نویسنده |
پیغام |
reza vir
استاد نقطه زنی
تاریخ عضویت: سه شنبه 22 اسفند1391 - 8:50am پست: 346 محل اقامت: مازندران
|
موضوع تناسخ یه امره درسته و کاملا وجود داره . میتونیم اشاره کنیم به افراد بی سواد که در حد یه دکتری علم دارن و حتی بیشتر از اون دکتر و اینکه تو قرآن هم امده که ما میمیریم و زنده میشیم و علم متافیزیک که میگه همه اجسام از اتم و مولکول هستن و از بین نمیرن فقط ماهیت خودشون رو ازدست میدن و تغیر شکل هایی میدن و خیلی موارد دیگه اما این موضوعات رو و خیلی موارد دیگه رو در جمعی از علما گفتم یکسری سکوت اختیار کردن و یکسری خیلی ناراحت و با ترشرویی جواب دادن که بعد مرگ به برزخ میرویم و بعد که اعمال حساب کتاب شده و معلوم شده که جهنمی هستیم یا بهشتی به اون دنیا میرم و زمانی که تو میانه اون دنیا و برزخ هستیم میتونیم همه چیز این دنیا رو هم ببینیم و اینکه گفته شده در هر صورت بهشتی هستیم چون از روح خدا هستیم و بعد از این که جزای اعمالمون رو دیدیم و تتهیر شدیم به بهشت میرویم پس همه از خداییم و به سوی خدا بر میگردیم . (بترسیداز آتش جهنم اون انسانهایی که برای پول به دروغ فلزیاب رو دفینه یاب میفروشید با عمق بالا )
دوستان جديد پيدا کنيد اما دوستان قديمی را هم حفظ کنيد، اينها نقره و آنها طلا هستند.
|
شنبه 28 تیر1393 - 6:03pm |
|
|
arash99
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: دوشنبه 5 اسفند1392 - 12:27pm پست: 1420
|
رضاجان کجاى اين حرف شما اثبات تناسخ بود ؟؟؟ سکوت چند نفر روحانى کجاش اثبات تناسخه که من متوجه نميشم و اينکه علم متافيزيک با فرضيه سرو کار داره مثل فرضيه پرواز روح یا برونفکنی که ثابت کرده و بنده هم با انواع روشها به حالت خلسه و برونفکنی نسبی رسيدم هرچند قبل از تحقيقات در اين باره به تعاليم و گفته هاى ائمه و قرآن که اثبات پرواز روح وجود داره و نيازی به رد کردن فرضيه برونفکنى توسط علم متافيزيک نيستم اما کجای فرايض و فرضيه هاى متافيزيک اثبات کرده تناسخ وجود داره ؟؟؟؟ميشه بيشتر توضيح بدى؟؟؟؟
|
شنبه 28 تیر1393 - 7:45pm |
|
|
arash99
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: دوشنبه 5 اسفند1392 - 12:27pm پست: 1420
|
در ضمن رضا جان علم متافيزيک گفته همه اجسام از سلول و اتم تشکيل يافته خوب قبول و اينکه با تغييرفاتم تغيير شکل ميده اينم قبول اما رضاجان موضوع بحث ما تناسخ به معناى تغيير جسم خاکى انسان يا اجسام ديگر نيست بحث ما تناسخ داده شدن روح شخص متوفی و حلول در جسمى نو و در خانواده ای جديده مثل اينکه بگيم من آرش درسن مثلا 31سالگی مردم با تمام مراحل تکاملی خودم و روح من منتقل بشه به جسم برادر تازه متولد شده فرضا شما و من دوباره زندگی کنم و دوباره به تکامل ادامه بدم تا زمان مرگم و صاحب داداشی مثل شما بشم آيا اين حرف واقعا با عقل و حکمت و آفرينش جور در مياد حالا حساب کن در اين بين مثلا بحث ازدواج وسط بياد اصلا فکرشو کردى این همه انسان مردن و تناسخ داده شده باشن ميدونى اين حرف به چه معناست يعنى ازدواج با خواهر برادر خودت مگه ميشه؟؟؟؟؟
|
شنبه 28 تیر1393 - 8:01pm |
|
|
reza vir
استاد نقطه زنی
تاریخ عضویت: سه شنبه 22 اسفند1391 - 8:50am پست: 346 محل اقامت: مازندران
|
