انجمن تخصصی فلزیاب و ردیاب
تاریخ : سه شنبه 13 آذر1403 - 9:11pm



پاسخ به موضوع  [ 14 پست ]  برو به صفحه 1 , 2  بعدی
 تاریخ پیش از اسلام 
نویسنده پیغام
استاد آثار شناسی
استاد آثار شناسی
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: سه شنبه 12 فروردین1392 - 12:08am
پست: 990
محل اقامت: آيران
پاسخ با نقل قول
در این بخش عزیزان میتوانید مطالب و کتوب مربوط به تاریخ پیش از اسلام رو در اختیار و مورد بحث قرار دهید



تقدیر... تقویم انسان عادیست! تغییر... تدبیر انسان عالیست!


شنبه 7 اردیبهشت1392 - 5:38pm
استاد آثار شناسی
استاد آثار شناسی
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: سه شنبه 12 فروردین1392 - 12:08am
پست: 990
محل اقامت: آيران
پاسخ با نقل قول
ایلامیان
عیلامی‌ها یا ایلامیان یکی از اقوام سرزمین ایران بودند که از ۳۲۰۰ سال پیش از میلاد تا ۶۴۰ پیش از میلاد، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی فلات ایران فرمانروایی می‌کردند.(تاریخ مکتوب موجود از ۳۲۰۰ پیش از میلاد است.) تمدن عیلام یکی از قدیمی‌ترین و نخستین تمدن‌های جهان است. بر اساس بخش‌بندی جغرافیایی امروز، عیلام باستان سرزمین‌های خوزستان، فارس، کردستان ،ایلام و بخش‌هایی از استان‌های بوشهر، استان کرمان، لرستان، استان چهارمحال و بختیاری، و کرمانشاه و در دوران‌هایی تا جنوب دریاچه ارومیه را شامل می‌شد.

نام این قوم هالتامتی (Haltamti) و سپس آتامتی (Atamti) بود که اکدیان آن را عیلام تلفظ می‌کرده و در کتابِ مقدس یهودیان نیز به همین شکل آورده شده‌است. این واژه به معنای «کوهستانی» است، که به محل زندگی این مردمان در دامنه‌های زاگرس اشاره دارد.نام دو استان در ایران امروز برگرفته از نام آنان است. علاوه بر استان ایلام، نام خوزستان نیز از واژه Ūvja آمده که از روی کتیبه نقش رستم و کتیبه‌های داریوش در تخت جمشید و شوش، به معنای عیلام بوده و بنا به گفته ایرج افشار در «نگاهی به خوزستان: مجموعه‌ای از اوضاع تاریخی، جغرافیایی، اجتماعی و اقتصادی منطقه» در یونانی Uxi تلفظ می‌شده و اگر گفته ژول آپِر را بپذیریم در عیلامی Xus یا Khuz بوده‌است. سِر هنری راولینسون نیز تلفظ پهلوی Ūvja را Hobui دانسته که ریشه نام اهواز و خوزستان است. این لفظ از حاجوستان و هبوجستان به دست آمده که در «مجمع التواریخ و القصص» (ابتدای قرن ششم هجری) در اشاره به خوزستان آمده‌است.

زبان عیلامی

زبان عیلامی با هیچیک از زبان‌های سامی و هندواروپایی ارتباط نداشته و زبانی جدا به شمار می‌آید. برخی از پژوهشگران این زبان را با زبان دراویدی در هند هم‌خانواده می‌دانند.زبانِ عیلامی، جایگاه خود را پس از ورود اقوام آریائی نیز نگه داشت و زبان دوم نوشتاری حکومتِ ایران در دورانِ هخامنشی بود. در بیشتر سنگ نوشته‌های عصرِ هخامنشی ترجمه عیلامی و بابلی (زبان بین‌المللی آن روزگار) نوشته‌ها نیز آمده‌است.

عیلامیان و سومری‌ها

عیلامی‌ها در برخی از دوره‌های تاریخی زیر نفوذ دولت سومری میانرودان بودند. ولی در سال ۲۲۸۰ پیش از میلاد عیلامیان که در اوج قدرت خود بودند، اور پایتخت سومریان را اشغال و غارت و خدای ویژه آن را به اسارت بردند. سومر مستعمره و خراج گذار عیلام شد و در پایان در ۲۱۱۵ ق. م در دوره فرمانروایی ریم سین دولت مشترک سومری – اکدی را به طرزی نابود کردند که ملت سومر هیچگاه نتوانست از خرابه‌های تاریخ سر برآورد

قلمرو فرمانروایی عیلامیان

پادشاهی عیلام در اوج قدرت خود توانسته‌بود حتی بر بخش‌های مهمی از میانرودان (بین النهرین) هم چیرگی یابد، اما محدوده قدرت مرکزی عیلام شامل سراسر سرزمین ایران نمی‌شده‌است. این پادشاهی اتحادی بوده که ایل‌ها و طوایف منطقه را دربر می‌گرفته، اما چنین یکپارچگی می‌تواند به معنی امپراتوری نباشد. هرگاه عیلامیان قدرت داشتند، نقش مهمی در درگیری‌های سیاسی میان‌رودان بازی کرده و حتی بر بخش‌هایی از آن سرزمین ولو در زمان کوتاهی فرمان رانده‌اند. آن‌ها در حدود سال ۱۹۰۰ پیش ازمیلاد میانرودان را به تصرف خود درآوردند و حکومت سومری را برای همیشه از صحنه تاریخ بیرون کردند. اما به‌طور کلی بیشتر زیر نفوذ و خراج‌گذار اقوام سامی و سومری میانرودان بودند.

پروفسور گیرشمن و بسیاری از تاریخدانان دیگر محل کنونی شهر مسجد سلیمان را پایتخت هخامنشیان می‌دانند.

آثار تمدنی عیلامیان که در انشان و در شوش یافته شده نشانی از تمدن شهری بزرگی در آن دوران بوده‌است. تمدن ایلامیان از راه دریایی و بلوچستان با تمدن پیرامون رود سند در هند و از راه شوش با تمدن سومر مربوط می‌شده‌است.به قدرت رسیدن عیلامیان و تشکیل حکومت عیلامی و پادشاهی اوان در شمال دشت خوزستان، مهم‌ترین رویداد سیاسی ایران در هزاره سوم پیش از میلاد بود. از آن هنگام تا پیش از ورود مادها و پارسها حدود یک هزار سال آن‌چه از تاریخ سرزمین ایران می‌دانیم تنها از تاریخ سیاسی ایلام می‌باشد.

آثار بجا مانده

زیگورات چغازنبیل

این بنا که در ۱۹۷۹ در فهرست میراث جهانی یونسکو جای گرفت در استان خوزستان ایران، جنوب شرقی شهر باستانی شوش جای گرفته‌است. ساخت آن در حدود ۱۲۵۰ پیش از میلاد و توسط اونتاش گال برای ستایش ایزد اینشوشیناک نگهبان شوش انجام شده‌است. این بنا در حمله آشور بانیپال به همراه تمدن عیلامی نابود شد و پس از آن زیر خاک از دیده‌ها ناپدید گردیده بود تا دوران کنونی که توسط رومن گریشمن عیلام‌شناس فرانسوی خاکبرداری گردید.

نابودی تمدن عیلام

در سال ۶۴۰ ق. م. آشور بانیپال پادشاه نیرومند آشور، عیلام را تصرف کرد. مردم عیلام همگی کشته شدند و دولت آنان نابود شد. تمدن دیرینه عیلام، پس از هزاران سال مقاومت در برابر اقوام نیرومندی چون سومری‌ها، اَکدی‌ها، بابلی‌ها و آشوری‌ها از دشمن خود آشور شکست خورد و از صفحه روزگار ناپدید گردید. کتیبه آشور بانیپال در باره فتح و نابودی عیلام چنین می‌گوید:

"تمام خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را با توبره به آشور کشیدم، و در مدت یک ماه و یک روز کشور عیلام را با همه پهنای آن، جاروب کردم. من این کشور را از چارپایان و گوسپند، و نیز از نغمه‌های موسیقی بی‌بهره ساختم و به درندگان، ماران، جانوران و آهوان رخصت دادم که آن را فرو گیرند."

زبان عیلامی

زبان ایلامی زبانی است که تاکنون پیوند مستقیم آن با دیگر زبانهای منطقه دقیقا مسجل نشده‌است. زبان ایلامی جزء زبان‌های پیوندی است. زبانی است که از نظر دستوری پیوندی با افزودن پسوندهای گوناگون به پایان واژه و نیز ، میان وندهایی خاص و پسوندهای ضمیری به ریشه فعل در سه صورت اصلی آن و بدون در نظر گرفتن جنس و یا حالت واژه در جمله ، مقصود خود را بیان می‌کرد. زبان ایلامی گرچه از نظر دستوری ساختار آسان را نشان می‌دهد ، ولی از نظر محتوایی به علت کمبود نبشته‌ها بجز از ایلام هخامنشی و نیز نبود فرهنگی تطبیقی با دیگر زبانهای همزمان ، از درک و فهم معنای راستین آن ناآگاهیم. زبان ایلامی در سال ۱۸۹۰ رمزگشایی شد. در این سال وایس‌باخ (Weissbach) نخستین دستور زبان آن را ارایه داد. با این همه متن ایلامی سنگ‌نوشته‌ها در عصر هخامنشیان آنچنان سخت و مشکل است که امروزه تنها بخش‌های کوچکی از آن قابل فهم می‌باشد.

ایلامیان مجموعه اقوامی بودند که از هزاره چهارم تا هزاره نخست پیش از میلاد، بر بخش بزرگی از مناطق جنوب غربی پشتهٔ ایران فرمانروایی داشتند. به قدرت رسیدن حکومت ایلامیان در شمال دشت خوزستان مهم‌ترین رویداد سیاسی زاگرس تا پیش از ورود مادها و پارسها است. حدود یک هزار سال تاریخ سرزمین ایران منحصر به تاریخ ایلامیان است. در سال ۶۴۰ ق.م. آشور بانیپال پادشاه نیرومند آشور ایلام را تصرف کرد. مردم ایلام قتل‌عام شدند و دولت ایلام نابود شد. زبان ایلامی تا قرن‌ها بعد از سقوط ایلام اهمیت خود را حفظ کرد , داریوش هخامنشی آن را زبان رسمی و اداری امپراطوری کرد و همه ۳۰ هزار لوحه پیدا شده در تخت جمشید به زبان ایلامی هستند.

ایلامیان نه آریایی بودند و نه سامی و زبان ایلامی, زبانی تکخانواده است. بعنی خویشاوندی آن با هیچ خانواده زبانی در جهان اثبات نشده‌است. ولی برخی از دانشمندان زبان آنها را با زبان دراویدیان هند هم خانواده می‌دانند. در مورد پیوند زبان ایلامیان با زبان دراویدیان تاکنون نظریاتی ارائه شده‌است ولی این چنین پیوندی هنوز اثبات نگردیده و فعلاً اجماع محققان، به منحصر به فردی زبان ایلامیان است.

هر تلاشی برای ردیابی نژاد ایلامیان با دشواری مواجه می‌شود. هر چه منابع موجود را بیش تر بررسی می‌کنید، بیش تر این تصویر را پیدا می‌کنید که ایلامی‌ها، ایلامی بوده‌اند، نژادی با استقلالی خدشه ناپذیر. هیچ رابطه‌ای با دیگر ملل هنوز پیدا نشده‌است.تصاویر متعلق به ایلامی‌ها هیچ شباهتی با زرد پوستان (ترکان اصلی) یا ترک زبانان امروز در اروپا و آران و آناتولی و ایران ندارد. درباره اقوام خوزی (بازماندگان ایلامیان باستان) که در منابع دوران اسلامی به آن‌ها اشاره شده، هیچ سخنی از ترکی یا سامی زبان بودن آن‌ها نرفته‌است. زبان ایلامی‌ها به هیچ وجه سامی نبوده و هیچ دانشمندی ادعا نکرده که زبان ایلامی‌ها سامی است. باید توجه کرد که آثار زیادی از زبان ایلامیان وجود دارد و هیچ داشمندی انها را جزو زبان‌های گروه سامی (و از جمله، عربی) طبقه بندی نکرده‌است.

زبان ایلامی تا قرن‌ها بعد از سقوط ایلام اهمیت خود را حفظ کرد , داریوش هخامنشی آن را زبان رسمی و اداری امپراطوری کرد و همه ۳۰ هزار لوحه پیدا شده در تخت جمشید به زبان ایلامی هستند.

شاهان عیلام

شاهان ایلام از سال ۲۲۲۵ تا ۶۴۰ قبل از میلاد؛ بر سرزمین ایلام(حدود این سرزمین از طرف غرب دجله،از طرف شرق پارس و کرمان، از طرف شمال همدان، و از سمت جنوب بوشهر بود)فرمان می‌رانده‌اند. اگرچه نخستین آثار بدست آمده از تمدن ایلامی مربوط به ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد است اما به دلیل نبود مدارک نوشتاری نمی‌توان دربارهٔ حکومت‌ها و شاهان ایلامی پیش از ۲۲۲۵ اظهار نظر کرد. بیشتر این پادشاهان با فرمان‌روایان بابل، سومر و اکد در جنگ بودند. اگرچه دامنهٔ حکومت عیلام تا کرمان و سیستان ادامه داشت و برخی حکومت‌های محلی ایلامی همچنان تا زمان اتحاد با آریایی‌ها و هخامنشیان باقی ماندند (و در نهایت حکومت آشور بدست مادها و بابلیان نابود گشت٬ و بابل نیز بعدها به دست هخامنشیان تصرف شد(برخی از شاهان معروف عبارتند از:

اونتاش گال

اونتاش گال در سال ۱۲۶۵ قبل از میلاد، به حکومت ایلام رسید و شهری جدید به نام اونتاش بنا کرد و در آن زیگورات برپا ساخت.

شوتروک ناخونته اول

شوتروک ناخونته اول به سال ۱۲۰۷ قبل از میلاد، به پادشاهی رسید و در آغاز با شاه بابل وارد جنگ شد و موفق شد که بابل را تصرف کند. شوتروک ناخونته فرمان به غارت بابل داد و تمام گنجینه‌های آن شهر را به شوش منتقل کرد.شوتروک ناخونته به سرزمین کاسی‌ها هم تاخت و آن‌جا را نیز تصرف کرد. شوتروک ناخونته معابد بسیاری در همه شهرهای قلمرو خویش بنا کرد و چند شهر و روستا را آباد ساخت. شوتروک ناخونته در سال ۱۱۷۱ قبل از میلاد درگذشت.

