درود به دوستان گرانقدر..
دوستی دارم که سالهای زیادی هست تو اینکاره و یجورایی تموم زندگیشو تو این راه گذاشت و تقریبن نابود شد،بگذریم..
ایشون تعریف میکردن جایی خیلی دور تو یکی از کوهستانهای شمال ایران برای کاوش رفته بودیم..
مکان انقدر دور بود که هفته ای یکبار براشون آذوقه میبردن!
هفت نفر جوان کاری و یک استاد پیر..
این استاد که بسیار هم بامعلومات بودن زرتشتی بودن
تعریف میکردن که در این مدت اقامت همه ی ما انواع و اقسام موجودات اثیری از جمله جن و دیو هرچیزیکه فقط یکبار اسمشو شنیده بودیم دیدیم اما این استاد پیر حتی یکبار هم با چنین موجوداتی روبرو نشد!!
شب هیچکدوم جرات بیرون رفتن نداشتیم اما ایشون هرجا دلش میخواست به تنهایی میرفت!!
و همیشه بهمون میگفت تموم این حرفها مضخرفه باور نکنید اما ما باز هم به چشم این موجودات رو میدیدیم!
کلید اسرار