داستانها و مطالب جالب و آموزنده

مرد کور
روزی مرد کوری روی پله‌های ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می شد: «من کور هستم لطفا کمک کنید.»
روزنامه نگار خلاقی از کنار او می گذشت؛ نگاهی به او انداخت. فقط چند سکه در داخل کلاه بود.. او چند سکه داخل کلاه انداخت و بدون اینکه از مرد کور اجازه بگیرد، تابلوی او را برداشت، آن را برگرداند و اعلان دیگری روی آن نوشت و تابلو را کنار پای او گذاشت و آنجا را ترک کرد. عصر آن روز، روز نامه نگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است. مرد کور از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید ،که بر روی آن چه نوشته است؟ روزنامه نگار جواب داد: چیز خاص و مهمی نبود، من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم؛ لبخندی زد و به راه خود ادامه داد. مرد کور هیچ وقت ندانست که او چه نوشته است ولی روی تابلوی او خوانده می شد:
« امروز بهار است، ولی من نمیتوانم آنرا ببینم !»
وقتی کارتان را نمی توانید پیش ببرید، استراتژی خود را تغییر بدهید؛ خواهید دید بهترین ها ممکن خواهد شد؛ باور داشته باشید هر تغییر بهترین چیز برای زندگی است

الفبای زندگی به معنای واقعی

از اشتیاقی که برای رسیدن به نهایت آرزو‌ها داریم و بر اساس آن تلاش بی وقفه‌ای را در مسیر پر فراز و نشیب زندگی بکار می‌بندیم تا آن را دریابیم
دانسته‌های خود را از الفبای زندگی بنویسیم تا به خاطرمان باشد که عمری را صرف چه می‌کنیم.

الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها
ب: بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم
پ: پویایی برای پیوستن به خروش حیات
ت: تدبیر برای دیدن افق فرداها
ث: ثبات برای ایستادن در برابر بازدارنده ها
ج: جسارت برای ادامه زیستن
چ: چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه
ح: حق شناسی برای تزکیه نفس
خ: خودداری برای تمرین استقامت
د: دور اندیشی برای تحول تاریخ
ذ: ذکر گویی برای اخلاص عمل
ر: رضایت مندی برای احساس شعف
ز: زیرکی برای مغتنم شمردن دم ها
ژ: ژرف بینی برای شکافتن عمق درد ها
س: سخاوت برای گشایش کارها
ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج
ص: صداقت برای بقای دوستی
ض: ضمانت برای پایبندی به عهد
ط: طاقت برای تحمل شکست
ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف
ع: عطوفت برای غنچه نشکفته باورها
غ: غیرت برای بقای انسانیت
ف: فداکاری برای قلب های دردمند
ق: قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل
ک: کرامت برای نگاهی از سر عشق
گ: گذشت برای پالایش احساس
ل: لیاقت برای تحقق امیدها
م: محبت برای نگاه معصوم یک کودک
ن: نکته بینی برای دیدن نادیده ها
و: واقع گرایی برای دستیابی به کنه هستی
ه: هدفمندی برای تبلور خواسته ها
ی: یک رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک

این دستانو جدی نگیرید
یه روزی کناری تپه ای نشسته بودم و داشتم برای خودم می خوندم
دده سیز
ننه سیز
یالقیز کیسمهسیز
سفیل سرگردان
بانتاما وای وای وای
یک دفعه دیدم از عرش یه فرشته امد روی زمین کنار من نشست اونم دلش خون بود
داشت می خوند:
آه چه درد بزرگی است خانه زاد گریستن نقاش خاطره هاست و مرد عشق طلایه دار انکار شرمت باد شرمت باد که اینگونه عشق را به سخره گرفته ای و دل در گرو عادت
منو می گی هاج و واج داشتم بهش نگاه می کردم بهش گفتم مگه فرشته ها هم عاشق می شوند گفت نه اما اگه یه عاشق رو ببینند اونو اسکل می کنند
برای همین یه توصیه دارم اونم اینکه هیچ وقت عاشق نشید خواهشن
با تشکر

سلام
بعضی از شبا که می خوام بخوابم یه دفعه یکی میاد بالای سرم و اینو می خونه
نمی دانم پس از مرگم چه خواهد شد
نمی خوام بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت
ولی خواهم گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش
و او یکریز و پی در پی دم گرم خویش را در گلویم سخت بفشارد
و خواب خفته گان خفته را اشفته تر سازد
نمی دونم چرا اما فکر کنم منظورش از خفتگان خفته من باشم
با تشکر

چقدر بنده خدایی که میگی میاد بالا سرت برام آشناست، آخه چند بار اومد بالا سرم شروع کرد به نی زدن
ببین قیافش شبیه دکتر شریعتی نیست؟!