شیلهک این شوشیناک

شیلهک این شوشیناک در سال ۱۱۶۵ قبل از میلاد؛ به سلطنت ایلام رسید و پس از آن به تجهیز سپاه پرداخت و تا ناحیه دیاله نفوذ پیدا کرد و به کرکوک رسید و بابل را محاصره نمود و به غنایم زیادی رسید. در میان این غنایم، لوح سنگی نارامسین و قانون حمورابی به معبد شوش تقدیم شد و سپس همه دره دجله و ساحل خلیج فارس و رشته‌کوه زاگرس زیر سلطه او درآمد و همه ایران غربی متحد شده و نخستین شاهنشاهی در تسلط ایلام تشکیل گردید.شیلهک این شوشیناک در سال ۱۱۵۱ قبل از میلاد،درگذشت.

شوتروک ناخونته دوم

شوتروک ناخونته دوم به سال ۷۱۷ قبل از میلاد، به سلطنت ایلام رسید و کتیبه‌ای در کوه نزدیک مال‌میر بنا کرد و یک معبد کوچک هم ساخت. شوتروک ناخونته دوم در سال ۶۹۹ پیش از میلاد، درگذشت.

هالوشو

هالوشو در سال ۶۹۹ قبل از میلاد به پادشاهی ایلام رسید و به سرزمین اکد حمله کرد و شاه بابل را اسیر کرد و با خود به ایلام آورد و شخص دیگری را به پادشاهی بابل برگزید. در زمان هالوشو، بابل تابع ایلام شد. هالوشو،پسر سناخریب را به دام انداخت و او را به قتل رسانید و سناخریب هم پسر او را کشت و پس از آن مردم ایلام شوریدند و او را در سال ۹۶۳ قبل از میلاد، عزل کردند.

کودور ناخونته

کودور ناخونته در سال ۶۹۳ قبل از میلاد و پس از برکناری هالوشو، به سلطنت رسید و در این زمان آشور به ایلام حمله کرد. کودور ناخونته نتوانست در برابر حملات آشوری‌ها مقاومت کند. آشوری‌ها شرط صلح را برگشت بابل به قلمروشان قرار دادند اما کودور ناخونته نپذیرفت. ایلامیان به شهر ماداکتو در کرخه مهاجرت کردند. کودور ناخونته خود را به شهر هیدالو رسانید. کودور ناخونته پس از یک سال سلطنت به دست درباریانش در سال ۶۹۲ قبل از میلاد، کشته شد.

هوبان ایمنا

هوبان ایمنا در سال ۶۹۲ قبل از میلاد، به سلطنت رسید. در زمان او بار دیگر نزاع درگرفت و ایلام به طرفداری از امیر بابل که دست‌نشانده خود او بود، بر ضد آشور وارد مبارزه شد و جنگی درگرفت و کمی بعد سناخریب توانست بار دیگر بابل را تسخیر کند و ایلام را به سرزمین‌های نخستینش بازگرداند.

خوم‌بان ایگاش

خوم‌بان ایگاش در سال ۶۸۸ قبل از میلاد، به شاهی رسید و به بابل حمله کرد و تا شهر سیپ‌پار پیش رفت و آن‌گاه به شوش بازگشت و در سال ۶۷۴ جان سپرد.

اورتاکو

اورتاکو در سال ۶۷۴ قبل از میلاد، به شاهی نشست. اورتاکو با آشور روابط بازرگانی برقرار کرد. در این هنگام آشوربانیپال به مصر یورش برد و اورتاکو به بابل تاخت و آن شهر را تسخیر نمود.

هوبان هالتاش

هوبان هالتاش در سال ۶۴۰ قبل از میلاد، به شاهی رسید.در دوران حکومت او، آشوریان دوباره به ایلام حمله کردند و مدکتو را تصرف نمودند و با فتح این شهر آشوریان به کرخه راه یافتند. شوش پایتخت ایلام تسخیر گردید.آشوربانیپال دستور قتل هوبان هالتاش را صادر کرد و پادشاهی ایلام در سال ۶۳۱ قبل از میلاد،پایان یافت.

پادشاهی اوان

پادشاهی اَوان یکی از دودمان‌های ایلامی باستان در جنوب غربی ایران بود.

کوتیک ـ این شوشینک (پوزور ـ این ـ شوشینک)

کوتیک ـ این ـ شوشینک که نام وی تنها از منابع اکدی به صورت پوزور ـ این ـ شوشینک شناخته شده، از مهم‌ترین شخصیت‌های تاریخی ایلام کهن است. از این پادشاه تعداد زیادی لوح برجای مانده که نه تنها به خط و زبان اکدی، بلکه به خط پروتوـایلامی است. لوح پروتوـایلامی که در ۱۹۶۱ میلادی خوانده شد. نام آخرین استفاده کننده از خود را «کوتیکـاین شوشینک» یعنی (کمر بسته اینـ شوشینک) ذکر می‌کند. این که خط ایلامی در کنار خط اکدی به کار گرفته شده، نشان از غرور ملی صاحب مهر دارد.تمامی مدارک حاکی از آن است که کوتیک ـ این شوشینک در زمان حیات هیت، پادشاه آوان، فرماندار شوش بوده‌است. پدرش شین ـ پی ـ هیش ـ هوک به احتمال زیاد برادر کوچک‌تر هیت شاه بوده‌است. ظاهراً بعدها در زمان پادشاهی شر ـ کلی ـ شری (شاه شاهان، حدود ۲۱۹۳ ـ ۲۲۱۷ پ.م) جانشین نرام ـ سین، کوتیک ـ این ـ شوشینک ارتقای درجه یافت. در چهار لوح نسبتاً طولانی که یکی از آنها دو زبانه‌است، وی به دنبال نام خود عنوان (فرماندار شوش، نایب السلطنه سرزمین ایلام) را نیز یدک می‌کشد. کوتیک ـ این شوشینک گرچه پادشاه نبود، اما با لشکرکشی به سرزمین‌های اطراف به گستره نفوذ و قدرت خود افزود و این خود حکایت از زوال تدریجی شر ـ کلی ـ شری، پادشاه اکد دارد.

نخستین لشکرکشی کوتیک ـ این شوشینک برای فرو نشاندن شورش در کیماش و کورتی انجام گرفت. این دو مکان در خاک بین‌النهرین و در منطقه دیاله علیا قرار دارند. احتمال دارد که لشکرکشی به درخواست پادشاه اکد صورت گرفته باشد. کتیبه‌ای بر بدنه پیکره‌ای از سنگ آهک متعلق به کوتیک ـ این شوشینک جنگ‌های وی را شرح داده، فهرستی شامل هفتاد و دو محل را نام می‌برد که ساکنانش همه به یک اشاره به پای او افتادند که بی‌تردید متن یاد شده غلوآمیز است. شمار اندکی از مقاله‌های نام برده شده، شناخته شده‌اند، نظیر گوتو که همان سرزمین گوتی‌هاست. اشاره دیگر به سرزمین هوهنور در منطقه کوه‌های بختیاری است .به اعتقاد دکتر عبدالمجید ارفعی از برجسته‌ترین و انگشت شمارترین ایلام شناسان جهان، از آن رو که هوهنور کلید انشان خوانده شد، و امروز محل شهر انشان مشخص شده‌است تل ملیان در فارس، لذا هوهنور نمی‌تواند در کوه‌های بختیاری باشد. گمان وی این است که هوهنور به احتمال همان شهر یاست که در گِل نبشته‌های باروی تخت جمشید به صورت هونر از آن یاد می‌شود. اگر این گمان صحت داشته باشد، آن گاه هیچ مکانی مناسب‌تر از تل اسپید در چند کیلومتری شهر فهلیان نمی‌توان برای هوهنور در نظر گرفت. ذکر این در گسترش قدرت این پادشاه را در شمال و شمال شرق جلگه خوزستان نشان می‌دهد. در پایان، کتیبه با غرور متذکر می‌گردد که پادشاه سیماش مشخصاً به حضور کوتیک ـ این شوشینک رسیده و فرمانبرداری خود را اعلام داشت. به احتمال قریب به یقین سیماش به منطقه شمال جلگه خوزستان اطلاق می‌شد و مرکز آن شهر خرم آباد امروزی در لرستان بوده‌است.

اوج قدرت کوتیک ـ این شوشینک هنگامی است که وی به عنوان وارث و جانشین هیت (به احتمال حوالی ۲۲۰۷ پ.م) بر تخت پادشاهی آوان تکیه می‌زند. در دو کتیبه به خط اکدی ، وی خود را شاه توانای آوان می‌خواند. در یک سنگ نبشته یادمانی نیز ادعا می‌کند که این ـ شوشینک نسبت به او نظر محبت آمیز داشته و چهار گوشه جهان را به او داده‌است.کوتیک ـ این شوشینک در ارگ مقدس شوش، کارهای عظیم ساختمانی را به انجام رساند و هدایای بی‌شماری را به ایزد خود این ـ شوشینک پیش‌کش کرد.پادشاهی آوان پس از شکوه و قدرت کوتیک ـ این شوشینک همچون امپراطوری اکد، ناگهان فرو پاشید؛ این فروپاشی و هرج و مرج در منطقه در پی تاخت و تاز گوتی‌های زاگرس نشین رخ داد.

نخستین شاهان ایلام

شاه ناشناس یکم ایلام • هومبان هپوئه یکم‌ • هومبان شوتور • کوتیر لکمر

شاهان آوان

شاه ناشناس یکم اوان • (...)لو • کورایشک • پلی • تته یکم • اوکوتنهیش • هیشوتش • شوشون ترنه • نپی ایلهوش • اته لومش • کیکو سیوه تمتی • هیشپ رتپ یکم • لوه-ایشن • هیشپ رتپ دوم • هِلو • هیته • شینپی هیش هوک • کوتیک-اینشوشینک • شاه ناشناس دوم اوان

شاهان همازی

هتانیش • زیزی • اورادد • اورایشکور • وردننر

شاهان شریهوم

(...)هی • (...)رو • شاه ناشناس شریهوم

شاهان انشان

شاه ناشناس یکم انشان • شلبوم • لیبوم • شاه ناشناس دوم انشان • شاه ناشناس سوم انشان • کوتیر نهونته یکم • شاه ناشناس چهارم انشان • اپرتی دوم

شاهان در

شاه ناشناس یکم در • اورسین • شاه ناشناس دوم در • آنوم موتبل • مننه • نقیموم • سومو یموتبله • منیوم • تمتی شیلهک • کوتیر مبوک • ریم سین یکم • کوتیر لکمر • ریم سین دوم • لکتی شیخو • شاه ناشناس سوم در • تن دیه • تمریتو

شاهان سیماشکی

شاه ناشناس سیماشکی • گیرنمه یکم • تزیته یکم • اپرتی یکم • تزیته دوم • گیرنمه دوم • لوراک لوهان • تن روهورتیر یکم • کین دتو • هوتران تمتی • په پی • ایندتو این شوشینک یکم • تن روهورتیر دوم • ایندتو این شوشینک دوم • ایندتو نپیر • ایندتو تمتی

دودمان اپرتی

اِپَرتی دوم • شیلهَهَه • پَلَر ایشن • کوک سَنیت • اَتَه هوشو • تِتِپ مَدَه • کوک کیروَش • تِم سَنیت • کوک نَهونته • کوک نَشور یکم • شیروکدوه • شیموت وَرتَش یکم • سیوه پَلَر هوپَک • کودوزولوش یکم • کوتیر نَهونته دوم • اَتَه مِرَه هَلکی • تَتَه دوم • لیلَه ایرتَش • تمتی اَگون • کوتیر شیلهَهَه • کوک نشور دوم • تمتی رَپتَش • شیموت وَرتَش دوم • شیرتوه • کودوزولوش دوم • تَن اولی • تمتی هَلکی • کوک نشور سوم • کوتیک مَتلَت

دودمان کیدینو

کیدینو • این شوشینک سونکیر نپیپیر • تن روهورتیر سوم • شله • تمتی اهر

دودمان ایگه هلکی

اته هلکی • اتر کیته یکم • ایگه هلکی • پهیر ایشن یکم • کیدین هوتران یکم • اترکیته دوم • هومبان نومنه یکم • اونتش نپیریشه • کیدین هوتران دوم • نپیریشه اونتش • پهیر ایشن دوم • اونپتر نپیریشه • کیدین هوتران سوم

دودمان شوتروکی

هلوتوش این شوشینک • شوتروک نهونته یکم • کوتیر نهونته سوم • شیلهک این شوشینک یکم • هوته لوتوش این شوشینک • شیلهینه همرو لکمر • هومبان نیمنه دوم • شوتروک نهونته دوم • اکشیر شیموت • اکشیر نهونته • کره ایندش • مَربیتی اَپلَه اوصور

دودمان هومبان تهره

شاه ناشناس دوم ایلام • هَلوشو این شوشینک یکم • هومبان تَهرَه یکم • هومبان نیکَش یکم • شوتور نهونته یکم • هلوشو این شوشینک دوم • کوتیر نهونته چهارم • هومبان نیمنه سوم • شوتور نهونته دوم • هومبان هَلتَش یکم • هومبان هلتش دوم • اورتَک این شوشینک • تمتی هومبان این شوشینک یکم • هومبان نیکش دوم • تَمَریتو • ایندَه بیبی • هومبان هلتش سوم • هومبان نیکش سوم • اومهولومَه • ایندَتو این شوشینک سوم • هومبان هَپوئَه دوم • پائه • شوتور نهونته سوم • هومبان کیتین • هومبان تهره دوم • هَلوتَش این شوشینک • اومانونو • شیلهک این شوشینک دوم • تمتی هومبان این شوشینک دوم • هَلکَتَش • آسینَه • هومبان نیکش چهارم • اَتَه هَمیتی این شوشینک

شاهان ایه پیر

تاخی هی • هنی • زشه شی

شاهان گیساتی

شاتی هوپیتی • هومبان شوتوروک • هوتران تمتی • اته همیتی این شوشینک

شاهان زامین

بهوری یکم • بهوری دوم

شاهان سماتی

دابالا • آمپیریش • آنی شیلهه • اونزی کیلیلک • زیتیاش • اونسک

شاهان زری

اپه لایه

معرفی برخی از شاهان ایلام:

اپه لایه

نام این شخص در متون به دست آمده از ارک شوش با عنوان "اپه لایه شاه مردم زری" چندبار یاد شده است. زمان نوشته شدن این متون را ربع نخست سده ششم پیش از میلاد دانسته اند. این نام بسیار شبیه به نام اپلایه نوه مردوک اپل ایدین دوم شاه بابل است که هومبان نیکش دوم شاه ایلام وی را بیرون راند. بنابراین شاید مردم زری از جمله قبایل آرامی یا کلدانی ساکن در مناطق جنوب غربی خوزستان بوده باشند.

