مشکل چیه؟

خب توی این انجمن تا الان که من این پست رو میزنم 2992 تا کاربر داریم که 63013 پست زدن و توی این 63هزار پست حتی یک نفر و سر هیچ قضیه ای فحش ناموسی بکسی نداده و وقتی یکی مثل تو که ادعاش گوش فلک رو کر میکنه میاد و سر اینکه کسی نظرش خلاف نظر اونه به قول خودت دهن بی چاک و بستش رو باز میکنه و فحش ناموسی به طرفش میده دیگه فکر نکنم اصلا ارزش این رو داشته باشی که باهات همکلام بشم.
حتی اون چوپونایی هم که میگی معرفت اینو دارن که حرمت یه چیزی رو نگهدارن ...
قطعا تو دیگه ثابت کردی که ارزش اینو نداری که آدم بهت پاسخ بده...وگر نه تایپ کردن رو همه بلدن حالا عباراتی که تایپ میشن هرچی باشن , این ما هستیم که با عباراتی که مینویسیم شخصیتمون رو آشکار میکنیم.
این رفتارها مال یه انجمن علمی نیست...

درود
هوشیار عزیز از اظهار نظرت ممنونم
دوست من اینجا باب شده وقتی کسی جواب حرف حساب رو نداره شروع میکنه به شخصیت پردازی و لگدمال کردن شخصیت طرف مقابلش بیخبر از اینکه ملت شعور دارن و میفهمن که چی درسته و چی غلط....
ابتدا اینجوری به قضیه نگاه میکنیم و فرض میکنم که شما درست میگی و من بخاطر یه کوپن 5000 تومانی این حرفهارو نوشتم خب بنظرت حرفهام اشتباهه؟ چه فرقی میکنه که حرف درست رو چه کسی بزنه یه کاربر یا مدیر و یا استادیار!؟ بنظرت درستی یه مطلب رو سمت نویسندش تعیین میکنه و یا محتواش؟ این ثابت میکنه که شما باز هم از روی غرض داری جواب میدی و دنبال حاشیه ای و اصلا اون چیزیکه ادعاش رو داری دنبال نمیکنی وگرنه چه ربطی داره من کاربر عادی باشم یا بقول شما استادیار مهم اینه که شرافت آدم حکم میکنه که حرف حق رو بزنه و از حق حمایت کنه و من هم از این قضیه مثتثنی نیستم و قطعا اگر نظرم بغیر از این بود میگفتم و ضمنا من همیشه همین بودم و هستم و اصلا هم اهمیت نمیدم بغل اسم کاربریم چی مینویسه همیشه حرف حق رو میزنم حالا به هر قیمتی!!
ولی اینجا دوباره یجور دیگه به قضیه نگاه میکنم و میخوام بهت ثابت کنم که قضاوتت سطحیه و هیچ انصافی درش نیست و فقط برای اینکه مثلا حرف خودت رو به کرسی بنشونی اینجوری به من توهین میکنی و میگی بخاطر اینکه کوپن 5000 تومنی داره این حرفارو زدی.
خب اولش با این شروع میکنم بهتره به این عکس نگاه کنی و تاریخ و ساعتش رو ببینی


بنظرت اگر پول اون هم در این حد مورد تصور تو برای من مهم بود اینجوری پاسخ میدادم!؟

و این اولین اقدامی هست که بعد از اینکه من فهمیدم مهندس حمید بهم لطف داشته و استادیار کرده این پیغام رو دادم بهشون



دوست من همه ی قضاوتهای شما اینقدر سطحیه؟
حالا توی همین تصویر میبینی که من خودم این موارد رو پیش بینی کرده بودم و صد البته از پیش میدیدم.

قضاوت با خوانندگان مطالب!!
و در ادامه خدمتتون بگم من توی زندگی واقعیم هم به پست و مقام کوچکترین اهمیتی نمیدم چه برسه به مجازیش!!
اینیکه شما این مسائل رو پیش میکشی قشنگ نشون میده دیدتون و نگاهتون به این مسائل چطوریه
اینجا هم از مهندس حمید و مهندس مجتبی میخوام که تمام حقوق و مزایایی که به من میدین بدین به هوشیار حتی اون کوپن 5000 تومنی که ازش حرف میزنن شاید کمی عصبانیتش فروکش کنه.
پیروز باشید.

سلام
آقای کوهیار و آقای بردیا و آقای هوشیار
من شمارو دوستان خودم به حساب می آوردم و میارم البته اگه افتخار بدید. دفعات قبلم چندین بار خواستم با هم بحث نکنید.
البته بحث منطقی و علمی روال ما تو این انجمنه اما نه این بحث هایی که از شما می بینم.
هر تایپکی میرم دعوا و ناسزا گفتن شما و چند تن دیگه هست.
چقد باید تاسف بخوریم بابت این قضایا؟

کوهیار عزیز رسمش نیست پیام خصوصی هیچکسی در معرض دید باشه هر چند مشکل خاصی نمی بینم اما برای جلوگیری از تفکر منفی که احیانا بعضی کاربران پیدا خواهند کرد لازمه عرض کنم که این پیام رو به شما و چند نفر دیگه دادم تا اگه کسی توان مالی کمتری داره بتونه ردیابو تهیه کنه.
و گرنه بنده هیچ نفعی از اینکار عایدم نشده و نخواهد شد.
اینم به لطف مهندس مجتبی بود.

سری هم به این آدرس بزنید متوجه سخنانم میشوید.
viewtopic.php?f=5&t=1299&p=42220
یا
http://www.felezjoo.com/viewtopic.php?f ... 99&p=42220

این بحث از نظر من تموم شدست
ولی برو صفحه قبل رو بخون ببین کی فحش داده
بهت گفتم دادن فحش کاری نداره ولی تو از اون آدمایی هستی که نباید بهت فحش داد تا پاره شی
احترام هرکسی دست خودشه
برو...برو که دیگه داری فضا رو مسموم میکنی
کانی جان من معذرت میخوام

روزی مادری به نزد پیامبر میره بر میگرده میگه یا پیامبر به بچه ام توصیه کن اینقدر خرما نخوره پیامبر بر میگرده میگه برو فردا بیا بازم مادره فردایش میاد نزد پیامبر میگه یا رسوالله به بچه ام توصیه کن که دیگه اینقدر خرما نخوره بازم پیامبر برمیگرده میگه برو فردا بیا بازم برای سومین بار مادره برمیگرده میگه یا رسوال الله به بچه ام بگو خرما نخوره این دفعه پیامبر برمیگرده میگه ای بچه حرف مادرت را گوش کن و اینقدر خرما نخور همانا مادر صلاح بچه اش را میخواد و بچه گوش میکنه میگه چشم یا پیامبر.مادره بر میگرده میگه چرا دیروز و روز قبل که نزدتان امدم به بچه ام چیزی نگفتی بعد سه روز بهش گفتی؟ پیامبر بر میگرده میگه اخه من خودمم تو همون روزها خرما خورده بودم وقتی من تو همون روزها خرما خورده ام چطور میشود بچه ات را نصیحت کنم؟ حالا شده حکایت ما