چرا اتفاقا یه کم قیافش می خوره به شریعتی اما نمی دونم چرا با شنل و یه داس میاد

در اینجا معنی نام کشورهای جهان در جلوی نام آنها آمده و زبانی که ریشه این نام در اصل از آن گرفته شده در
میان پرانتز آورده شده است :

آرژانتین: سرزمین نقره )اسپانیايي(
آفريقاي جنوبي: سرزمین بدون سرما / آفتابي جنوبي )لاتین، يوناني(
آلباني: سرزمین كوه نشینان
آلمان: سرزمین همه مردان يا قوم ژرمن )فرانسوي، ژرمني(
آنگولا: از واژه نگولا كه لقب فرمانروايان محلي بود
اتريش: شاهنشاهي شرق )ژرمني(
اتیوپي: سرزمین چهره سوختگان )يوناني(
ازبكستان: سرزمین خودسالارها )سغدي، تركي، فارسي دري(
اسپانیا: سرزمین خرگوش كوهي )فنیقي(
استرالیا: سرزمین جنوبي )لاتین(
استوني: راه شرقي )ژرمني(
اسرائیل: جنگیده با خدا )عبري(
اسكاتلند: سرزمین اسكات ها )لاتین(
افغانستان: سرزمین قوم افغان )فارسي(
اكوادور: خط استوا )اسپانیايي(
الجزاير: جزيره ها )عربي(
السالوادور: رهايي بخش مقدس )اسپانیايي(
امارات متحده عربي: شاهزاده نشین هاي يكپارچه عربي )عربي(
اندونزي: مجمع الجزاير هند )فرانسوي(
انگلیس: سرزمین پیر استعمار )ژرمني(
اوروگوئه: شرقي
اوكراين: منطقه مرزي )اسلاوي(
ايالات متحده امريكا: از نام آمريگو وسپوچي دريانورد ايتالیايي
ايتالیا: شايد به معني ايزد )يوناني(
ايران: سرزمین آريايي ها، برگرفته از واژه آريا به معني نجیب و شريف »
ايرلند: سرزمین قوم اير )انگلیسي(
ايسلند: سرزمین يخ )ايسلندي(
باهاما: درياي كم عمق يا ريشدارها )اسپانیايي(
بحرين: دو دريا )عربي(
برزيل: چوب قرمز
بريتانیا: سرزمین نقاشي شدگان )لاتین(
بلژيك: سرزمین قوم بلژ از اقوام سلتي، واژه بلژ احتمالاً معني كیسه مي داده
بلیز: يا از نام دزدي دريايي به نام والاس يا از واژه اي بومي به معناي آب گل آلود
بنگلادش: ملت بنگال )بنگلادشي(
بوتان: تبتي تبار
بوتسوانا: سرزمین قوم تسوانا
بوركینافاسو: سرزمین مردم درستكار
بولیوي: از نام سیمون بولیوار مبارز رهايي بخش آمريكاي لاتین
پاراگوئه: اين سوي رودخانه
پاكستان: سرزمین پاكان )فارسي دري(
پاناما: جاي پر از ماهي )زبان كوئِوا(
پرتغال: بندر قوم گال از اقوام سلتي )لاتین(
پورتوريكو: بندر ثروتمند )اسپانیايي(
تاجیكستان: سرزمین تاجیك ها )فارسي دري(
تانزانیا: اين نام از همامیزي تانگانیگا سرزمین درياچه تانگا + زنگبار گرفته شده
تايلند: سرزمین قوم تاي
تركمنستان: سرزمین ترك + ايمان = تركیمان = تركمان = تركمن سرزمین ترك هايي كه مسلمان شده اند )مربوط
به سده هاي آغازين اسلام(
تركیه: سرزمین قوي ها )تركي با پسوند عربي(
جامائیكا: سرزمین بهاران
جیبوتي: شايد به پادري بافته از الیاف نخل مي گفتند )زبان آفار(
چاد: درياچه )زبان بورنو(
چین: سرزمین مركزي )چیني(
دانمارك: مرز قوم "دان"
دومینیكن: كشور دومینیك مقدس )اسپانیايي(
روسیه: كشور روشن ها، سپیدان
روسیه سفید / بلاروس: درخشنده روس / سفید روسي
روماني: سرزمین رومي ها
زلاند نو: زلاند جديد )زلاند نام يكي از استان هاي هلند به معناي درياست(
ژاپن: سرزمین خورشید تابان )ژاپني(
سريلانكا: جزيره باشكوه )سنسكريت(
جزاير سلیمان: از نام حضرت سلیمان
سوئد: سرزمین قوم "سوي"
سوئیس: سرزمین مرداب
سودان: سیاهان )عربي(
سوريه: سرزمین آشور )سامي(
سیرالئون: كوه شیر
شیلي: پايان خشكي/ برف
عراق: شايد از ايراك به معناي ايران كوچك )فارسي(
عربستان سعودي: سرزمین بیابانگردان در تملك خاندان خوشبختواژه عرب به معني گذرنده و بیابانگرد استسعود
يعني خوشبخت.
فرانسه: سرزمین قوم فرانك از اقوام سلتي
فلسطین: يكي از اسامي قديم رود اردن
فنلاند: سرزمین قوم "فن"
فیلیپین: از نام پادشاهي اسپانیايي به نام فیلیپ
قرقیزستان: سرزمین چهل قبیله قرقیزي
قزاقستان: سرزمین كوچگران قزاقي
قطر: شايد به معناي باراني )عربي(
كاستاريكا: ساحل غني )اسپانیايي(
كانادا: دهكده زبان سرخپوستي "ايروكوئي"
كلمبیا: سرزمین كلمب )كريستف كلمب( )اسپانیايي(
كنیا: كوه سپیدي )زبان كیكويو(
كويت: دژ كوچك هندي )عربي(
گرجستان: سرزمین كشاورزان )يوناني(
لبنان: سفید )عبري(
لهستان: سرزمین قوم "له"
لیبريا: سرزمین آزادي
مجارستان: سرزمین قوم مجار )مجاري(
مراكش: مغرب
مصر: شهر، آبادي
مقدونیه: سرزمین كوه نشین ها، بلندنشین ها )يوناني(
مكزيك: اسپانیاي جديد )اسپانیايي(
موريتاني: سرزمین قوم مور )لاتین(
میكرونزي: مجمع الجزاير كوچك فراسوي
نروژ: راه شمال
نیجر: سیاه )لاتین(
نیجريه: سرزمین سیاه )لاتین(
نیكاراگوئه: درياي نیكارائو )نام مردم آن منطقه( آگوئه )اسپانیايي(
واتیكان: گرفته شده از نام تپه اي به نام واتیكان )اتروسكي(
ونزوئلا: ونیز كوچك
ويتنام: اقوام "ويت" جنوبي )ويتنامي(
ويلز: بیگانگان )ژرمني(
هلند: سرزمین چوب آلماني
هند: پر آب )فارسي باستان(
هندوراس: ژرفناها )اسپانیايي(
يمن: خوشبخت
يونان: سرزمین قوم "يون

