نویسنده |
پیغام |
zanlog
کاربر فعال
تاریخ عضویت: پنج شنبه 1 آبان1393 - 1:25pm پست: 66
|
سید جواد نوشته است: خواب بودم، خواب ديدم مرده ام/ بي نهايت خسته و افسرده ام/ تا ميان گور رفتم دل گرفت/ قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/ روي من خروارها از خاک بود/ واي، قبر من چه وحشتناک بود! بالش زير سرم از سنگ بود/ غرق ظلمت، سوت و کور تنگ بود/ هر که آمد پيش، حرفي راند و رفت/ سوره ي حمدي برايم خواند و رفت/ خسته بودم هيچ کس يارم نشد/ زان ميان يک تن خريدارم نشد/ نه رفيقي، نه شفيقي، نه کسي/ ترس بود و وحشت و دلواپسي/ ناله مي کردم وليکن بي جواب/ تشنه بودم، در پي يک جرعه آب/ آمدند از راه نزدم دو ملک/ تيره شد در پيش چشمانم فلک/ يک ملک گفتا: بگو دين تو چيست؟ ديگري فرياد زد: رب تو کيست؟ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/ لرزه بر اندام من افتاده بود/ هر چه کردم سعي تا گويم جواب/ سدّ نطقم شد هراس و اضطراب/ از سکوتم آن دو گشته خشمگين/ رفت بالا گرزهاي آتشين/ قبر من پر گشته بود از نار و دود/ بار ديگر با غضب پرسش نمود: اي گنه کار سيه دل، بسته پر/ نام اربابان خود يک يک ببر/ گوئيا لب ها به هم چسبيده بود/ گوش گويا نامشان نشنيده بود/ نامهاي خوبشان از ياد رفت/ واي، سعي و زحمتم بر باد رفت/ چهره ام از شرم ميشد سرخ و زرد/ بار ديگر بر سرم فرياد کرد: در ميان عمر خود کن جستجو/ کارهاي نيک و زشتت را بگو/ هر چه مي کردم به اعمالم نگاه/ کوله بارم بود مملو از گناه/ کارهاي زشت من بسيار بود/ بر زبان آوردنش دشوار بود/ چاره اي جز لب فرو بستن نبود/ گرز آتش بر سرم آمد فرود/ عمق جانم از حرارت آب شد/ روحم از فرط الم بي تاب شد/ چون ملائک نا اميد از من شدند/ حرف آخر را چنين با من زدند: عمر خود را اي جوان کردي تباه/ نامه اعمال تو باشد سياه/ ما که ماموران حق داوريم/ پس تو را سوي جهنم مي بريم/ ديگر آنجا عذر خواهي دير بود/ دست و پايم بسته در زنجير بود/ نا اميد از هرکجا و دل فکار/ مي کشيدندم به خِفّت سوي نار/ ناگهان الطاف حق آغاز شد/ از جنان درهاي رحمت باز شد/ مردي آمد از تبار آسمان/ ديگران چون نجم و او چون کهکشان/ صورتش خورشيد بود و غرق نور/ جام چشمانش پر از خمر طهور/ چشمهايش زندگاني مي سرود/ درد را از قلب انسان مي زدود/ بر سر خود شال سبزي بسته بود/ بر دلم مهرش عجب بنشسته بود/ کِي به زيبائي او گل مي رسيد/ پيش او يوسف خجالت مي کشيد/ دو ملک سر را به زير انداختند/ بال خود را فرش راهش ساختند/ غرق حيرت داشتند اين زمزمه/ آمده اينجا حسين فاطمه؟! صاحب روز قيامت آمده/ گوئيا بهر شفاعت آمده/ سوي من آمد مرا شرمنده کرد/ مهربانانه به رويم خنده کرد/ گشتم از خود بي خود از بوي حسين (ع)/ من کجا و ديدن روي حسين (ع)/ گفت: آزادش کنيد اين بنده را/ خانه آبادش کنيد اين بنده را/ اينکه اين جا اين چنين تنها شده/ کام او با تربت من وا شده/ مادرش او را به عشقم زاده است/ گريه کرده بعد شيرش داده است/ خويش را در سوز عشقم آب کرد/ عکس من را بر دل خود قاب کرد/ بارها بر من محبت کرده است/ سينه اش را وقف هيئت کرده است/ سينه چاک آل زهرا بوده است/ چاي ريز مجلس ما بوده است/ اسم من راز و نيازش بوده است/ تربتم مهر نمازش بوده است/ پرچم من را به دوشش مي کشيد/ پا برهنه در عزايم مي دويد/ بهر عباسم به تن کرده کفن/ روز تاسوعا شده سقاي من/ قلب او از حب ما لبريز بود/ پيش چشمش غير ما ناچيز بود/ با ادب در مجلس ما مي نشست/ قلب او با روضه ي من مي شکست/ حرمت ما را به دنيا پاس داشت/ ارتباطي تنگ با عباس داشت/ اشک او با نام من مي شد روان/ گريه در روضه نمي دادش امان/ گريه کرده چون براي اکبرم/ با خود او را نزد زهرا (س) مي برم/ هرچه باشد او برايم بنده است/ او بسوزد، صاحبش شرمنده است/ در مرامم نيست او تنها شود/ باعث خوشحالي اعدا شود/ گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/ قلب او بوي محبت ميدهد/ سختي جان کندن و هول جواب/ بس بود بهرش به عنوان عقاب/ در قيامت عطر و بويش مي دهم/ پيش مردم آبرويش مي دهم/ آري آري، هرکه پا بست من است/ نامه ي اعمال او دست من است/ ناگهان بيدار گرديدم زخواب/ از خجالت گشته بودم خيس آب/ دارم اربابي به اين خوبي ولي/ مي کنم در طاعت او تنبلي؟ من که قلبم جايگاه عشق اوست/ پس چرا با معصيت گرديده دوست؟ من که گِريَم بهر او شام و پگاه/ پس به نامحرم چرا کردم نگاه؟ چشم و گوش و دست و پا و قلب و دل/ جملگي از روي مولايم خجل/ شيعه بودن کي شود با ادعا؟ ادعا بس کن اگر مردي بيا/ پا بنه در وادي عشق و جنون/ حبّ دنيا را ز قلبت کن برون/ حبّ دنيا معصيت افزون کند/ معصيت قلب وليّ را خون کند/ باش در شادي و غم عبد خدا/ کن حسابت را ز بي دينان جدا/ قلب مولا را مرنجان اي جوان/ تا شوي محبوب رب مهربان/ سعي کن حرص و طمع خانه خرابت نکند/ غافل از واقعه ي روز حسابت نکند/ اي که دم مي زني از عشق حسين بن علي (ع)/ آن چنان باش که ارباب جوابت نکند! احسنت
|
دوشنبه 11 اسفند1393 - 6:10pm |
|
|
پادمهر
کاربر فعال
تاریخ عضویت: چهارشنبه 11 آذر1393 - 12:16am پست: 160 محل اقامت: البرز
|
reza68 نوشته است: ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻧﯿﺎ ﺑﻪ ﻓﮑﺮ ﺗﺴﺨﯿﺮ ﻓﻀﺎ ﺑﻮﺩ، ﻣﺎ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﻣﯽ ﺍﻧﺪﯾﺸﯿﺪﯾﻢ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺸﺘﺮ ﻋﻘﯿﻖ ﺩﺭ ﮐﺪﺍﻡ ﺍﻧﮕﺸﺖ، ﺛﻮﺍﺏ ﺑﯿﺸﺘﺮﯼ ﺩﺍﺭﺩ .. "صادق هدایت"
ً ﺍﯾﻦ ﺟﻐﺮﺍﻓﯿﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻣﯽ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ !!!.... ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺳﺎﺯﻧﺪ! ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻡ ﺟﺎ ﻧﯿﺴﺖ، ﺷﺨﺺ ﺍﺳﺖ .. ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻡ ﻣﻨﻢ، ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻡ ﺗﻮﯾﯽ، ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻡ ﻃﺮﺯ ﺗﻔﮑﺮ ﻣﺎﺳﺖ، ﻧﻪ ﺁﻥ ﻣﺮﺯﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ ! ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻡ ﺟﺎﯾﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺩﺭﺁﻣﺪ ﯾﮏ ﺩﻋﺎ ﻧﻮﯾﺲ ﺍﺯ ﯾﮏ ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻧﻮﯾﺲ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺍﺳﺖ ... ﺟﻬﺎﻥ ﺳﻮﻡ ﺟﺎﯾﯽ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﯼ ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻣﺎﻧﺶ ﺑﺎ ﯾﮏ "ﺍﺳﺘﺨﺎﺭﻩ" ﻫﺪﻑ ﺗﻌﯿﯿﻦ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﯾﮏ " ﻋﻄﺴﻪ " ﺍﺯ ﻫﺪﻑ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺖ ﻣﯿﮑﺸﻨﺪ... بسیار زیبا
