1393 - 12:53pm
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: شنبه 7 اردیبهشت1392 - 6:43pm
پست: 560
محل اقامت: زمین
پاسخ با نقل قول
خواب بودم، خواب ديدم مرده ام/
بي نهايت خسته و افسرده ام/
تا ميان گور رفتم دل گرفت/
قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/
روي من خروارها از خاک بود/
واي، قبر من چه وحشتناک بود!
بالش زير سرم از سنگ بود/
غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/
هر که آمد پيش، حرفي راند و رفت/
سوره ي حمدي برايم خواند و رفت/
خسته بودم هيچ کس يارم نشد/
زان ميان يک تن خريدارم نشد/
نه رفيقي، نه شفيقي، نه کسي/
ترس بود و وحشت و دلواپسي/
ناله مي کردم وليکن بي جواب/
تشنه بودم، در پي يک جرعه آب/
آمدند از راه نزدم دو ملک/
تيره شد در پيش چشمانم فلک/
يک ملک گفتا: بگو دين تو چيست؟
ديگري فرياد زد: رب تو کيست؟
گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/
لرزه بر اندام من افتاده بود/
هر چه کردم سعي تا گويم جواب/
سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/
از سکوتم آن دو گشته خشمگين/
رفت بالا گرزهاي آتشين/
قبر من پر گشته بود از نار و دود/
بار ديگر با غضب پرسش نمود:
اي گنه کار سيه دل، بسته پر/
نام اربابان خود يک يک ببر/
گوئيا لب ها به هم چسبيده بود/
گوش گويا نامشان نشنيده بود/
نامهاي خوبشان از ياد رفت/
واي، سعي و زحمتم بر باد رفت/
چهره ام از شرم ميشد سرخ و زرد/
بار ديگر بر سرم فرياد کرد:
در ميان عمر خود کن جستجو/
کارهاي نيک و زشتت را بگو/
هر چه مي کردم به اعمالم نگاه/
کوله بارم بود مملو از گناه/
کارهاي زشت من بسيار بود/
بر زبان آوردنش دشوار بود/
چاره اي جز لب فرو بستن نبود/
گرز آتش بر سرم آمد فرود/
عمق جانم از حرارت آب شد/
روحم از فرط الم بي تاب شد/
چون ملائک نا اميد از من شدند/
حرف آخر را چنين با من زدند:
عمر خود را اي جوان کردي تباه/
نامه اعمال تو باشد سياه/
ما که ماموران حق داوريم/
پس تو را سوي جهنم مي بريم/
ديگر آنجا عذر خواهي دير بود/
دست و پايم بسته در زنجير بود/
نا اميد از هرکجا و دل فکار/
مي کشيدندم به خِفّت سوي نار/
ناگهان الطاف حق آغاز شد/
از جنان درهاي رحمت باز شد/
مردي آمد از تبار آسمان/
ديگران چون نجم و او چون کهکشان/
صورتش خورشيد بود و غرق نور/
جام چشمانش پر از خمر طهور/
چشمهايش زندگاني مي سرود/
درد را از قلب انسان مي زدود/
بر سر خود شال سبزي بسته بود/
بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/
کِي به زيبائي او گل مي رسيد/
پيش او يوسف خجالت مي کشيد/
دو ملک سر را به زير انداختند/
بال خود را فرش راهش ساختند/
غرق حيرت داشتند اين زمزمه/
آمده اينجا حسين فاطمه؟!
صاحب روز قيامت آمده/
گوئيا بهر شفاعت آمده/
سوي من آمد مرا شرمنده کرد/
مهربانانه به رويم خنده کرد/
گشتم از خود بي خود از بوي حسين (ع)/
من کجا و ديدن روي حسين (ع)/
گفت: آزادش کنيد اين بنده را/
خانه آبادش کنيد اين بنده را/
اينکه اين جا اين چنين تنها شده/
کام او با تربت من وا شده/
مادرش او را به عشقم زاده است/
گريه کرده بعد شيرش داده است/
خويش را در سوز عشقم آب کرد/
عکس من را بر دل خود قاب کرد/
بارها بر من محبت کرده است/
سينه اش را وقف هيئت کرده است/
سينه چاک آل زهرا بوده است/
چاي ريز مجلس ما بوده است/
اسم من راز و نيازش بوده است/
تربتم مهر نمازش بوده است/
پرچم من را به دوشش مي کشيد/
پا برهنه در عزايم مي دويد/
بهر عباسم به تن کرده کفن/
روز تاسوعا شده سقاي من/
قلب او از حب ما لبريز بود/
پيش چشمش غير ما ناچيز بود/
با ادب در مجلس ما مي نشست/
قلب او با روضه ي من مي شکست/
حرمت ما را به دنيا پاس داشت/
ارتباطي تنگ با عباس داشت/
اشک او با نام من مي شد روان/
گريه در روضه نمي دادش امان/
گريه کرده چون براي اکبرم/
با خود او را نزد زهرا (س) مي برم/
هرچه باشد او برايم بنده است/
او بسوزد، صاحبش شرمنده است/
در مرامم نيست او تنها شود/
باعث خوشحالي اعدا شود/
گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/
قلب او بوي محبت ميدهد/
سختي جان کندن و هول جواب/
بس بود بهرش به عنوان عقاب/
در قيامت عطر و بويش مي دهم/
پيش مردم آبرويش مي دهم/
آري آري، هرکه پا بست من است/
نامه ي اعمال او دست من است/
ناگهان بيدار گرديدم زخواب/
از خجالت گشته بودم خيس آب/
دارم اربابي به اين خوبي ولي/
مي کنم در طاعت او تنبلي؟
من که قلبم جايگاه عشق اوست/
پس چرا با معصيت گرديده دوست؟
من که گِريَم بهر او شام و پگاه/
پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟
چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل/
جملگي از روي مولايم خجل/
شيعه بودن کي شود با ادعا؟
ادعا بس کن اگر مردي بيا/
پا بنه در وادي عشق و جنون/
حبّ دنيا را ز قلبت کن برون/
حبّ دنيا معصيت افزون کند/
معصيت قلب وليّ را خون کند/
باش در شادي و غم عبد خدا/
کن حسابت را ز بي دينان جدا/
قلب مولا را مرنجان اي جوان/
تا شوي محبوب رب مهربان/
سعي کن حرص و طمع خانه خرابت نکند/
غافل از واقعه ي روز حسابت نکند/
اي که دم مي زني از عشق حسين بن علي (ع)/
آن چنان باش که ارباب جوابت نکند!