اورتاکو

اورتاکو یکی از شاهان ایرانی در دورهٔ شهرنشینی ایلامیان بود. او در سال ۶۷۴ پیش از میلاد، به شاهی نشست. اورتاکو با آشور روابط بازرگانی برقرار کرد. در این هنگام آشوربانیپال به مصر یورش برد و اورتاکو به بابل تاخت و آن شهر را تسخیر نمود.

اونتاش ناپیریشا

اونتاش ناپیریشا یا اونتاش گال (۱۲۷۵-۱۲۴۰ پیش از میلاد) پادشاه بزرگ عیلامی و بنیانگذار زیگورات چغازنبیل است. او در کتیبه‌ای نام خود را به عنوان بر پا دارنده این زیگورات جاودانه کرده‌است. او در سال ۱۲۶۵ قبل از میلاد، به حکومت ایلام رسید و شهری جدید به نام اونتاش بنا کرد و در آن زیگورات برپا ساخت.

اونتاش گال در این کتیبه به جز پرستش خدای اینشوشیناک اهداف دیگری را نیز برای ساخت زیگورات ذکر می‌کند، اما هنوز باستان شناسان نتوانسته‌اند به معنای دقیق جملات او پی‌ببرند. بسیاری معتقدند راز اهداف دیگر او از بنا کردن زیگورات در چهار بنای کوتاه استوانه‌ای شکل که در اطراف زیگورات قرار دارند نهفته‌است.

شوتروک ناهونته دوم

شوتروک ناهونته دوم یا شوتیر ناخونته یکی از شاهان ایرانی در دورهٔ شهرنشینی عیلامیان بود. او در سال ۷۱۷ پیش از میلاد، به شاهی عیلام رسید و کتیبه‌ای در کوه نزدیک مالمیر بنا کرد و یک نیایشگاه کوچک هم ساخت. شوتروک ناهونته دوم در سال ۶۹۹ پیش از میلاد، جان سپرد.

شوتروک ناهونته

شوتروک ناهونته یا شوتروک ناخونته اول یکی از شاهان ایرانی در دورهٔ شهرنشینی ایلامیان بود. وی پادشاه شوش و آنشان که درحدود سال‌های ۱۱۸۵ تا ۱۱۵۵ پیش از میلاد زندگی می‌کرد.او در سال ۱۲۰۷ قبل از میلاد، به پادشاهی رسید و در آغاز با شاه بابل وارد جنگ شد و موفق شد که بابل را تصرف کند. شوتروک ناهونته فرمان به غارت بابل داد و تمام گنجینه‌های آن شهر از جمله پیکره مردوک و ستون قوانین حمورابی را به شوش منتقل کرد. شوتروک ناهونته به سرزمین کاسی‌ها هم تاخت و آن‌جا را نیز تسخیر کرد. شوتروک ناهونته نیایشگاه‌های بسیاری در همه شهرهای قلمرو خویش ساخت و چندین شهر و روستا را آباد ساخت. شوتروک ناهونته در سال ۱۱۷۱ پیش از میلاد٬ در اوج شکوه و بزرگی٬ جان سپرد.

شیلهاک اینشوشیناک

شیلهاک اینشوشیناک یکی از شاهان عیلامی در دورهٔ شهرنشینی عیلامیان بود. او در سال ۱۱۶۵ پیش از میلاد٬ به شاهی عیلام رسید و پس از آن به تجهیز سپاه پرداخت و تا ناحیه دیاله نفوذ پیدا کرد و به کرکوک رسید و بابل را محاصره نمود و به غنایم زیادی رسید. در میان این غنایم، لوح سنگی نارامسین و قانون حمورابی به معبد شوش تقدیم شد و سپس همه دره دجله و ساحل خلیج فارس و رشته‌کوه زاگرس زیر سلطه او درآمد و همه ایران غربی متحد شده و نخستین شاهنشاهی در تسلط ایلام تشکیل گردید. شیلهاک اینشوشیناک در سال ۱۱۵۱ قبل از میلاد، در اوج شکوه و قدرت ایران٬ درگذشت.

شیلهه

شیلهَه (Šilhaha) یکی از شاهان ایلام باستان در جنوب غربی ایران بود.اپرتی (Eparti) پس از رسیدن به تاج و تخت ایلام، پسرش شیلهه را به مقام شاهزاده شوش رساند، اما این شاهزاده که پس از درگذشت پدر به احتمال زیاد مدتی طولانی بر مسند شاهی باقی ماند، چنان شهرت و نامی از خود باقی گذاشت که خاطره اپرتی را به عنوان بنیانگذار این دودمان در میان نسل‌های بعد زدود؛ چنان که وی را بانی این دودمان دانسته‌اند. حتی پس از گذشت افزون بر پانصد سال، یکی از شاهان ایلامی نام شیلهه را در کتیبه خویش در زمره نام‌های نیرومندی به شمار آورده و از آن برای شکستن طلسم استمداد کرده است.

لقب نماینده بزرگ

شیلهه به عنوان جانشین پدر، خود را «نماینده بزرگ، شاه - پدر انشان و شوش» می‌خواند. با این عنوان برای نخستین بار در ایلام لقب «نماینده بزرگ» یا «پیامبر بزرگ» پدیدار می‌گردد. دکتر ارفعی بر این اعتقاد هستند که لقب یاد شده بیش از هر چیز رنگ و بوی مذهبی داشته تا سیاسی. در این هنگام، پادشاه بابل به احتمال زیاد اپیل - سین بود و آشکار است که شیلهه قادر نبود در دراز مدت در برابر حکومت‌های مقتدر آن دوران، استقلال ملی را که پدر وی به سختی آن را تحصیل کرده بود، نگه دارد. پس از شیلهه، عنوان پر افتخار «شاه انشان و شوش» در متون مربوط به فرمانروایان ایلام ناپدید می‌گردد، و تنها بار دیگر در دوران کلاسیک تاریخ ایلام و از هنگام پادشاهی هومبان (همان گل است که به این صورت نیز خوانده می‌شود) حوالی 1250 پ.م، به مثابه یک لقب پادشاهی به کار گرفته می‌شود.

شیلهه در 1830 پ.م، پس از نشستن بر تخت پادشاهی ایلام، خواهرزاده خود اَتَ - هوشو را به مقام شاهزاده شوش منصوب کرد (کامرون از ات - هوشو به عنوان شاهزاده شوش در عهد فرمانروایی شیلهه نام نمی‌برد. اما از یک ات - هوشو که خود را خواهر زاده شیلهه می‌خواند، سخن می‌گوید که پس از کودوزولوش به پادشاهی ایلام می‌رسد. احتمال دارد که این همان ات - هوشویی باشد که به گفته هینتس در زمان شیلهه، شاهزاده شوش بوده است. رک: کامرون تاریخ ایلام آغازین). این اقدام شیلهه به احتمال زیاد بدان سبب بود که وی فرزند پسر نداشت. درباره پدر اَتَ - هوشو نیز سند و مدرکی به دست نیامده است. احتمال دارد که وی پسر برادر شیلهه بوده باشد.

برپایی بناها و پرستشگاه‌ها

ات - هوشو همچون پدر بزرگش اپرتی و دایی خویش شیلهه معبدی را برای این - شوشینک در شهر شوش بنا نهاد. وی همچنین بنای معبد ایزد ماه را که اپرتی و شیلهه آغاز کرده بودند، به پایان برد. افزون بر این، اَتَ - هوشو در اواخر عمر در معبد یکی برای نروندی، ایزدبانوی پیروزی که همان رب‌النوع اکدی آنونی توم است، و دیگری را به استناد مدارک کتبی اکدی برای بانوی بزرگ، الهه نین - گال، که به احتمال فراوان همان ایزدبانو پی‌نی‌کیر ایلامی است، برپا ساخت.به غیر از بناهای مذهبی، اَتَ - هوشو اقدام به برپایی «برجی» نمود که بی‌تردید کافی محصور بوده است. و سرانجام این که وی فرمان ساختن «سنگ یادمان عدالت» را در مرکز بازار شهر صادر کرد که ظاهرا" بر روی آن نرخ کالاهای اساسی و مورد نیاز مردم ثبت می‌شد. بر کتیبه بالای این سنگ یادمان از نهونته، ایزد خورشید یاری طلبیده شد تا معاملات به بهای مناسب انجام پذیرد.شیلهه در 1800 پ.م درگذشت که در این هنگام ات - هوشو در قید حیات نبود. از این رو برادر جوانترش شیروکدوه پادشاه ایلام شد.

خواهر شیلهه

چهره دیگری که در آغاز دودمان پادشاهی اِپَرتی بر ما شناخته شده، دختر اوست. نام این شاهزاده خانم در اسناد ثبت نشده، اما از او به عنوان خواهر شیلهه یاد گشته که مقام نیای مادری این دودمان را به خود اختصاص می‌دهد. در روزگاران بعد تنها کسانی شایسته دستیابی به مقام پادشاهی بودند که از نسل خواهر شیلهه باشند. بنابراین، آشکار می‌گردد که در ایلام زنان نقش مهمی داشته و وراثت در سلطنت از برادر به برادر، تنها در مورد آنانی صادق بوده که از نیای مادری معنی بوده باشند.

کودور ناهونته

کودور ناهونته یا کوتیر ناخونته (Kutir-Nakhkhunte) یکی از شاهان عیلامی در دورهٔ شهرنشینی عیلامیان بود. او در سال ۶۹۳ پیش از میلاد و پس از برکناری هالوشو، به شاهی رسید و در این زمان آشور به عیلام حمله کرد. کودور ناهونته نتوانست در برابر یورش‌های آشوری‌ها پایداری کند. آشوری‌ها شرط صلح را برگشت بابل به قلمروشان قرار دادند، اما کودور ناهونته نپذیرفت. عیلامیان به شهر ماداکتو در کرخه مهاجرت کردند. کودور ناهونته خود را به شهر هیدالو رسانید. وی پس از یک سال پادشاهی به دست درباریانش در سال ۶۹۲ قبل از میلاد، کشته شد.

هالوشو

هالوشو (Khallushu) یا هالوشو-اینشوشیناک یکی از شاهان در دورهٔ شهرنشینی عیلامیان بود. او در سال ۶۹۹ پیش از میلاد به پادشاهی عیلام رسید و به سرزمین اکد حمله کرد و شاه بابل را اسیر کرد و با خود به عیلام آورد و شخص دیگری را به پادشاهی بابل برگزید. در زمان هالوشو، بابل تابع ایلام شد. هالوشو، پسر سناخریب را به دام انداخت و او را به قتل رسانید و سناخریب هم پسر او را کشت و پس از آن مردم عیلام شوریدند و او را در سال ۶۹۳ پیش از میلاد، عزل کردند.

هوما منانو

هوما منانو (که نام او هوبان ایمنا و خوما-منانو (Khumma-Menanu) نیز آوانویسی شده) یکی از شاهان عیلامی در دورهٔ شهرنشینی عیلامیان بود. او در سال ۶۹۲ پیش از میلاد، به شاهی رسید. در زمان او بار دیگر نزاع درگرفت و عیلام به طرف‌داری از شاه بابل که دست‌نشانده خود او بود، بر ضد آشور وارد مبارزه شد و جنگی درگرفت و کمی بعد سناخریب توانست بار دیگر بابل را تسخیر کند و ایلام را به سرزمین‌های نخستینش بازگرداند.

هومبان هالتاش

هوبان هالتاش یکی از شاهان عیلامی در دورهٔ شهرنشینی عیلامیان بود. او در سال ۶۴۰ قبل از میلاد، به شاهی رسید. در دوران حکومت او، آشوریان دوباره به عیلام حمله کردند و مدکتو را تسخیر کردند و با گشودن این شهر آشوریان به کرخه راه یافتند. شوش پایتخت عیلام تسخیر گردید. آشوربانیپال دستور قتل هوبان هالتاش را صادر کرد و پادشاهی ایلام در سال ۶۳۱ قبل از میلاد، پایان یافت.

پایان شاهنشاهی ایلامیان و پیروزی مادها بر آشوریان

در سال ۶۴۰ ق.م. آشور بانیپال پادشاه نیرومند آشور عیلام را تصرف کرد. مردم عیلام قتل‌عام شدند و دولت عیلام نابود شد. تمدن دیرینه عیلام، پس از هزاران سال مقاومت در برابر اقوام نیرومندی چون سومری‌ها، اَکَدی‌ها، بابلی‌ها و آشوری‌ها از دشمن خود آشور شکست خورد و از صفحه روزگار محو گردید. کتیبه آشور بانیپال در باره فتح و انقراض ایلام چنین می‌گوید:

«تمام خاک شهر شوشان و شهر ماداکتو و شهرهای دیگر را با توبره به آشور کشیدم، و در مدت یک ماه و یک روز کشور عیلام را به تمامی پهنای آن، جاروب کردم. من این کشور را از حَشَم و گوسپند، و نیز از نغمه‌های موسیقی بی‌نصیب ساختم و به درندگان، ماران، جانوران و آهوان رخصت دادم که آن را فرو گیرند. »

اگرچه اندکی پس از آن مادها که با بازماندگان عیلامیان ایران همراه بودند به کار آشوریان برای همیشه پایان دادند و نام آشور را در قعر تاریخ زنده به گور کردند. هرودوت می‌نویسد:

«آشوریها در آسیا پانصد سال حکومت کردند، اول مردمی که سر از اطاعت آن‌ها پیچیدند مادها بودند اینان برای آزادگی جنگیدند، رشادتها کردند و از قید بندگی رستند. »



تقدیر... تقویم انسان عادیست! تغییر... تدبیر انسان عالیست!