|
دوشنبه 11 اسفند1393 - 8:39pm |
|
|
reza68
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: دوشنبه 2 تیر1393 - 1:29pm پست: 1225 محل اقامت: بهشت ایران
|
دکترشريعتي مي گويد: 'ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺷـــــﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﻢ!! ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺨــــﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻢ! ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﯾﻮﻧــــﺠﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ! ﺍﻣــــﺎ ﺩﻟـــــﯽ ﺭﺍ ﺩﻓﻦ ﻧﮑﻨﻢ! ﮔﺮﮔﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻡ ﺍﻣــــﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ، ﮐﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﺍﺕ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻫـــــﻮﺱ! ﺧﻔﺎﺵ ﺑﺎﺷﻢ، ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺮﺩﺵ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﮐﻮﺭ.. ﺍﻣﺎ ﺧـــــﻮﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﭘﺮ ﻧﮑﻨـــﻢ! ﮐﻼﻏﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﻗﺎﺭﻗﺎﺭ ﮐﻨﻢ.... ﺍﻣﺎ ﭘﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻧﮑﻨــــﻢ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺪﺳـــﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ! ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺷﺎﯾـــﺪ... ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺗﻮﻫﯿــــــﻦ...همديگر را...انسان...خطاب ميکنند...
|
دوشنبه 11 اسفند1393 - 9:31pm |
|
|
delta force
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: سه شنبه 17 تیر1393 - 11:50am پست: 456
|
reza68 نوشته است: دکترشريعتي مي گويد: 'ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻧﻢ ﺷـــــﺮﻡ ﻣﯿﮑﻨﻢ!! ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺨــــﻮﺍﻫﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﺒﺎﺷﻢ! ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﭘﺎ ﺭﻭﯼ ﯾﻮﻧــــﺠﻪ ﻫﺎ ﺑﮕﺬﺍﺭﻡ! ﺍﻣــــﺎ ﺩﻟـــــﯽ ﺭﺍ ﺩﻓﻦ ﻧﮑﻨﻢ! ﮔﺮﮔﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﻡ ﺍﻣــــﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ، ﮐﺎﺭﻡ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ﺫﺍﺕ ﺍﺳﺖ، ﻧﻪ ﻫـــــﻮﺱ! ﺧﻔﺎﺵ ﺑﺎﺷﻢ، ﮐﻪ ﺷﺒﻬﺎ ﮔﺮﺩﺵ ﮐﻨﻢ ﺑﺎ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﮐﻮﺭ.. ﺍﻣﺎ ﺧـــــﻮﺍﺑﯽ ﺭﺍ ﭘﺮﭘﺮ ﻧﮑﻨـــﻢ! ﮐﻼﻏﯽ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﻗﺎﺭﻗﺎﺭ ﮐﻨﻢ.... ﺍﻣﺎ ﭘﺮﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺭﻧﮓ ﻧﮑﻨــــﻢ ﻭ ﺩﻟﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﺑﺪﺳـــﺖ ﻧﯿﺎﻭﺭﻡ! ﭼﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯿﻢ ﺷﺎﯾـــﺪ... ﺣﯿﻮﺍﻧﺎﺕ ﺑﻪ ﻗﺼﺪ ﺗﻮﻫﯿــــــﻦ...همديگر را...انسان...خطاب ميکنند...