امام حسن مجتبی (ع): لو سکت الجاهل لما وقع الخلاف
اگر جاهل سکوت کند اختلافی پیش نمی آید


سه شنبه 5 اسفند1393 - 1:08pm
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: چهارشنبه 18 اردیبهشت1392 - 8:55am
پست: 397
پاسخ با نقل قول
سید جواد درود بر تو .....
با این شعر خیلی حال کردم ..... مرسی گلم



...جواب ابلهان خاموشیست....


سه شنبه 5 اسفند1393 - 1:34pm
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: شنبه 7 اردیبهشت1392 - 6:43pm
پست: 560
محل اقامت: زمین
پاسخ با نقل قول
معراج نوشته است:
سید جواد درود بر تو .....
با این شعر خیلی حال کردم ..... مرسی گلم

خواهش میکنم دوست من @};-



امام حسن مجتبی (ع): لو سکت الجاهل لما وقع الخلاف
اگر جاهل سکوت کند اختلافی پیش نمی آید


سه شنبه 5 اسفند1393 - 5:47pm
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: سه شنبه 19 شهریور1392 - 11:29am
پست: 452
پاسخ با نقل قول
پولدارى؛
منش است و ربطى به ميزان دارايى ندارد...

گدايى؛
صفت است ربطى به بى پولى ندارد...

دانايى؛
فهم و شعور است و ربطى به مدرك تحصيلى ندارد...

نادانى؛
ياوه گويى است و ربطى به زياده گويى ندارد...

دشمن؛
نمايشى از كمبودها و ضعف هاى خويش است و ربطى به بدسرشتى و بدخواهى طرف مقابل ندارد...

يار؛
همدلى است و ربطى به همراهى و پر كردن كمبود ندارد...

وقتى گرسنه اى،يه لقمه نون خوشبختيه ..وقتى تشنه اى،يه قطره آب خوشبختيه ..وقتى خوابت مياد،يه چرت كوچيك خوشبختيه ...

خوشبختى يه مشتى از لحظاته ... يه مشت از نقطه هاى ريز،كه وقتى كنار هم قرار مى گيرن،يه خط رو ميسازن به اسم زندگى ...


سه شنبه 5 اسفند1393 - 6:15pm
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: دوشنبه 2 تیر1393 - 1:29pm
پست: 1225
محل اقامت: بهشت ایران
پاسخ با نقل قول
آقا تقى ماست‌بندى دارد
اوهميشه قبضِ آب مغازه راسروقت میدهد!
تا آبى كه درشيرها ميريزد!
وماست میزند حلال باشد!
اومیگويد:آدم بايد يك لقمه نان حلال به زن و بچه‌اش بدهد!
تافردا كه سرش راگذاشت زمين وعمرش تمام شد، پشت سرش بدوبيراه نباشد!

همسایهٔ ما،كارمند يك شركت است اوميگويد:تا مطمئن نشوم كه ارباب رجوع از ته دل راضی شده، ازاو رشوه نمیگيرم!
آدم بايد دنبال نان حلال باشد!
ميگويد:من ارباب رجوع را مجبور ميكنم! قسم بخورد كه راضیست وبعد رشوه ميگيرم!