پنج شنبه 11 اردیبهشت1392 - 1:33am
استاد آثار شناسی
استاد آثار شناسی
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: سه شنبه 12 فروردین1392 - 12:08am
پست: 990
محل اقامت: آيران
پاسخ با نقل قول
مادها

-از هزاره ی سوم ق.م.مردمان هوری، لولوبی، کوتی، کاسی، اورارتویی در سرزمینی که بعدها «ماد» خوانده شد، زندگی می کردند و با یکدیکر همبستگی فرهنگی و نژادی داشتند.
2-در یادکرد جغرافیایی فهرستهای کهن، این برابری ها دیده شده است:
گوتیوم(کوتیان): اورارتو، ماننا، ماد، پارس.
اومان ماندا: کیمریان، اسکیت ها، مادها.
3-نام این دولتها و سرزمینها همبسته با یکدیگر است: میتانی، ماتای، آماته، ماناش، ماننا، مهری. همه ی اینها در پهنه ای می زیستند که از غرب دریای خزر تا دریاهای سیاه و مدیترانه را در بر می گرفت.
4-اگر چه در تاریخهای کنونی که برپایه ی نوشتار مورخانی چون هرودوت بنا شده، فهرست پادشاهان ماد انگشت شمار است، اما با نگرش به نگاشته های دیگر مورخان، پرده از رازهای بزرگی برداشته می شود:
«گزنفون» از قول «کواکسار» پادشاه ماد می نویسد: من به اصل و تبار پادشاهی، اشتهاری عالمگیر دارم. نسبم به قدیمترین زمان تاریخ بشر می رسد.
سین سلوس (Syncellus) که در 800 ق.م می زیسته از هشتاد و شش شاه مادی نام برده بود. «دیودوروس» از نبرد «نینوس» با کشور ماد یاد کرده. بنا به خبر «کتزیاس» زمان نینوس هزار و دویست سال ق.م برآورد شده. «اوزه بیوس» زمان نینوس را هزار و سیصد سال پیش از بنای شهر روم ذکر می کند. بنای شهر روم در 750 ق.م تاریخ دارد؛ پس زمان نینوس به 2050 ق.م می رسد.[1]
به گفته ی پژوهندگان تاریخ ماد، این شهریاری در اوج نیرومندی خود، این سرزمینها را زیر فرمان داشت: پارس، ارمنستان، آشور، سیستان، انشان، خراسان (هرات، خوارزم، سغد) و هیرکانی.
«محمودی بختیاری» در کتاب «کورش در بابل» سرزمین «هیرکانی» را با «گرگان» یکی نمی داند بلکه آن را گرجستان می شمارد. این نگرش را میتوان درست دانست زیرا «گزنفون» در «کورش نامه» اشاره کرده که هیرکانیها همسایه ی آشوری ها و لیدی ها بودند.
آیا از مادها در داستانهای باستانی ایران، نشانی به جای مانده است؟ با نگرش به گفتار فردوسی فرزانه، پاسخ: آری می باشد. پیش از پرداختن به شاهنامه، نخست یادآور می شویم که به نوشته ی «پلینی» مورخ رومی، «سرمت» ها نیاکان مادها بودند. نام این قوم برخاسته از «سرم» یا «سلم» پسر فریدون است که از کناره های پایین دریای خزر (آمل، تمیشه، کوس) روی به خاور (غرب) نهاد. سپس سخن از نبردهایی است که میان کوچندگان (سلم و تور) و بازماندگان (ایرج و منوچهر) در برمیگرد. بررسی نام رزمگاه ها و کسان، بسی روشنگر است:
کشیدند لشگر به دشت نبرد// «آلانان دز» را پسِ پشت کرد

به سلم آگهی رفت ازین رزمگاه// و زان تیرگی کاندر آمد به ماه
پس پشتش اندر یکی حِصن بود// برآورده سر تا به چرخ کبود
چنان ساخت کآید بدان حصن باز// که دارد زمانه نشیب و فراز
همی این سخن «قارن» اندیشه کرد// که برگاشت مر «سلم» روی از نبرد
«آلانی در»ش باشد آرامگاه// سزد گر برو، بربگیریم راه
که گر حصن و دریا بود جای اوی// کسی نگسلاند ز بُن پای اوی
یکی جای دارد سر اندر سحاب// به خارا برآورده از قعر آب
نهاده زِ هر چیز گنجی به جای// برو نَگفنَد سایه پرّ همای

همانگونه که خواندیم، سلم دارای دز یا دژی بود به نام «آلانی که از سنگ خارا ساخته شده و گرداگردش را آب فراگرفته بود. اینک ببینیم که درباره ی دژهای ماد چه گفته اند.

دیاکونوف: تاریخ ماد
از نبشته های آشوری چنین برمی آید که در خاک ماد، نقاط مسکونی مستحکمِ دژ گونه ای به نام «آلانی دنوتی» و نقاط مسکونی کوچک دیگری در اطراف آن به نام «آلانی سهروتی» وجود داشته اند و ساکنان نقاط اخیر الذکر، به هنگام ضرورت می توانستند به درون حصار دژ پناه ببرند... دژهای مزبور ساختمانهای محکمی بودند بر ارتفاعات و صخره های طبیعی و یا گاهی بر خاکریزها و تپه های مصنوعی. گرداگرد آنها لااقل یک دیوار و یا گاهی چندین حصار متحدالمرکز کشیده شده بود... حصار اصلی و شاید کنگره ها، همچنانکه در «اورارتو» نیز متداول بود با سنگ ساخته می شد و بدنه ی حصارهای دیگر با خشت خام. غالباً دژها را طوری می ساختند که خندق و یا مسیر طبیعی رودخانه ای، دفاع آن را تکمیل کند.

یادداشت: پسوند «دنوتی» را به معنای مستحکم دانسته اند (آلانان دنوتی). اما شاید برگرفته از واژه ی ایرانی «دانو» به معنای آب دریا یا رود باشد. بنابراین معنایش می شود: دژ دریایی. به نوشته «بهرام فره وشی» نام رود «دانوب» ایرانی است و بسیاری از رودهای قفقاز شمالی به واژه دُن don ختم می شود.[2]
نکته ی دیگر آنکه در زبان «لولوبی» یا «مهرانی» که از مردم ماد بودند، دژ به گونه ی «کین» یا «کینگی» (Kingi) خوانده میشد و به آسانی می توان دریافت همان «کنگ دژ» در داستانهای ایرانی است.
در دنباله داستان «سلم» آمده که برای وی از «دز هوخت کنگ» نیروی پشتیبانی فرستاده می شود. نام سپهدار کنگ که نبیره ی ضحاک (اژدهای سه سر) بود، بیشتر به دو گونه ثبت شده: «کتکوی» و «کرکوی». همانندی نام کاکوی با «کاکوس» هیولای سه سر در اسطوره های یونان در خور نگرش است. یکی از شاهان جنوب ماد (700 ق.م) «کاکی» نام داشت. «کرکوی» یادآور بوم «کارکاشی» است و نیز «مده» (نام-نژاد ماد) برادرزاده ی افسونگری به نام کرکه Circe بود.
یکی از پهلوانانِ «منوچهر» را «اندیان» می خواندند که نام کهن دره «سپیدرود» یعنی «اندیا» را به یاد می آورد. اسم پهلوان دیگر به نام «شیروی» شاید پسوند آرتاسارو (اردشیر)باشد. برای نمونه شاه یکی از بخشهای ماد (828 ق.م) چنین نامی داشت.
پس از شکست سلم، قوم وی همچنان کوچ خویش را دنبال می کنند و سرانجام در سرمین روم، نشیمن و آرام می گیرند. پس از پیروزی منوچهر، سرزمینها و سرکرده هایی بسیار، نام وی را بر خود می نهند. ریشه ی اوستایی نام وی، «مانوش» یا «منوش» و گونه های دیگرش: میس، مایشو، میشوا، مسو، که نگاشته مورخان پارسی است، در خور سنجش با این بوم هاست: مان، میسو(مسو)، میسیا، موساسیر، مانیچ و غیره. همچنین نام این پادشاهان گویای گستره ی فرهنگی و مرزی ایران بزرگ است. مِنِس (Menes) نخستین شاه مصر (3200 ق.م( منوئه(شاه اسطوره ای کرت)، مانیش توسو(پادشاه اکد 2400 ق.م)، منوس (نخستین انسان ژرمن ها)، منو (نخستین انسان و نیای قوم آریا در میان هندیان).
در زمان «نوذر» فرزند منوچهر برای نخستین بار سخن از «پارس» به میان می آید که «شبستان شاهی» در آنجا بود. پس از «نوذر» کرانه های پایین دریای خزر(ساری، آمل، دهستان، گرگان و ..) که از زمان «فریدون» کانون آریاها بود، جای خود را به «پارس» می دهد؛ سرزمینی که به پایتختی شهر «استخر» با زاب (زو) پسر «تهماسب» بر پرده ی تاریخ نمایان می گردد. نام این پادشاه در اوستا به گونه «اوزَوَ» (Uzava) و در نوشتارهای پهلوی هوزوب (Huzub) آمده است. اینک می نگریم به نامهایی که با این شهریار می توانند در پیوند باشند: اوزیبا(شهر زیویه)، زاب (رود)، زابان(کشوری بر کرانه زاب کوچک)، زاموآ (سرزمینی با شهرهای زهاب، میاندوآب، بانه، سنندج و سلیمانیه. در زبانهای غربی ایران واک های «م» و «ب» به یکدیگر دگردیس می شد. بنابراین شاید «زابوآ» نیز خوانده می شد)، ایران زو (پادشاه نیرومند ماننا در 720 ق.م)، آزا (نام فرزند «ایران زو»).
ماد میانگاه پارسی ها بود؛ در جنوب : پارس، در غرب: پارسوا، در شرق: پارت، جای داشت. در شمال ماد، در میان دیگر تیره ها، به نام پارسی ها نیز بر می خوریم. هر سه نام مجازاً به معنی پهلو و کناره است.[3] استخری در «مسالک و الممالک» از چند جایگاه در سرزمینهای خزر و روس یاد کرده که نام «فارس» داشتند.

ل.و.کینگ: تاریخ بابل
گفته اند علت اینکه «نبوکدنصر» در لشگرکشی ها و جنگهای خود، مطالبی ننوشته، این بوده است که وی شاید آنها را بنا به دستور «ماد» به عنوان فرمانروای خود انجام می داده است.[4] «کیاکسر» از خویشان او بود و سهمی که بابل در کشمکش «ماد» با «لیدی» داشت، شاید با توجه به آن فرضیه، توجیه شو.د... رود «هالیس» به عنوان مرز ماد و لیدی تعیین شد که به گفته «هرودوت» تا اندازه ای بر اثر میانجیگری «نبوکدنصر» تنظیم گردید.[5] دخالت بابل شاید به سود ماد انجام گرفته باشد و امکان داد که «کیاکسر» می توانست از نبوکدنزار (نبوکدنصر) بیش از یک بی طرفی خیرخواهانه را در صورت نیاز، انتظار داشته باشد.

پی نوشت
1.تاریخ مطالعات دینهای ایرانی، 212 تا 217.
2.ایرنویج/نامهای ایرانی پیرامون دریای سیاه.
3.تاریخ ماد، 68.
4.در تاریخهای پارسی نیز «بخت النصر»، سردار و گماشته ی شاه ایران در بابل نمودار شده است.
5.پادشاه بابل بایستی نبوکد نصر بوده باشد؛ هر چند نامی که هرودوت به صورت «لابونتوس» به دست داده، با تعبیر بهتری تحریفی از «نیونیدس» است./ل.و.کینگ.

بن مایه
عطایی فرد، امید. 1384. ایران بزرگ، انتشارات اطلاعات، رویه های 95 تا 102



تقدیر... تقویم انسان عادیست! تغییر... تدبیر انسان عالیست!


پنج شنبه 11 اردیبهشت1392 - 1:40am
استاد آثار شناسی
استاد آثار شناسی
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: سه شنبه 12 فروردین1392 - 12:08am
پست: 990
محل اقامت: آيران
پاسخ با نقل قول
پیش از تاریخ

اولین رفتارهای فرهنگی انسان در ایران با ساخت ابزارهای سنگی گوناگون در دوران پارینه سنگی آغاز شد، دوران پارینه سنگی شامل سه دوره کهن، میانی و نوین می‌شود، آثار بدست آمده از این دوران در ایران بیش‌تر از دورهٔ پارینه سنگی نوین است که از کاوشگاه‌هایی چون کشف رود خراسان، لدیز سیستان، هومیان کوهدشت و دره هلیلان در لرستان، غار شکارچیان و غار دو اشکف در کرمانشاه و... بدست آمده‌اند. در این دوران آدمی افزون بر گردآوری خوراک و شکار بخشی از خوراک خود را ذخیره می‌کند، با گذر از دوران پارینه سنگی و فرا پارینه سنگی از حدود دوازده هزار سال پیش ساکنان خاور نزدیک از جمله ایران دوره فرهنگی و تمدنی نوسنگی، را آغاز می‌کنند. دوران نوسنگی با اهلی کردن گیاهان و حیوانات و شکل گیری نهایی روستاها همراه بود و تا هزاره پنجم قبل از میلاد ادامه یافت. در دوران نوسنگی بشر با ساخت سفال، ایجاد فضاهای معماری و ارتقاء سطح صنعت خود، گامی دیگر در ترقی خود برداشت. یادگارهای دوره نوسنگی در ایران از محوطه‌هایی چون تپه سیلک در کاشان، چشمه علی تهران، تپه حصار دامغان، تپه گیان نهاوند، تپه باکون فارس، شهرستان سراب، گودین تپه در کنگاور و گوران و گنج دره در کرمانشاه و شوش در خوزستان و... بدست آمده‌است. با گذر از دوران نوسنگی ایران همچون سرزمینهای اطراف خود در آسیای غربی وارد دورانی شد که تولید انبوه فلز، گذر از روستانشینی به شهرنشینی، استفاده از خط و نگارش و به کار بردن نشانه‌ها، گسترش بازرگانی، معماری، بهره‌مندی از تاریخ، ادبیات و هنر از ویژگی‌های آن دوران است.