مردي نابينا زير درختي نشسته بود!
پادشاهي نزد او آمد، اداي احترام كرد و گفت:قربان، از چه راهي ميتوان به پايتخت رفت؟»
پس از او نخست وزير همين پادشاه نزد مرد نابينا آمد و بدون اداي احترام گفت:آقا، راهي كه به پايتخت مي رود كدام است؟‌
سپس مردي عادي نزد نابينا آمد، ضربه اي به سر او زد و پرسيد:‌‌ احمق،‌راهي كه به پايتخت مي رود كدامست؟
هنگامي كه همه آنها مرد نابينا را ترك كردند، او شروع به خنديدن كرد.
مرد ديگري كه كنار نابينا نشسته بود، از او پرسيد:‌براي چه مي خندي؟
نابينا پاسخ داد:اولين مردي كه از من سووال كرد، پادشاه بود.
مرد دوم نخست وزير او بود و مرد سوم فقط يك نگهبان ساده بود.
مرد با تعجب از نابينا پرسيد:چگونه متوجه شدي؟ مگر تو نابينا نيستي؟
نابينا پاسخ داد: «‌رفتار آنها ... پادشاه از بزرگي خود اطمينان داشت و به همين دليل اداي احترام كرد... ولي نگهبان به قدري از حقارت خود رنج مي برد كه حتي مرا كتك زد. او بايد با سختي و مشكلات فراوان زندگي كرده باشد.»

ممنون بانتاما جان، خیلی جالب بود

حکایت بسیار جالبی بود بانتاما و ممنونم ازت..واقعیتش الان تقریبا همه رفتارشون مثل همون سرباز شده و احترام کمرنگتر شده