يكى از دوستانم يك غذاخورى دارد هميشه حواسش است!
كه غذاى خوبى به مردم بدهد!
او ميگويد:در غذاخورى ما ازگوشت حيوانات پير استفاده نميشود! و هرچه ذبح ميكنيم كره الاغ است!
گوشتش تُرد و تازه است و كبابش خوب درمی‌آيد!
او حتماً چك ميكند كه كره الاغها سالم باشند!
وگرنه آنها را ذبح نميكند!
میگويد:ارزش يك لقمه نان حلال از همه پولهاى دنيابيشتر است!
آدم بايد حلال و حروم نكند!
میگويد: تا پول آدم حلال نباشد!بركت نميكند!
پول حرام بی بركت است!
و اين حكايت برخی از لقمه های حلال امروزیست....


چهارشنبه 6 اسفند1393 - 8:37am
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: دوشنبه 2 تیر1393 - 1:29pm
پست: 1225
محل اقامت: بهشت ایران
پاسخ با نقل قول
ﮔﻔﺘﻢ ﻣﺎﺩﺭ ﺟﺎﻥ :
ﺻﺒﺢ ﺑﺨﯿﺮﺧﺴﺘﻪ ﻧﺒﺎﺷﯿﺪ
ﺩﺭ ﭘﺎﺳﺨﻢ ﮔﻔﺖ:
ﻋﺎﻗﺒﺘﺖ ﺑﺨﯿﺮ
ﺍﺷﮏ ﺷﻮﻗﻢ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ !!
ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺩﻋﺎﯾﯽ ..!
ﻣﻦ ﺑﺮﺍﯾﺶ ﺧﯿﺮﯼ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﮐﻮﺗﺎﻫﯽ ﯾﮏ ﺻﺒﺢ ﻭ .... ﺍﻭ ..
ﺧﯿﺮﯼ ﺑﺮﺍﯾﻢ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺑﻠﻨﺪﺍﯼ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ !!!!!
ﻋﺎﻗﺒﺘﺘﺎﻥ ﺑﺨﯿﺮ


چهارشنبه 6 اسفند1393 - 7:10pm
کاربر حرفه ای
کاربر حرفه ای
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: دوشنبه 2 تیر1393 - 1:29pm
پست: 1225
محل اقامت: بهشت ایران
پاسخ با نقل قول
ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﯽ؟ ‏
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ :
‏«ﻧﺎﻡ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ، ﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺍﯾﻦ ﺭﺍ ﺟﺎﯾﯽ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻥ ﮔﻔﺖ ‏»
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:
‏« ﻧﺎﺩﺍﻥ! ﺷﺮﻡ ﮐﻦ! ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺳﻢ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ، ﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ؟ ‏»
ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﮔﻔﺖ :
‏« ﺩﺭ ﻗﺤﻄﯽ ﻧﯿﺸﺎﺑﻮﺭ ﭼﻬﻞ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺭﻭﺯ ﻣﯽ ﮔﺸﺘﻢ !!
ﻧﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﺎﯾﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﺍﺫﺍﻥ ﺷﻨﯿﺪﻡ !
ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭِ ﻫﯿﭻ ﻣﺴﺠﺪﯼ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﺩﯾﺪﻡ !
ﺍﺯ ﺁﻧﺠﺎ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﻧﺎﻡ ﺍﻋﻈﻢ ﺧﺪﺍ ﻭ ﺑﻨﯿﺎﺩ ﺩﯾﻦ ﻭ ﻣﺎﯾﻪ ﯼ ﺍﺗﺤﺎﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺎﻥ ﺍﺳﺖ‏» .
"ﻣﺼﯿﺒﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﯼ ﻋﻄﺎﺭ ﺹ "359


چهارشنبه 6 اسفند1393 - 7:14pm
نمایش پست ها از آخر به اول:  مرتب سازی بر اساس  
پاسخ به موضوع   [ 433 پست ]  برو به صفحه قبلی  1 ... 20 , 21 , 22 , 23 , 24 , 25 , 26 ... 44  بعدی

چه کسی آنلاین است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر عضو شده ای موجود نیست. و 60 مهمان


در این انجمن نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
در این انجمن نمی توانید به موضوعات پاسخ دهید
در این انجمن نمی توانید پست خود را ویرایش کنید
در این انجمن نمی توانید پست های خود را حذف کنید
در این انجمن نمی توانید پیوست ارسال کنید

انجمن و سایت تخصصی فلزیاب و ردیاب با حضور اساتید مجرب - طراحی و ساخت و خرید و فروش مدارات الکترونیک و کیت و نقشه مدار دستگاههای پر قدرت فلز یاب و رد یاب با قیمت مناسب - دستگاه گنج یاب و دفینه یاب و گنجیاب جهت جستجوی طلا - بهترین و قویترین طلایاب و سیستم تصویری و فلزیاب پالسی و توباکس - آموزش اپراتوری ردیاب - best site / forum for metal detector (PI, VLF, Two Box, ...) , lrl , felezyab , felez yab systems to find treasure