بدست آمدن شهرک ویژهٔ ذوب و دستاورد فلز در اریسمان، ساخت سفالینه‌های برنگاریده و منقوش و چیزهای دینی و... گویای نقش ایران در گردونه رشد و گسترش دانشوارانه، صنعتی و معنوی بشر است. روندی که در آینده با آغاز دوران آهن و ورود گروه‌های آریایی به پشته و فلات ایران ادامه پیدا کرد. در دوران آهن اوجی دیگر از نیرو و نوآوری و سازماندهی شهرنشینی ایرانی نقش می‌بندد و یادگارهای باشکوهی همچون زیگورات چغازنبیل، (۱۲۵۰ قبل از میلاد) معبد باباجان و... شکل می‌گیرند.

در آغاز هزاره یکم دولت‌هایی همچون مادها، ایلامی‌ها(ایلام نوین) و... در جاهای گوناگون ایران تاسیس می‌شوند و به رودررویی با فرمانروایی دستدراز و متجاوز آشوری در میانرودان(بین النهرین) می‌پردازند و کم کم برای رودررویی بهتر در برابر فرمانروایی آشوری و دستدرازی‌های آنان به ایران بایکدیگر در قالب فرمانروایی ماد یکی می‌شوند.



تقدیر... تقویم انسان عادیست! تغییر... تدبیر انسان عالیست!


پنج شنبه 11 اردیبهشت1392 - 1:48am
استاد آثار شناسی
استاد آثار شناسی
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: سه شنبه 12 فروردین1392 - 12:08am
پست: 990
محل اقامت: آيران
پاسخ با نقل قول
مهاجرت آریائیان به ایران

آریائیان، مردمانی از نژاد هند و اروپایی بودند که در شمال فلات ایران می‌زیستند. دلیل اصلی مهاجرت آنها مشخص نیست اما به نظر می‌رسد دشوار شدن شرایط آب و هوایی و کمبود چراگاه‌ها، از دلایل آن باشد. مهاجرت آریائیان به فلات ایران یک مهاجرت تدریجی بوده‌است که در پایان دوران نوسنگی (۷۰۰۰ سال پیش از میلاد) آغاز شد و تا ۴۰۰۰ پیش از میلاد ادامه داشته‌است.

نخستین آریایی‌هایی که به ایران آمدند شامل کاسی‌ها (کانتوها - کاشی‌ها)، لولوبیان و گوتیان بودند. کاسی‌ها تمدنی را پایه گذاری کردند که امروزه ما آن را بنام تمدن تپه سیلک می‌شناسیم. لولوبیان و گوتیان نیز در زاگرس مرکزی اقامت گزیدند که بعدها با آمدن مادها بخشی از آنها شدند. در حدود ۵۰۰۰ سال پیش از میلاد، مهاجرت بزرگ آریائیان به ایران آغاز شد و سه گروه بزرگ آریایی به ایران آمدند و هر یک در قسمتی از ایران سکنی گزیدند: مادها در شمال غربی ایران، پارس‌ها در قسمت جنوبی و پارت‌ها در حدود خراسان امروزی.

شاخه‌های قومِ ایرانی در نیمه‌های هزارهٔ اول قبل از مسیح عبارت بوده‌اند از: باختریان در باختریه (تاجیکستان و شمالشرق افغانستانِ کنونی)، سکاهای هوم‌کار در سگائیه (شرقِ ازبکستانِ کنونی)، سُغدیان در سغدیه (جنوب ازبکستان کنونی)، خوارزمیان در خوارزمیه (شمال ازبکستان و شمالشرق ترکمنستانِ کنونی)، مرغزیان در مرغوه یا مرو (جنوبغرب ازبکستان و شرق ترکمستان کنونی)، داهه در مرکز ترکمستان کنونی، هَرَیویان در هَرَیوَه یا هرات (غرب افغانستان کنونی)، دِرَنگِیان در درنگیانه یا سیستان (غرب افغانستان کنونی و شرق ایران کنونی)، مکائیان در مکائیه یا مَک‌کُران (بلوچستانِ ایران و پاکستان کنونی)، هیرکانیان در هیرکانیا یا گرگان (جنوبغربِ ترکمنستان کنونی و شمال ایرانِ کنونی)، پَرتُوَه‌ئیان در پارتیه (شمالشرق ایران کنونی)، تپوریان در تپوریه یا تپورستان (گیلان و مازندران کنونی)، آریازَنتا در اسپدانه در مرکزِ ایرانِ کنونی، سکاهای تیزخود در الانیه یا اران (آذربایجان مستقل کنونی)، آترپاتیگان در آذربایجان ایرانِ کنونی، مادایَه در ماد (غرب ایرانِ کنونی)، کُردوخ در کردستانِ (چهارپاره‌شده‌ی) کنونی، پارسَی در پارس و کرمانِ کنونی، انشان در لرستان و شمال خوزستان کنونی. قبایلی که در تاریخ با نامهای مانناها، لولوبیان‌ها، گوتیان‌ها، و کاسی‌ها شناسانده شده‌اند و در مناطق غربی ایران ساکن بوده‌اند تیره‌هائی از شاخه‌های قوم ایرانی بوده‌اند که زمانی برای خودشان اتحادیه‌های قبایلی و امیرنشین داشته‌اند، و سپس در پادشاهی ماد ادغام شده‌اند.

مادها در ایران نزدیک ۱۵۰ سال (۷۰۸- ۵۵۰ ق.م) هخامنشی‌ها کمی بیش از دویست سال (۵۵۰-۳۳۰ ق.م) اسکندر و سلوکی‌ها در حدود صد سال (۳۳۰ -۲۵۰ ق.م) اشکانیان قریب پانصد سال (۲۵۰ ق.م – ۲۲۶ م) و ساسانیان قریب چهار صد و سی سال (۲۲۶-۶۵۱ م) فرمانروایی داشتند.



تقدیر... تقویم انسان عادیست! تغییر... تدبیر انسان عالیست!


پنج شنبه 11 اردیبهشت1392 - 1:49am
استاد آثار شناسی
استاد آثار شناسی
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: سه شنبه 12 فروردین1392 - 12:08am
پست: 990
محل اقامت: آيران
پاسخ با نقل قول
سکاها

سَکاها دسته‌ای از مردمان کوچ‌نشین ایرانی‌تبار بودند[۱][۲][۳][۴] که محل زندگی آنان از شمال به دشت‌های جنوب سیبری، از جنوب به دریای خزر و دریاچه آرال، از خاور به ترکستان چین و از باختر تا رود دانوب می‌رسید. سکاها مردمانی جنگجو بودند و گهگاه به سرزمین‌های همسایه خود یورش می‌بردند. سکاها همواره در تاریخ قدیم ایران خودنمایی می‌کردند. در نوشته‌های هرودوت، بقراط، ارسطو، استرابون، و بطلمیوس اطلاعاتی در مورد سکاها داده شده‌است.
طرحی از سربازان سکایی که از روی یک پیاله کشیده شده‌است.

در ناحیهٔ سکانشین، در شرق، نفوذ چین در فرهنگ بدوی ناحیه غلبه داشت، و در مرکز، عناصر ایرانی‏ بیشتر به چشم می‏خورد و در مغرب، عناصر یونانی آشکار بود. باوجود این به رغم این‏ گرایش‌های بیگانه، فرهنگ بدوی در سراسر ناحیه غالب بود و در آلتایی به صورت خام، و در میان «سکاهای سلطنتی» روسیهٔ جنوبی با پختگی بیشتری جلوه کرد. سکاها در زندگی‏ عصر خود چنان عامل مهمی به شمار می‏آمدند که هرودوت لازم دانست یک کتاب کامل از تاریخ بزرگ خود را به آنان اختصاص دهد.[۵]

استرابون منطقهٔ دوبروجا را «سکائستان کوچک» نامید و حال آنکه سراسر نواحی جلگه واقع در شمال‏ و شمال شرقی دریای سیاه را «سکائستان خاوری» نام گذاشت.[۵]
محتویات

۱ نام
۲ منشاء
۳ تاریخ
۴ جستارهای وابسته
۵ منابع
۶ پیوند به بیرون

نام
سکونخا پادشاه سکاها در حالی که به بند کشیده شده‌است در سنگ‌نبشته بیستون (از ویژگی‏های پوشش وی کلاه ‏اش است که منسوب به سکاها می‏باشد.)

سکاها در زبان آشوری اشکوز نامیده می‌شدند و پارسیان و هندی‌ها آنان را سَکا می‌نامیدند.[۶] آن چنان که در کتیبه‌های هخامنشی نگاشته شده؛ سَکَ یا سَکا نامی است که در زبان پارسی باستان برای سکاهایی که از طرف آسیای میانه با ایرانیان سروکار داشتند، به کار رفته‌است. سنگ‌نبشتهٔ هخامنشی بیستون، از چهار دستهٔ سکا یاد کرده‌است:

سکا پَرَدرایه/داها (Dahā (= Sakā paradraya)/Dahae) (سکاهای آن سوی دریا: کریمه، دانوب)
سکا تیگره‌خوده/ماساژت‌ها (Sakā tigraxaudā/Massagetae) (سکاهای تیزخود، سکاهای ماورای سیحون)
سکا هئومه‌ورگه/امیرجیان‌ها (Sakā haumavargā/Amyrgians) (سکاهای هوم‌نوش، سکاهای ماورای جیحون)
سکا پَرَسوغودَم (Sakā para Sugudam) (سکاهای آن سوی سغد)[۷]

آن‌ها در نوشته‌های هرودوت موسوم به سکیث هستند. این نام از این جهت به این مردمان داده شده بود که سکیث در زبان یونانی به معنای پیاله‌است و این افراد همیشه پیاله‌ای با خود داشتند. هرودوت می‌افزاید که سکاهای اروپایی خود را سکُلُتث(Secolotes) می‌نامیدند. همین کلمه در زبان‌های اروپایی به سیت (Scythe) تبدیل شده‌است.[۸] در زبان عربی هم مورخین و جغرافی‌دانان دوران امپراتوری اسلامی آن‌ها را ساک نامیده‌اند.

به دقت آشکار نیست سکاها خود را چگونه می‌نامیدند، اما گمان قوی می‌رود که اسم آن‌ها همان سَکَ یا سَکا یا چیزی نزدیک به آن بوده‌است، چرا که نام‌هایی که توسط اقوام مختلف در نقاط مختلف دنیا برای اشاره به آنان به کار می‌رفته، همگی مشابه هستند. در فرهنگ شاهنامه، زیر واژهٔ سگسار آمده‌است: «از مرز و بوم‌هایی که داهیان در آن جای گرفتند».

و راجع به داهیان زیر کلمهٔ سکزی می‌خوانیم:

«... داه گروهی بودند از آرین که در دشت خوارزم جای گرفتند و پس از آن در کنار جنوبی دریای خزر جایگیر شدند. از... آنان مردم بستوه آمدند. پادشاه ایران گروه داه را پراکنده ساخت. یک دسته از آنان را به زابلستان کوچانید و آنان را سکزی خواندند... و دشت خوارزم داهستان نامیده شد که مخفف آن دهستان است و اکنون به دهستان معروف است و یک دسته از گروه داه را در زمینی جای دادند در طبرستان...».

به این ترتیب می‌توان گفت سنگسر که در نواحی جنوبی دریای خزر قرار دارد و امروزه به مهدی‌شهر معروف است، جزئی از سگسار باستانی است و سنگسری‌ها از بازماندگان داهیان و با مردم سیستان (سجستان) و خوارزمیان قدیم از یک نژاد می‌باشند و نیز نام سنگسر از نام همین قوم و واژهٔ سگسار گرفته شده‌است.
منشاء

شواهد ادبی


سکاها برای اولین بار قرن هشتم پیش از میلاد در مدارک تاریخی ظاهر شدند .[۹]
تاریخ

سکاها در آغاز همراه دیگر مردم هندواروپایی در یک جا می‌زیستند و بعدها به نقاط دیگر مهاجرت کردند. مهاجرت اقوام سکایی در دوران مهاجرت‌های بزرگ هند و اروپایی انجام شد. بعضی از قبایل آریایی جلگه‌های جنوب سیبری را ترک گفته، گروهی به طرف کوه‌های اورال و گروهی به سمت سیردریا و آمودریا رفتند، آنها پس از گذشتن از کوه‌های تیانشان وارد سرزمین کاشغر شده، از آنجا سراسر ترکستان شرقی و دره‌های کوتچه و قره‌چار و توئن هوانگ را تا کانسور به تصرف درآوردند و با خاک چین همسایه شدند. [۶]
سرزمین سرمت و سکائیه در سال ۱۰۰ پ. م. ، گستره شاهنشاهی پارت نیز در نقشه نشان داده شده.