به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن , تعظیم آنان همانند خم شدن دو سرکمان است که هرچه به هم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر است. خشایار شاه
|
سه شنبه 11 اسفند1393 - 1:10am |
|
|
delta force
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: سه شنبه 17 تیر1393 - 11:50am پست: 456
|
shakib نوشته است: delta force نوشته است: shakib نوشته است: دوست عزیزشایدشماهم بجایی برسی که بخوای خودکشی کنی وراهی برای ادامه زندگی نداشته باشی بدبختیه ماایرانیها اینه که همه چیزباید به دیدخودمون تموم بشه. توقانون ما مشروبات الکلی مصرف کردن 75ضربه شلاق داره بدون اینکه تجاوزی انجام بشه. دقیقا اینه نکته رو هم شما بدید خودتون دیدید و تفسیر کردید خود کشی منطق ادم های ضعیف و بی ایمانه هیچ انسان قوی و مومنی حتی به خود کشی فکر هم نمیکنه چون یکی از گناهان کبیره است البته اگر واقعا به خدا اعتقاد داشته باشه این اقا هم از نظر من ایمان و اعتقاد درست حسابی هم نداشت کما اینکه دو یا سه تا حزف قشنگ زده باشه و این دلیل بزرگ بودن نیست من فقط یک سوال از شما دارم آیا هیتلر ضعیف بود؟ داداش هیتلر خود کشی نکرده و به عقیده بسیاری داستان خودکشی هیتلر یک سناریو بوده و بس و خیلیها معتقد هستند که هیتلر هنوز هم زنده است
به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن , تعظیم آنان همانند خم شدن دو سرکمان است که هرچه به هم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر است. خشایار شاه
|
سه شنبه 11 اسفند1393 - 2:37am |
|
|
delta force
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: سه شنبه 17 تیر1393 - 11:50am پست: 456
|
حالا اگر فرض کنیم هیتلر واقعا خودکشی کرده پس بخاطر ترسی که از روسها داشته مجبور شده خودکشی کنه فرض بر اینم میزاریم که هیتلر ادم شجاعی بوده و به یک دلیل دیگه خودکشی کرده تازه میرسیم به منطق دوم کسانی که خودکشی میکنند و اونم بی ایمان بودن و اعتقاد نداشتن به خدا و روز اخرته
خدا لعنتش کنه امین
به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن , تعظیم آنان همانند خم شدن دو سرکمان است که هرچه به هم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر است. خشایار شاه
|
سه شنبه 12 اسفند1393 - 3:06pm |
|
|
delta force
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: سه شنبه 17 تیر1393 - 11:50am پست: 456
|
هدایت ، به وجود خدا اعتقادی نداشت و این را هم خودش و هم دوستان نزدیکش و هم خویشاوندانش تصریح کرده اند . احسان طبری ، یکی ازنخستین معرفان هدایت و آثارش در داخل کشور است . توجه شما دوست عزیز را به عباراتی از احسان طبری جلب می نمایم : "هدایت ، چنان که خواهر زاده اش (بانو فیروز) که شاهد آخرین روزهای هدایت است ، می نویسد : " اگر اعتقاد به اسلام نداشت ، ولی چون در گذرنامه اش نوشته شده "مسلمان" ، باید تشریفات قانونی (دربارهٔ جسد او در پاریس) انجام می شد . " (آورندگان اندیشهٔ خطا/ص98/انتشارات جاویدان / چاپ1356)
بیژن جلالی ، خواهر زادهٔ دیگر صادق هدایت هم در مورد الحاد هدایت چنین می گوید : "هدایت نمی توانست به خدایی مذهبی اعتقاد داشته باشد ." (یاد صادق هدایت/صفحهٔ 562)
م.ف.فرزانه که آخرین روزهای عمر صادق هدایت در پاریس را شاهد بوده است ، چنین می گوید : "همیشه می گفت : من به هیچ چیز ماوراءالطبیعه ، علاقه و ایمان ندارم ." (آورندگان اندیشهٔ خطا/ص98)
هدایت در کتاب توپ مرواری از زبان و بیان نویسنده (یعنی خودش) چنین نوشته است : "گرچه (حضرت علی(ع) ) خودش می دانست که خدا نه مرکب است و نه جسم است و نه مرئی است و نه حال ، نه محل است ، نه شریک دارد نه معانی و صفات زائد بر ذات و نه به هیچ چیز و به هیچ کس نیاز دارد و خلاصه مقامش عالی تر از این است که اصلاً وجود داشته باشد و مقصود پر کردن بیت المال مسلمین است ..."
بدین ترتیب به مولای متقیان علی (ع) تهمت می زند که ایشان نعوذ بالله به وجود خدا ایمان نداشته است و اظهار ایمان به خدا را تنها برای پر کردن خزانه می خواسته است .
هدایت در آثارش که امروز حکم باقیات الصالحات!!! او را دارند و توشهٔ برزخش هستند ، کراراً به دین اسلام و متدینین اهانت می کند . این آثار موجود است و در دسترس همه . برای نمونه ، به استفاده از تعابیر اهانت آمیزی همچون "نکره" در مورد فرشتگان خداوند متعال ، یا نعوذ بالله ، در قالب استعاری ، خداوند را "ابوالهول" نامیدن و اطاعت انسانها و موجودات از خداوند را "رسم و آیین چارپایی" نامیدن .
