پدر کوهی زغم بگرفته بر دوش
ولیکن ساکت و آرام و خاموش
نشیند بی قرار و خیره بر درب
به شوق دیدنم هر روز و هر شب
پدر عشق من و نبض حیات است
رضای چهره اش حکم نجات است
پدر مامن ، پدر یک تکیه گاه است
پدر در بی کسی هایم پناه است
پدر سرور ، پدر سالار و شاه است
نباشد ، هر نفس سرد و تباه است
پدر تابان ، پدر چون نور ماه است
پدر روشنگرم در تیره راه است
پدر آرامش صبح سپید است
پدر در نا امیدی ها ، امید است
پدر نور دلم در پیچ و خم هاست
پدر مرهم نهم در درد دلهاست
پدر ، نامش دلیل اعتبارم
پدر مختار جان و آنچه دارم
پدر آینه ی درد نهانی
پدر نامش همیشه جاودانی