تا آن‏جا که مربوط به سکاهاست، آغاز تاریخ آنان را شاید بتوان حدود ۱۷۰۰ پیش از میلاد دانست، و آن هنگامی است که نخستین طوایف هند و اروپایی به ینی‌سئی‏ رسیدند. این مهاجران از ینی سئی به غرب آلتایی و به سوی قفقاز رفتند. آن‌ها اقتصادی ویژه خویش به وجود آوردند، و برخی از آنها به‏ صورت کشاورز در دره‏ های حاصلخیز سکونت اختیار کردند و گروهی دیگر به صورت‏ شکارچی و بدویان گله‏ دار، در دشت‏ها اقامت گزیدند.این مهاجران تازه‌وارد، تا آن زمان، هنر ریخته‌گری و استفاده از مس را به خوبی فرا گرفته بودند. بعضی از کوره‌های ریخته‌گری‏ آنها که در اعماق زمین فرو رفته با قالب‌هایی که برای ساختن داس مورد استفاده قرار گرفت کشف شده‌است. آنان ظروفی با رنگ متمایل به قهوه‏ ای می‏ ساختند و بر روی آنها طرح‌های‏ هندسی می‏ کشیدند، و برای قطع درختان از ابزار و و تبرهای مفرغی استفاده می‏ کردند.[۵]
یک جنگجو با زره پوش طلا

کتیبه‌های آشوری مربوط به ۷۵۰-۷۰۰ پیش از میلاد از سکاها یاد کرده‌اند. آنها در آن زمان در استپ‌های آسیای میانه زندگی می‌کردند و از تاثیر تمدن‌های بین‌النهرین بابل و آشور بدور بودند. آن‌ها تا حد زیادی تحت تاثیر تمدن برادران یک‌جانشین خود مادها و پارس‌ها قرار داشتند که در نواحی جنوب آنها در فلات ایران زندگی می‌کردند. سکاها مانند قوم خویشاوند خود سرمتیان از جنبش‌های مزدایی و زردشتی‌گری که سرانجام توانست اعتقادات مادها و پارس‌ها را دگرگون کند، بدور بودند. [۶] هرودوت در کتاب چهارم در مورد این مردمان می‌نویسد:

درمورد سکاها حکایت دیگری هست که به عقیده من بیشتر مورد اعتماد است. موافق این حکایت سکاها ابتدا در آسیا مسکن داشتند، بعد ماساگت‌ها آنان را بیرون رانده و سکاها از رود آراکس (همان جیحون) گذشته به زمین کیمری‌ها وارد شدند. چون عده سکاها زیاد بود، کیمری‌ها مشورت کردند که چه کنند. مردم عقیده‌داشتند که برای خاک خود را به خطر نیندازند، پادشاهان به عکس معتقد بودند که پای‌داری کنند. بین پادشاهانی که ترجیح می‌دادند بجنگند تا کشته شوند، اختلاف شد و به دو دسته تقسیم گشته با هم جنگیدند و همه کشته شدند. بعد مردم جسد آنها را دفن و اراضی خود را رها کره و سکاها انها راگرفتند. هنوز هم در مملکت سکاها قلعه‌های کیمری وجود دارد... روشن است که سکاها در تعقیب کیمری‌ها راه را گم کرده وارد آسیا و مملت ماد شدند، زیرا کیمری‌ها در طول دریا حرکت کردند و سکاها به سمت قفقاز رفته و داخل ماد شدند. این روایت بین یونانی‌ها و بربرها خیلی شایع است.[۱۰]

هرودوت در انتهای این گفتار از تهاجم سکاها به ایران در دوران هووخشتره مادی یاد کرده؛ در حالی که سپاه ماد نینوا پایتخت آشور را محاصره کرده بود. خبر تهاجم سکاها به آذربایجان هووخشتر را ناچار کرد از نینوا بازگشته تا از کشور خود دفاع کند، شکست مادها در جنگی که در نزدیکی دریاچه ارومیه واقع شد، موجب شد سکاها به قدرت اول آسیا بدل شوند. از تاخت و تاز و غارت‌های آنان در کتاب ارمیا از کتب مذهبی یهودیان نیز یاد شده‌است. چند سال بعد هووخشتر با کشتن رهبران آنان موفق به شکست‌شان شد. سکاها در روزگار مادها بارها به مرزهای ایران تاختند. آن‌ها گاه با آشور هم‌پیمان می‌شدند و زمانی به همراه مادها با آشوریان می‌جنگیدند. به دنبال حملهٔ مجدد آشور به مادها، خشتریته برای پایان دادن به حملات آشور با ماننا و سکاها پیمان دوستی بست و عملاً با آشور وارد جنگ شد. بعد از سکاها، کیمری‌ها (یکی دیگر از قبایل صحرانشین شمال قفقاز) به منطقهٔ شمال غرب ایران حمله کردند و در سر راه خود، دولت اورارتو در باختر دریاچه ارومیه و خاور آناتولی را نابود کردند. هووخشتره بزرگ‌ترین پادشاه ماد در ده سال اول حکومتش موفق شد که رابطه خوبی با پروتوثیس پادشاه سکاها برقرار کند. هووخشتره ارتشش را به دو بخش پیاده نظام مجهز به نیزه و سواره نظام تیرانداز (شکلی که از سکاها آموخته بود) تقسیم کرد و دولت نیرومندی در ماد تشکیل داد. هووخشتره پس از انقیاد سکاها در ماد، گروهی از سکاها را به غرب ماد کوچ دادند و این سرزمین را به نام آنان سکزی یا ساکز خواندند که اکنون به سقز معروف است. گیرشمن می‌نویسد: سکاها در زمان اشغال ایران، سَقِز، ناحیه‌ای از کردستان را پایتخت خود قرار دادند. چنانکه اثاری از ایشان در ان حوالی پیدا شده و گویند که کلمهٔ (سقز)، مشتق اسم سکا است.[۱۱]

در اویل دوران هخامنشیان درگیری‌های مرزی با سکاها ادامه داشت. در یکی از همین درگیری‌های مرزی کورش بزرگ بنیان‌گذار هخامنشیان در نبردی با گروهی از سکاهای خاوری به نام ماساژت‌ها در منطقه خیوه به سال ۵۲۹ پیش از میلاد کشته شد. بعدها داریوش بزرگ دیگر پادشاه هخامنشی درسال ۵۱۲-۵۱۴ پ. م برای تنبیه سکاها تا مرکز اروپا و حدود مولداوی امروزی [۱۲] پیشروی کرد. هرودوت نقل می‌کند که سکاها از راهکار کوچ نشینان استفاده نمودند و در عوض رویارویی و جنگیدن با سپاه هخامنشی گریختند و سپاه داریوش را تا داخل اعماق سرزمین‌های وحشی کشاندند. هرچند لشکرکشی داریوش نتوانست سکاها رازیر یوغ هخامنشیان درآورد. ولی آسیای غربی را برای سه قرن از حملات چادر نشینان سکایی در امان نگاه داشت.[۶]

در زمان اشکانیان و در حدود اواخر قرن دوم پیش از میلاد سکاهای کوچ‌نشین در مرزهای شرقی اشکانیان پیشروی کردند و نواحی قندهار و سیستان امروزی را تسخیر نمودند. سکاها از آنجا به کابل و پنجاب نیز نفوذ کردند. تسخیر سیستان دائمی بود، چنانچه نام سیستان در واقع به نام این اقوام برمی گردد. آنها در این دوره مشکلات بزرگی برای اشکانیان بوجود آوردند و اشکانیان را تا سراشیبی سقوط پیش بردند. چنانچه فرهاد دوم (ح۱۳۸ یا ۱۳۷- ح۱۲۸ ق. م) در نبرد با سکاها کشته شد و جانشین او اردوان دوم (ح۱۲۸- ح۱۲۳ ق. م) نیز در نبرد با آنان به طرز مرگباری زخمی گردید. تنها در زمان مهرداد دوم بود (ح۱۲۳- ۸۷ ق. م) که اشکانیان توانستند بر سکاها غلبه یابند و مهرداد دوم سکاهای سیستان تحت فرمان اشکانیان درآورد.[۶]



تقدیر... تقویم انسان عادیست! تغییر... تدبیر انسان عالیست!


چهارشنبه 1 خرداد1392 - 8:28pm
استاد آثار شناسی
استاد آثار شناسی
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: سه شنبه 12 فروردین1392 - 12:08am
پست: 990
محل اقامت: آيران
پاسخ با نقل قول
هخامنشیان

هخامنشیان (۳۳۰ - ۵۵۰ پیش از میلاد) نام دودمانی پادشاهی در ایران پیش از اسلام است. پادشاهان این دودمان از پارسیان بودند و تبار خود را به «هخامنش» می‌رساندند که سرکردهٔ خاندان پاسارگاد از خاندان‌های پارسیان بوده‌است.

هخامنشیان، در آغاز پادشاهان بومی پارس و سپس انشان بودند ولی با شکستی که کوروش بزرگ بر ایشتوویگو واپسین پادشاه ماد وارد آورد و سپس گرفتن لیدیه و بابل، پادشاهی هخامنشیان تبدیل به شاهنشاهی بزرگی شد. از این رو کوروش بزرگ از نوادگان(شاه انشان کیمن,کوروش یکم,کمبوجیه یکم) را بنیانگذار شاهنشاهی هخامنشی می‌دانند.

به پادشاهی رسیدن پارسی‌ها و دودمان هخامنشی یکی از رخدادهای برجستهٔ تاریخ باستان است. اینان دولتی ساختند که دنیای باستان را به استثنای دو سوم یونان زیر فرمان خود در آورد. شاهنشاهی هخامنشی را نخستین امپراتوری تاریخ جهان می‌دانند. پذیرش و بردباری دینی از ویژگی‌های شاهنشاهی هخامنشی به شمار می‌رفت.[۳]

امپراطوری هخامنشیان به عنوان بزرگترین امپراطوری جهان از نظر جمعیت نام برده شده است. بیش از ۴۹ میلیون نفر از ۱۱۲ میلیون جمعیت جهان آن زمان در این امپراطوری زندگی می‌کردند.[۴]

خاویر آلوارز عیلام شناس معتقد است که آثار و نقش‌برجسته‌های موجود نشان می‌دهد که هخامنشیان هنر خود را در بخش معماری و نقش‌برجسته از عیلامی‌ها آموخته‌اند.[۵]
محتویات
کشور و سرزمین
۲ مردم و خاندان‌ها
۳ شاهنشاهان هخامنشی
۴ پادشاهی کورش بزرگ
۴.۱ گسترش کشور و سرزمین
۴.۲ مرگ کورش بزرگ
۵ پادشاهی کمبوجیه
۶ پادشاهی داریوش بزرگ
۷ وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی
۸ منابع پژوهش درباره هخامنشیان
۹ برافتادن شاهنشاهی هخامنشی
۱۰ اشیاء و کتیبه‌های باستانی
۱۱ نگارخانه
۱۲ پانویس
۱۳ جستارهای وابسته
۱۴ منابع
۱۵ پیوند به بیرون

کشور و سرزمین
سرستون گاو دوسر کاخ آپادانا شوش، کاخ داریوش بزرگ

پارس‌ها مردمانی از نژاد آریایی هستند که از حدود سه هزار سال پیش از مبلاد مسیح به فلات ایران آمده‌اند. پارسیان باستان آنان از قوم آریایی پارس یا پارسواش بودند که در سنگ‌نوشته‌های آشوری از سده نهم پیش از زادروز مسیح، نام آنان دیده می‌شود. پارس‌ها هم‌زمان با مادها به بخش‌های باختری ایران سرازیر شدند و پیرامون دریاچه ارومیه و کرمانشاهان جای گرفتند. با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان پارس به خوزستان و بخش‌های مرکزی فلات ایران گسترش یافت.

برای نخستین بار در سالنامه‌های آشوری سلمانسر سوم در سال ۸۳۷ پ. م، نام خاندان «پارسوا» در جنوب و جنوب باختری دریاچه ارومیه برده شده‌است. برخی از پژوهش‌گران مانند راولین‌سن بر این ایده هستند که مردم پارسواش همان پارسی‌ها بوده‌اند. تصور می‌شود خاندان‌های پارسی پیش از این که از میان دره‌های کوه‌های زاگرس به سوی جنوب و جنوب خاوری ایران بروند، در این سرزمین، ایست کوتاهی نمودند و در حدود ۷۰۰ سال پیش از زادروز در بخش پارسوماش، روی دامنه‌های کوه‌های بختیاری در جنوب خاوری شوش در سرزمینی که بخشی از کشور ایلام بود، جای گرفتند. از سنگ‌نوشته‌های آشوری چنین بر می‌آید که در زمان شلمنسر (۷۱۳-۷۲۱ پ. م) تا زمان پادشاهی آسارهادون (۶۶۳ پ. م)، پادشاهان یا فرمانروایان پارسوا، پیرو آشور بوده‌اند. پس از آن در زمان فرورتیش (۶۳۲-۶۵۵ پ. م) پادشاهی ماد به پارس چیرگی یافت و این دولت را پیرو دولت ماد نمود.
مردم و خاندان‌ها

هرودوت می‌گوید: پارس‌ها به شش خاندان شهری و ده‌نشین و چهار خاندان چادرنشین بخش شده‌اند. شش خاندان نخست عبارت‌اند از: پاسارگادیان، رفیان، ماسپیان، پانتالیان، دژوسیان و گرمانیان. چهار خاندان دومی عبارت‌اند از: دایی‌ها، مردها، دروپیک‌ها و ساگارتی‌ها. از خاندان‌های نام‌برده، سه خاندان نخست بر خاندان‌های دیگر، برتری داشته‌اند و دیگران پیرو آنها بوده‌اند.

بر اساس بن‌مایه‌های یونانی در سرزمین کمنداندازان ساگارتی (زاکروتی، ساگرتی) (همان استان کرمانشاه کنونی) مادی‌های ساگارتی می‌زیسته‌اند که گونهٔ بابلی - یونانی شده نام خود یعنی زاگرس (زاکروتی، ساگرتی) را به کوهستان باختر فلات ایران داده‌اند. نام همین خاندان است که در پیوند خاندان‌های پارس نیز باشنده (موجود) است و خط پیوند خونی خاندان‌های ماد و پارس از سرچشمهٔ همین خاندان ساگارتی‌ها (زاکروتی، ساگرتی) است. خاندان پارس پیش از حرکت به سوی جنوب، دورانی دراز را در سرزمین‌های ماد می‌زیستند و بعدها با ناتوانی دولت ایلام، نفوذ خاندان‌های پارس به خوزستان و بخش‌های مرکزی فلات ایران گسترش یافت و رو به جنوب رفته‌اند.

بر اساس نوشته‌های هرودوت، هخامنشیان از خاندان پاسارگادیان بوده‌اند که در پارس جای داشته‌اند و سر دودمان آنها هخامنش بوده‌است. پس از نابودی دولت ایلامیان به دست آشور بنی پال، چون سرزمین ایلام ناتوان شده بود، پارسی‌ها از دشمنی‌های آشوری‌ها و مادی‌ها استفاده کرده و انزان یا انشان را گرفتند.

این رخداد تاریخی در زمان چیش‌پش دوم شاه انشان پارس کیمن روی داده‌است. با توجه به بیانیه کوروش بزرگ در بابل، می‌بینیم او نسب خود را به شاه انشان پارس کیمن می‌رساند و او را شاه انزان می‌خواند.