هدایت نه فقط دین اسلام و پیامبر اکرم(ص) را به استهزاء می گیرد ، بلکه در داستان آفرینشش ، در واقع ، کل ادیان آسمانی یهودی ، مسیحی و اسلام را به سخره گرفته است . عبدالعلی دستغیب ،ستایندهٔ صادق هدایت ، در نقد ستایش آمیزشش از این اثر هدایت ، چنین می نویسد : "(هدایت در این اثر) آفریننده را با طنزی هنرمندانه (!!!) دست می اندازد و با بهره بردن از اساطیر دینی ، جنبهٔ خنده آور (!!!) و تلخ آفرینش را به استهزاء می گیرد.
پس از اینکه آدم و حوا افریده شدند ، "بابا آدم" از "جبرئیل" می پرسد که مراد (آفریدگار) از آفریدن ما موجودهای دوپا ، چه بوده است ؟ و او در حالی که سرگرم تماشای کار جانوران است ، پاسخ می دهد که : خودش هم نمی داند . پشیمان شده . می دانی ، اینها را آفریده تا بنشیند فِرِنی بخورد ، تماشا کند و بخندد." (افسانهٔ آفرینش/چاپ برلین/ص88و89)
برای اطلاعات بیشتر ، به تو دوست عزیزم توصیه می کنم ، حتما سری به کتاب "راز شهرت صادق هدایت" اثر محمد رضا سرشار منتشر شده توسط کانون اندیشه جوان بزنید .
به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن , تعظیم آنان همانند خم شدن دو سرکمان است که هرچه به هم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر است. خشایار شاه
|
سه شنبه 12 اسفند1393 - 3:18pm |
|
|
delta force
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: سه شنبه 17 تیر1393 - 11:50am پست: 456
|
صادق هدایت ، یک معتاد حرفه ای به انواع و اقسام مواد مخدر بود . به اذعان نزدیکترین دوستان او ، هدایت در مصرف کردن مواد مخدرهای جدیدی که در دنیا گسترش می یافت ، پیشتاز بود . یعنی مادهٔ مخدر جدیدی در جهان پیدا نمی شد ، مگر اینکه هدایت به آن معتاد بود و مصرف می کرد .
خانلری در این مورد حتی تا آنجا پیش می رود که معتقد است احتمالا علت خودکشی هدایت د رپاریس این بوده که مواد مخدری که با خود از ایران برده بود به پایان رسیده ، و چون هدایت نتوانسته در آنجا مواد مخدر مورد نیاز خود را تأمین کند ، دست به خودکشی زده است . (ر.ک. به خاطرات انجوی شیرازی از دیدار هدایت در پاریس در این سفر)
البته این حرف خانلری ، که برای توجیه خودکشی هدایت زده شده است ، تنها باعث خنده است و بس .
نیز مسلم است که مصرف مشروبات الکلی هم که برایش هیچ قبحی نداشت (مثل ادرار کردن در خیابان(!!!) که ذکرش گذشت) و جزو برنامهٔ ثابتش بود .
"وای به حال مملکتی که من بزرگترین نویسندهاش باشم" (صادق هدایت/کتاب آشنایی با صادق هدایت/ص136)
به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن , تعظیم آنان همانند خم شدن دو سرکمان است که هرچه به هم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر است. خشایار شاه
|
سه شنبه 12 اسفند1393 - 3:20pm |
|
|
shakib
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: چهارشنبه 18 تیر1393 - 12:44pm پست: 655
|
delta force نوشته است: حالا اگر فرض کنیم هیتلر واقعا خودکشی کرده پس بخاطر ترسی که از روسها داشته مجبور شده خودکشی کنه فرض بر اینم میزاریم که هیتلر ادم شجاعی بوده و به یک دلیل دیگه خودکشی کرده تازه میرسیم به منطق دوم کسانی که خودکشی میکنند و اونم بی ایمان بودن و اعتقاد نداشتن به خدا و روز اخرته
خدا لعنتش کنه امین باشه آقا هرچی شمابگی
|
سه شنبه 12 اسفند1393 - 3:35pm |
|
|
reza68
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: دوشنبه 2 تیر1393 - 1:29pm پست: 1225 محل اقامت: بهشت ایران
|
سلام داداش گلم من کل کتابای صادق رو خوندم و میدونم کی بوده و چه اعتقاداتی داشته! شما هم اینقد تند نرو صفحه میسوزونی این صرفا یه جمله ساده بود نه چیز دیگر! مشروب و شلاق هردو به بدن ضرر میرسونند! غیر از اینه؟! ما دوستت دارم دلتا جان یا حق
|
سه شنبه 12 اسفند1393 - 5:20pm |
|
|
|