با سلام
دختر کوچیکم خیلی جلب و با نمکه دو شب پیش خواستم برم جایی و ردیاب بزنم . دم در گفت بابا میری دستگاه بزنی
گفتم نه بابا میرم کامپیوتر درست کنم
گفت این میله ها را میخوای تو کجای کامپیوتر کنی آخه
. من بدبخت مونده پی بگم . سرما خاروندم و چیزی نگفتم
دوباره گفت اگر میخوای بری خاک بازیا لباس کثیفتا بپوش که اگه مامان بفهمه میتوشتت . ما را بگو سر جامون میخکوب بودیم . گفتم نه بابا خاک بازی نیست .
یک بار دیگه داشتم روی یک فلزیاب کار میکردم این دختر ما هم خیلی علاقه به پیچ و پیچ گوشتی داره خلاصه خواستم برم بیرون که چیزی بخرم بهش گفتم نری سراغ وسایلاما گفت نه خیالت راحت . آقا برگشتیم دیدم هرچی پیچ بوده باز کرده
. ولومها را در کشیده و یک پیچش سفت بود نتونسته بود باز کنه داشت با چکش میزد روش .
ما را بگو از دم در یک شیرجه زدیم طرف فلزیاب . دیدیم خدارا شکر سیماش وصله . تازه خوشحال بود گفت بابا تا رفتی من کمکت کردما .