پس از مرگ چیش‌پش(شاه انشان پارس کیمن)، کشورش میان دو پسرش «آریارمنه»، پادشاه پارس و کوروش که بعدها عنوان پادشاه پارسوماش، به او داده شد، بخش گردید. چون در آن زمان کشور ماد در اوج پیشرفت بود و هووخشتره در آن فرمانروایی می‌کرد، دو کشور کوچک تازه، ناچار زیر فرمان پیروز نینوا بودند. کمبوجیه فرزند کوروش یکم، دو کشور نام‌برده را زیر فرمانروایی یگانه‌ای در آورد و پایتخت خود را از انزان به پاسارگاد منتقل کرد. کوروش بزرگ ترین پادشاه هخامنشی است.
شاهنشاهان هخامنشی

مهم‌ترین سنگ‌نوشته هخامنشی از دید تاریخی و نیز بلندترین آنها، سنگ‌نبشته بیستون بر دیواره کوه بیستون است. سنگ‌نوشته بیستون بسیاری از رویدادها و کارهای داریوش یکم را در نخستین سال‌های فرمانروایی‌اش که سخت‌ترین سال‌های پادشاهی وی نیز بود، به گونه‌ای دقیق بازگو می‌کند. این سنگ‌نوشته عناصر تاریخی کافی برای بازسازی تاریخ هخامنشیان را داراست. و از آن می‌توان استفاده‌های زیادی کرد.

به درستی که با باشندگی (وجود) فراوانی بن‌مایه‌های میان‌رودانی، مصری، یونانی و لاتین نمی‌توان با تکیه بر آنها تبارشناسی درستی از خاندان هخامنشی، از هخامنش تا داریوش را به دست آورد. برای همین نوشتار سنگ‌نوشته بیستون زمان مناسبی را در اختیار تاریخ‌نگار می‌گذارد که در آن شاه شاهان، نوشته بلند خود را با تایید دوبارهٔ خویشاوندی‌ش با خاندان شاهنشاهی پارسیان آغاز می‌کند و به آرامی پیشینیان خود را نام می‌برد: ویشتاسپ، آرشام، آریارمنه، چیش‌پش و هخامنش. این تبارشناسی به شوندهای (دلایل) گوناگون زمان‌های درازی نادرست دانسته شده بود. زیرا در این سیاهه (فهرست) نام دو نفر از شاهان هخامنشی که پیش از داریوش فرمانروایی می‌کردند، یعنی کوروش بزرگ و کمبوجیه یکم به چشم نمی‌خورد.

همین جریان موجب شده‌است که مفسران سنگ‌نوشته نسبت به نوشتارهای سنگ‌نوشته داریوش با شک و دو دلی نگاه کنند و او را غاصب پادشاهی هخامنشیان بدانند که با نوشتن این سنگ‌نوشته تلاش داشته‌است برای مشروعیت بخشیدن به پادشاهی خود از نگاه آیندگان، تبارنامه‌ی خود را دست‌کاری کند.

بر اساس نوشته‌های هرودوت، گل‌نوشتهٔ نبونید، پادشاه بابل، بیانیهٔ کورش بزرگ (استوانه کورش)، کتیبه بیستون داریوش یکم، و سنگ‌نوشته‌های اردشیر دوم و اردشیر سوم هخامنشی، ترتیب شاهان این دودمان تا داریوش یکم، چنین بوده‌است: (لازم به گفتن است درستی این جدول از هخامنش تا کوروش بزرگ جای تردید است).

هخامنش
۱ چیش‌پش یکم
۲ کمبوجیه یکم
۳ کورش یکم
۴ آرسک
شاخه اصلی:
۵ کوروش بزرگ (دوم)
۶ کمبوجیه دوم (پیروز مصر)
۷بردیا
۸ کوروش سوم
۹ کمبوجیه سوم
شاخه فرعی:
آریارمن
ارشام
ویشتاسپ
داریوش بزرگ (یکم)

با بررسی کلی همهٔ بن‌مایه‌ها می‌توان به این گونه نتیجه گرفت. در یک‌چهارم نخست سده ششم پ. م، چیش‌پش، پسر هخامنش فرمانروایی پارس را به پسر بزرگ‌ترش آریارامنه داد، در حالی که پسر کوچک‌ترش، کوروش یکم به فرمانروایی انشان گماشته شد. پس از مرگ آریارامنه، پسر وی آرشام جایگزین وی شد ولی پس از کوروش یکم، پسرش کمبوجیه یکم و پس از او نیز پسر وی کوروش دوم جانشین او شد. این رویدادها در میانهٔ سده ششم پیش از زادروز به رخ داد.

در این دوران، کوروش بزرگ توانست مادها را به پیروی خود در آورد و به افتخار و ثروت دست یابد. چندی پس، کوروش بزرگ بخش‌های بزرگی از سرزمین‌های خاورمیانه را به تصرف خود در آورد. پس از او نیز کمبوجیه راه پیروزی‌های پدرش را ادامه داد و بر گستره شاهنشاهی هخامنشی افزود.

پس از مرگ کمبوجیه تاج شاهنشاهی به داریوش از شاخه فرعی هخامنشی می‌رسد. آنچه به دیده راستین می‌رسد، این است که داریوش در زمان زندگی پدر و پدربزرگش (آرشام پدربزرگش یا پسرش ویشتاسب، پدر داریوش)، و با هم‌رایی آنها، پادشاهی را به دست گرفت. چرا که در زمان ساخت کاخ داریوش در شوش در آغاز فرمانروایی وی، بر اساس آگاهی‌های گل‌نوشته‌های یافته از پی ساختمان‌ها، این دو زنده بودند.

کوروش بزرگ
کمبوجیه
بردیای دروغین (گوماته مغ)
داریوش بزرگ
خشایارشا (خشیارشا)
اردشیر یکم (اردشیر درازدست)
خشایارشای دوم
سغدیانوس
داریوش دوم
اردشیر دوم
اردشیر سوم
ارشک (شاه هخامنشی) (آرسس)
داریوش سوم

پادشاهی کورش بزرگ
هرودوت و کتزیاس، افسانه‌های باورنکردنی درباره زادن و پرورش کورش بزرگ (۵۳۹-۵۹۹ پ. م) بازگو کرده‌اند. اما آنچه از دیدگاه تاریخی پذیرفتنی است، این است که کورش پسر فرمانروای انشان، کمبوجیه دوم و مادر او ماندانا، دختر ایشتوویگو پادشاه ماد می‌باشد.

در سال ۵۵۳ پ. م. کوروش بزرگ، همهٔ پارس‌ها را علیه ماد برانگیخت. در جنگ بین لشکریان کوروش و ماد، چندی از سپاهیان ماد به کورش پیوستند و در نتیجه سپاه ماد شکست خورد. پس از شکست مادها، کورش در پاسارگاد شاهنشاهی پارس را پایه‌گذاری کرد، پادشاهی او از ۵۳۹-۵۵۹ پ. م. است.

کورش بزرگ که پادشاهی ماد را به دست آورد و برخی از استان‌ها را به وسیله نیروی نظامی پیرو خود ساخت، همان سیاست کشورگشایی را که هووخشتره آغاز نموده بود، ادامه داد.

کورش بزرگ دارای دو هدف مهم بود: در باختر تصرف آسیای صغیر و ساحل دریای مدیترانه که همهٔ جاده‌های بزرگی که از ایران می‌گذشت به بندرهای آن می‌رسید و از سوی خاور، تأمین امنیت.

در سال ۵۳۸ پ. م. کورش بزرگ پادشاه ایران، بابل را شکست داد و آن سرزمین را تصرف کرد و برای نخستین بار در تاریخ جهان فرمان داد که هر کس در باورهای دینی خود و انجام آیین دینی خویش آزاد است، و بدین‌سان کورش بزرگ قانون سازگاری بین دین‌ها و باورها را پایه‌گذاری کرد و منشور حقوق بشر را بنیان نهاد. کورش به یهودیان دربند در بابل، امکان داد به سرزمین یهودیه باز گردند که شماری از آنان به ایران کوچ کردند.
گسترش کشور و سرزمین

در جنگی که بین کورش بزرگ و کرزوس (همان قارون نام‌ور که دایی مادر کورش یعنی ماندانا هم بود) پادشاه لیدیه در گرفت، کورش در «کاپادوکیه» به کرزوس پیشنهاد کرد که پیرو پارس شود. کرزوس این پیشنهاد را نپذیرفت و جنگ بین‌شان آغاز گردید. در نخستین برخورد، پیروزی با کرزوس بود. سرانجام در جنگ سختی که در «پتریوم» پایتخت هیتی‌ها روی داد، کرزوس به سمت سارد فرار کرد و در آنجا بست نشست. کورش شهر را دوره کرد و کرزوس را دستگیر نمود. لیدیه گرفته شد و به عنوان یکی از استان‌های ایران به شمار آمد. کرزوس از این پس مشاور بزرگ هخامنشیان شد. پس از گرفتن لیدی، کورش متوجه شهرهای یونانی شد و از آنها نیز، تسلیم بی اما و اگر را خواست که یونانیان نپذیرفتند. در نتیجه شهرهای یونانی یکی پس از دیگری گرفته شدند. رفتار کوروش با شکست‌خوردگان در مردم آسیای صغیر اثر گذاشت. کورش، گرفتن آسیای صغیر را به پایان رساند و سپس متوجه مرزهای خاوری شد. زرنگ، رخج، مرو و بلخ، یکی پس از دیگری در زمره استان‌های تازه درآمدند. کورش از جیحون گذر کرد و به سیحون که مرز شمال خاوری کشور بود، رسید و در آنجا شهرهایی سخت‌بنیاد، برای جلوگیری از یورش‌های مردم آسیای مرکزی ساخت. کورش در بازگشت از مرزهای خاوری، عملیاتی در درازای مرزهای باختری انجام داد. ناتوانی بابل، به واسطه بی‌کفایتی نبونید، پادشاه بابل و فشارهای مالیاتی، کورش را متوجه آنجا کرد. بابل بدون جنگ شکست خورد و پادشاه آن دستگیر شد. کورش در همان نخستین سال پادشاهی خود بر بابل، فرمانی بر اساس آزادی یهودیان از بند و بازگشت به کشور و دوباره‌سازی پرستش‌گاه خود در بیت‌المقدس پخش کرد. او دیگر بردگان را هم آزاد کرد، و به گونه‌ای برده‌داری را از میان برداشت.

نام سرزمین‌های وابسته، در سنگ‌نوشته‌ای در آرامگاه داریوش که در نقش رستم می‌باشد، به تفصیل این گونه آمده‌است: ماد، خووج (خوزستان)، پرثوه (پارت)، هریوا (هرات)، باختر، سغد، خوارزم، زرنگ، آراخوزیا (رخج، افغانستان جنوبی تا قندهار)، ثته‌گوش (پنجاب)، گنداره (گندهارا) (کابل، پیشاور)، هندوش (سند)، سکاهوم ورکه (سکاهای فرای جیحون)، سگاتیگره خود (سکاهای تیزخود، فرای سیحون)، بابل، آشور، عربستان، مودرایه (مصر)، ارمینه (ارمن)، کته‌په‌توک (کاپادوکیه، بخش خاوری آسیای صغیر)، سپرد (سارد، لیدیه در باختر آسیای صغیر)، یئونه (ایونیا، یونانیان آسیای صغیر)، سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا: کریمه، دانوب)، سکودر (مقدونیه)، یئونه‌تک‌برا (یونانیان سپردار: تراکیه، تراس)، پوتیه (سومالی)، کوشیا (کوش، حبشه)، مکیه (طرابلس باختر، برقه)، کرخا (کارتاژ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر).
مرگ کورش بزرگ

در اثر شورش ماساژت‌ها که یک ایل ایرانی‌تبار و نیمه‌بیابان‌گرد و تیره‌ای از سکاهای آن سوی رودخانه سیردریا بودند، مرزهای شمال خاوری شاهنشاهی ایران مورد تهدید قرار گرفت. کورش بزرگ، کمبوجیه را به عنوان شاه بابل برگزید و به جنگ رفت و در آغاز پیروزی‌هایی به دست آورد. تاریخ‌نویسان یونانی در داستان‌های خود مدعی شده‌اند که ملکه ایرانی‌تبار ماساژت‌ها، تهم‌رییش[۶] او را به درون سرزمین خود کشاند و کورش در نبردی سخت، شکست خورد و زخم برداشت و بعد از سه روز درگذشت و این‌که پیکر وی را به پاسارگاد آوردند و به خاک سپردند. پس از مرگ کوروش بزرگ، فرزند بزرگ‌تر او کمبوجیه به شاهنشاهی رسید.امپراطوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ از نواده شاه انشان کیمن-کوروش یکم-کمبوجیه یکم بود در سازمان جهانی یونسکو به بزرگترین و اولین امپراطوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیده است.

پادشاهی کمبوجیه

بر اساس یکی از داستان‌ها، کمبوجیه، هنگامی که قصد لشکرکشی به سوی مصر را داشت، از ترس توطئه، دستور کشتن برادرش بردیا را داد. در راه بازگشت کمبوجیه از مصر، یکی از موبدان دربار به نام گئومات مغ، که به بردیا مانند بود، خود را به جای بردیا گذاشته و پادشاه خواند. بر اساس یکی دیگر از داستان‌ها، گئومات مغ با آگاهی از این که بردیا کیست، وی را کشته و سپس چون هم‌مانند بردیا بود، به تخت پادشاهی نشست.
کتیبه سه زبانی خشایارشاه بر جرز غربی ایوان جنوبی کاخ تچر

کمبوجیه با شنیدن این خبر در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده‌نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت (۵۲۱ پ. م.).

کمبوجیه در بازگشت از مصر مرد. ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه خویشاوندان می‌دانند اما روشن است که وی در راه بازگشت از مصر مرده‌است ولی شوند (دلیل) آن تا کنون ناگفته به جای مانده‌است. پس از مرگ کمبوجیه کسی وارث پادشاهی هخامنشیان نبود.

بر اساس گفته‌ای کوروش بزرگ، در بستر مرگ، بردیا را به فرماندهی استان‌های خاوری شاهنشاهی ایران گماشت. کمبوجیه دوم، پیش از رفتن به مصر، از آنجا که از احتمال شورش برادرش می‌ترسید، دستور کشتن بردیا را داد. مردم از کشته شدن او خبر نداشتند و در سال ۵۲۲ پ. م. شخصی به نام گوماته مغ خود را به دروغ بردیا و شاه ایران نامید. چون مردم بردیا دوست داشتند و به پادشاهی او راضی بودند و از سویی هیچ کس از راز کشتن بردیا آگاه نبود، دل از پادشاهی کمبوجیه برداشتند و پادشاهی بردیا (گئوماتا) را با جان و دل پذیره شدند و این همان خبرهایی بود که در سوریه به گوش کمبوجیه رسید و سبب خودکشی او شد. برخی از تاریخ‌نگاران نیز، کشته شدن بردیا را کار گئومات می‌دانند.

در نوشتارهای تاریخی از وی به عنوان بردیای دروغین یاد شده‌است. در کتیبه بیستون نزدیک کرمانشاه، گوماته‌ی مغ زیر پای داریوش بزرگ نشان داده شده‌است. داریوش شاه که از سوی کورش بزرگ به فرمانداری مصر برگزیده شده بود، پس از دریافتن این رخداد به ایران می‌آید و بردیای دروغین را از پای درآورده، به تخت می‌نشیند.

کارهای گوماته مغ سبب سوءظن درباریان هخامنشی شد که سرکردهٔ آنان داریوش، پسر ویشتاسب هخامنشی بود. هفت تن از بزرگان ایران که داریوش بزرگ نیز در شمار آنان بود، توسط یکی از زنان حرم‌سرای گئوماتا که دختر یکی از هفت سردار بزرگ ایران و موفق به دیدن گوش‌های بریده او شده بود، پرده از کارش برکشیدند و روزی به کاخ شاهی رفتند و نقاب از چهره‌اش برگرفتند و با این خیانت بزرگ، او، برادرش و دوستان او را که به دربار راه یافته بودند، نابود کردند و به فرمانروایی هفت ماهه او پایان بخشیدند.

پادشاهی داریوش بزرگ

داریوش بزرگ (داریوش یکم) (۵۴۹-۴۸۶ پ. م.) سومین پادشاه هخامنشی (پادشاهی از ۵۲۱ تا ۴۸۶ پ. م.). فرزند ویشتاسپ (گشتاسپ) بود. ویشتاسپ، فرزند ارشام و ارشام پسر آریارمنا بود.

ویشتاسپ پدر او در زمان کورش، ساتراپ (استان‌دار) پارس بود. داریوش در آغاز پادشاهی با دردسرهای بسیاری روبرو شد. دوری کمبوجیه از ایران چهار سال به درازا کشیده بود. گئومات مغ هفت ماه خود را به عنوان بردیا، برادر کمبوجیه بر تخت نشانده و بی‌نظمی و هرج و مرج را در کشور گسترش داده بود. در بخش‌های دیگر کشور هم کسان دیگر به دعوی این که از دودمان شاهان پیشین هستند، پرچم استقلال برافراشته بودند. گفتاری که از زبان داریوش در کتیبه بیستون از این رویدادها آمده، جالب است و سرانجام همه به کام او پایان یافت. داریوش این پیروزی‌ها را در همه جا نتیجهٔ خواست اهورامزدا می‌داند، می‌گوید:

«هرچه کردم به هر گونه، به خواست اهورامزدا بود. از زمانی که شاه شدم، نوزده جنگ کردم. به خواست اهورامزدا لشکرشان را درهم شکستم و ۹ شاه را گرفتم... سرزمین‌هایی که شوریدند، دروغ آن‌ها را شوراند. زیرا به مردم دروغ گفتند. پس از آن اهورامزدا این کسان را به دست من داد و با آن‌ها چنان که می‌خواستم، رفتار کردم. ای آن که پس از این شاه خواهی بود، با تمام نیرو از دروغ بپرهیز. اگر اندیشه کنی: چه کنم تا کشور من سالم بماند، دروغگو را نابود کن...».

پزشکی به نام دموک دس که در دستگاه اری‌تس بود و دربند به زندان داریوش افتاده بود، هنگامی که زخم پستان آتوسا دختر کورش و زن داریوش را درمان می‌کرد، او را واداشت که داریوش را به لشکرکشی به سرزمین یونان ترغیب کند. باید خاطرنشان ساخت که این پزشک، یونانی بود و داریوش او را از بازگشت به کشورش محروم کرده بود. دموک‌دس به ملکه گفته بود که خود او را به‌عنوان راهنمای گرفتن یونان به داریوش بشناساند و بگوید که شاه با داشتن چنین راهنمایی، به خوبی می‌تواند بر یونان چیره شود. این پزشک یونانی خود را به همراه گروهی از پارسیان به یونان رساند و در آن جا به خلاف خواستهٔ داریوش، در شهر کرتن که میهن راستین او بود، ماند و دیگر به ایران نیامد و گروه پارسی که برای آشنا شدن با روزگار یونان و فراهم کردن زمینهٔ گرفتن آن دیار رفته بود، بی‌نتیجه به میهن بازگشت.

داریوش پس از فرو نشاندن شورش‌های درونی و سرکوبی شورشیان، دستگاه‌های کشوری و دیوانی منظمی درست کرد که براساس آن همهٔ کشورها و استان‌های پیرو شاهنشاهی او بتوانند با یکدیگر و با مرکز شاهنشاهی مربوط و از دیدگاه سازمان اداری هماهنگ باشند.

لشکرکشی داریوش به اروپا: در زمان‌های گوناگون تاریخی ایل‌های آریایی سکاها در بخش‌های گوناگون سرزمین پهناوری که از ترکستان تا کنارهٔ دانوب، در مرکز اروپا امتداد داشت، جای گرفته بودند. به طور کلی از دید شهرنشینی در پایهٔ پایینی بوده‌اند.

هرودت در گفتار یورش داریوش به سکاییه نوشته‌است که سکاها از جنگ با او دوری کردند و به درون سرزمین خود پس کشیدند و چون بیابان پهناوری در پیش پای آنها بود، آن قدر داریوش را به‌دنبال خود کشیدند که او از ترس پایان خوراک بر آن شد به ایران برگردد. اما با اینکه در این یورش، پیروزی شاهانه‌ای به دست نیاورد، سکاها را برای همیشه از یورش به ایران و ایجاد دردسر برای مردم شمال این آب و خاک منصرف ساخت.

گرفتن هند: داریوش متوجه پنجاب و سند شد. در سال ۵۱۲ پ. م. ایرانیان از رود سند گذشتند و بخشی از سرزمین هند را گرفتند. داریوش فرمان داد تا کشتی‌هایی بسازند و از راه دریای عمان به پنجاب و سند بروند. این دو سرزمین زرخیز و پرثروت برای ایران آن روز بسیار مهم بود. این چیرگی پارسیان در تاریخ هند، آغاز دوران تازه‌ای گردید و سرنوشت هند را دگرگون ساخت.

داریوش جانشین خود را برگزید و هنگامی که آخرین زمینه چینی‌های خود را برای جنگ مصر و یونان می‌دید پس از ۳۶ سال پادشاهی درگذشت. این رویداد در سال ۴۸۶ پ. م. بوده‌است. آرامگاه داریوش یکم در چهار هزار و پانصد متری پارسه، در نقش رستم است.

در زمان او مرزهای سرزمین‌های شاهنشاهی ایران از یک سو به چین و از سوی دیگر به درون اروپا و آفریقا می‌رسید.

وضع اجتماعی و اقتصادی در دوره هخامنشی

کورش در دوران زمامداری خود، از سیاست اقتصادی و اجتماعی عاقلانه‌ای که کمابیش بر اساس خواسته‌های کشورهای وابسته بود، پیروی می‌کرد. از این سخن او که می‌گوید: «رفتار پادشاه با رفتار شبان تفاوت ندارد، چنانکه شبان نمی‌تواند از گله‌اش بیش از آنچه به آنها خدمت می‌کند، بردارد. همچنان پادشاه از شهرها و مردم همان‌قدر می‌تواند استفاده کند که آنها را خوشبخت می‌دارد.» و نیز از رفتار و سیاست همگانی او، به خوبی پیداست که وی تحکیم و تثبیت پادشاهی خود را در تأمین خوشبختی مردم می‌دانست و کمتر به دنبال زراندوزی و تحمیل مالیات بر کشورهای وابستهٔ خود بود. او در دوران کشورگشایی نه تنها از کشتن و کشتارهای وحشتناک خودداری کرد بلکه به باورهای مردم احترام گذاشت و آنچه را که از کشورهای شکست‌خورده ربوده بودند، پس داد. «بر اساس تورات، پنج هزار و چهار سد ظرف طلا و سیم را به بنی‌اسراییل می‌بخشد، پرستش‌گاه‌های مردم شکست‌خورده را می‌سازد و می‌آراید.» و به گفتهٔ گزنفون، رفتار او به گونه‌ای بوده که «همه می‌خواستند جز خواستهٔ او چیزی بر آنها حکومت نکند.» کمبوجیه با آنکه از کیاست کورش بهره‌ای نداشت و از سیاست آزادهٔ وی پیروی نمی‌کرد، در دوران توانمندی خود به گرفتن مالیات از مردم شکست‌خورده نپرداخت، بلکه مانند کورش بزرگ به گرفتن هدیه‌هایی چند قانع بود.[نیازمند منبع]

منابع پژوهش درباره هخامنشیان

درباره دوره هخامنشیان سه گروه منبع کتبی که از نظر اعتبار، حجم و نحوه بیان بسیار متفاوت است، در دست است. این منابع عبارت است از: سنگ نبشته‌های شاهان، گزارش‌های کم و بیش مفصل نویسندگان یونانی و رومی و لوح‌های بی شمار گلی با متن‌های کوتاه و به ویژه لوح‌های دیوانی تخت جمشید به زبان عیلامی.[۷]

برافتادن شاهنشاهی هخامنشی

شناخت تمدن ایران دوران هخامنشیان که تأثیری بنیادین بر دوران‌های پسین گذارده‌است، برای شناخت جامع فرهنگ ایران گریزناپذیر می‌باشد. از نظر نام و عنوان، این درست است که شاهنشاهی بزرگ ماد دورانی دراز پایید و سپس جای خود را به شاهنشاهی هخامنشی سپرد، ولی نکته بسیار مهم آنکه شاهنشاهی هخامنشی چیزی جز تداوم دولت و تمدن ماد نبود. همان خاندان‌ها و همان مردم، روندی را که برگزیده بودند با پویایی و رشد بیشتر تداوم بخشیدند و در پهنه‌ای بسیار پهناور، آن را تا پایه بزرگ‌ترین شاهنشاهی شناخته شده جهان، گسترش دادند.

زمان ماندگاری شاهنشاهی هخامنشی، ۲۲۰ سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی – به خصوص در آغاز – موجب گسترش کشاورزی، تامین بازرگانی و حت تشویق پژوهش‌های علمی و جغرافیایی نیز بوده‌است. پایه‌های اخلاقی این شاهنشاهی نیز به ویژه در دورهٔ کسانی مانند کورش و داریوش بزرگ متضمن احترام به باورهای مردم پیرو و پشتیبانی از ناتوانان در برابر نیرومندان بوده‌است، از دیدگاه تاریخی جالب توجه‌است. بیانیه نام‌ور (معروف) کوروش در هنگام پیروزی بر بابل را، پژوهشگران یک نمونه از پایه‌های حقوق مردم در دوران باستان برشمرده‌اند.

هخامنشیان ۲۲۰ سال (از ۵۵۰ پیش از زادروز تا ۳۳۰ پیش از زادروز) بر بخش بزرگی از جهان شناخته‌شده آن روز از رود سند تا دانوب در اروپا و از آسیای میانه تا شمال خاوری آفریقا فرمان راندند. شاهنشاهی هخامنشی به دست اسکندر مقدونی برافتاد.امپراطوری بزرگ هخامنشیان که بنیانگذار آن کوروش بزرگ از نواده شاه انشان کیمن-کوروش یکم-کمبوجیه یکم بود در سازمان جهانییونسکو به بزرگترین و اولین امپراطوری جهان طبق اسناد به ثبت رسیده است.


سطح دسترسی لازم برای مشاهده فایل های پیوست شده در این پست را ندارید.



تقدیر... تقویم انسان عادیست! تغییر... تدبیر انسان عالیست!


چهارشنبه 1 خرداد1392 - 8:37pm
استاد آثار شناسی
استاد آثار شناسی
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: سه شنبه 12 فروردین1392 - 12:08am
پست: 990
محل اقامت: آيران
پاسخ با نقل قول
نقشه زمان مادها:


سطح دسترسی لازم برای مشاهده فایل های پیوست شده در این پست را ندارید.



تقدیر... تقویم انسان عادیست! تغییر... تدبیر انسان عالیست!


جمعه 10 خرداد1392 - 4:12am
استاد آثار شناسی
استاد آثار شناسی
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: سه شنبه 12 فروردین1392 - 12:08am
پست: 990
محل اقامت: آيران
پاسخ با نقل قول
نقشه امپراطوری هخامنشیان:


سطح دسترسی لازم برای مشاهده فایل های پیوست شده در این پست را ندارید.



تقدیر... تقویم انسان عادیست! تغییر... تدبیر انسان عالیست!


جمعه 10 خرداد1392 - 4:14am
استاد آثار شناسی
استاد آثار شناسی
آواتار کاربر

تاریخ عضویت: سه شنبه 12 فروردین1392 - 12:08am
پست: 990
محل اقامت: آيران
پاسخ با نقل قول
نقشه دوره سلوکیان:


سطح دسترسی لازم برای مشاهده فایل های پیوست شده در این پست را ندارید.



تقدیر... تقویم انسان عادیست! تغییر... تدبیر انسان عالیست!


جمعه 10 خرداد1392 - 4:15am
نمایش پست ها از آخر به اول:  مرتب سازی بر اساس  
پاسخ به موضوع   [ 14 پست ]  برو به صفحه 1 , 2  بعدی

چه کسی آنلاین است؟

کاربران حاضر در این انجمن: کاربر عضو شده ای موجود نیست. و 23 مهمان


در این انجمن نمی توانید موضوع جدید ارسال کنید
در این انجمن نمی توانید به موضوعات پاسخ دهید
در این انجمن نمی توانید پست خود را ویرایش کنید
در این انجمن نمی توانید پست های خود را حذف کنید
در این انجمن نمی توانید پیوست ارسال کنید

انجمن و سایت تخصصی فلزیاب و ردیاب با حضور اساتید مجرب - طراحی و ساخت و خرید و فروش مدارات الکترونیک و کیت و نقشه مدار دستگاههای پر قدرت فلز یاب و رد یاب با قیمت مناسب - دستگاه گنج یاب و دفینه یاب و گنجیاب جهت جستجوی طلا - بهترین و قویترین طلایاب و سیستم تصویری و فلزیاب پالسی و توباکس - آموزش اپراتوری ردیاب - best site / forum for metal detector (PI, VLF, Two Box, ...) , lrl , felezyab , felez yab systems to find treasure