آرش جان شما تناسخ رو چی میدونی ؟ همه موجودات و اجسام به وجود میان و بعد جسمشون نابود میشه و در کالبدی دیگه به وجود میان یعنی نابود نمیشن . تناسخ از دیدگاه متافیزیک تناسخ یعنی زندگی ها و تولدها و مرگهای پیاپی تا رسیدن به یک تکامل نسبی به عبارت دیگه زندگی جسمانی ما فقط به همین یک فرصت خلاصه نمیشه و پس از هر مرگی یک زندگی دیگه با یک جسم دیگه باز هم انتظار ما رو میکشه ولی این دفعه میتونی با یک جنسیت دیگه و یا یک ملیت دیگه باشه و شاید هم در یک سیاره دیگه.این روند چرخه تولدها و مرگهای متوالی این قدر ادامه پیدا میکنه که ما توی این کلاس درس(دنیا) پخته و ابدیده بشیم و دیگه نیاز به بازگشت مجدد ما به این جهان خاکی نباشه در نظریه تناسخ انسان قبل از اینکه انسان باشه در مراحل اولیه کمال جماد بوده که به اشیاء بی جان خطاب میشه مانند سنگ و کوه وخاک و... ودر مراحل بعدی کمال سیر نباتی را طی میکنه که منظور همان گیاهِ ودر ادامه حیوان و انسان که البته گذر از هر مرحله ای مستلزم زمان زیاد و تناسخات بی شمارِ اینکه ما حالا انسان هستیم یک شبه که انسان نشدیم با گذر از مراحل بالا به اینجا رسیدیم که این هم خود آخر راه نیست حالا باید فرشته خو بشیم و مقرب درگاه پروردگار چنانکه حضرت مولانا در مورد تناسخ و سیر تکاملی انسان چنین می فرمایند:
از جمادی مردم و نامی شدم از نما مردم به حیوان سر زدم
مردم از حیوانی و آدم شدم پس چه ترسم کی زمردن کم شوم
جمله دیگر بمیرم از بشر تا برآرم چون ملائک بال و پر
بار دیگر از ملک پران شوم آنچه در وهم ناید آن شوم
بار دیگر بایدم جستن ز جو کل شیئی هالک الا وجهه
پس عدم گردم عدم چون ارغنون گویدم کانا الیه راجعون
معناو اقسام تناسخ معناى «تناسخ ارواح» این است که ارواح از جسمى به جسم دیگر منتقل مى شوند و در اصطلاح هم به همین معناست; یعنى «با مرگ یک فردِ آدمى، روح او از کالبدش بیرون آمده، به بدن یک فرد دیگر، چه انسان و چه غیر انسان، حلول کند».
اقسام تناسخ براى تناسخ اقسام مختلفى ذکر شده است و در یک تقسیم بندى کلى مى توان گفت تناسخ مطلق یا مُلکى، اعم از نزولى و صعودى عبارت اند از: نسخ (حلول روح شخص متوفى در انسان ها)،
مسخ (حلول روح شخص متوفى در حیوان ها)
رسخ (حلول روح شخص متوفى در جمادات)
فسخ (حلول روح شخص متوفى در نباتات).
اگه قرار بود که هرکس فقط یک بار به دنیا بیاد و بعدش بره دیگه هدف از آفرینش تکامل انسان نبود بلکه فقط یک فرصت برای پاداش یا انتقام سخت خداوند بود وعدالت هم به هیچ عنوان اجرا نمیشد چون شرایط محیطی تولد انسان اجازه این عدالت رو نمی داد
کارما همون قانون عمل و عکس العملِ که در ادبیات فارسی به مکافات عمل مشهوره یعنی جهان مثل یک آینه میمونه که هرچی جلوش انجام بدی همون رو بهت نشون میده نه چیز دیگه ای رو و خوبی رو با خوبی و بدی رو با بدی نشون میده پس ما هم کارمای مثبت داریم وهم کارمای منفی چنانکه در آیه های 7 و 8 سوره زلزله اومده که:
پس هرکس هموزن ذره ای نیکی کند پاداش آن را میبیند و هرکس هموزن ذره ای بدی کند سزای آن را میبیند
هیچ جمله ای بالاتر از این دو آیه مفهوم کارمای مثبت و منفی را بیان نمی کنه
اما زمانی که دو قانون بالا رو(کارما و تناسخ) با هم ترکیب کنیم به همه پرسشهای مطرح شده در بالا پاسخ میده ولی نباید فراموش کنیم که بعضی از کارما ها مربوط به اعمالمون در زندگیهای گذشته میشه که سایه به سایه دنبال ما بوده و حالا تو این زندگی خودشو نشون میده خوب مسلم ِوقتی که ما تو زندگیهای گذشتمون دچار اشتباهات فراوونی شده باشیم تو این دنیا وضعیت خوبی مثل موارد بالا که ذکر شد نداریم ولی بعضی از کارما ها هم مربوط به اعمال ما نمیشه بلکه بر اساس تقدیر خداوندِ مثلا برای آبدیده شدن ما یا برای تکامل سریعتر ما یا اینکه پس از اون کارما یک چیز خیلی خوب انتظار ما رو میکشه که بر اساس صلاحدید خدا انجام میشه
تناسخ چیست و آیا از دیدگاه اسلام درست است؟ تناسخ از ریشۀ نسخ است و به معنی كوچ كردن ارواح، از یك بدن به بدن دیگر می باشد. فرانسوی ها آن را metompsycose میگویند. از دیدگاه كسانیكه این اندیشه را قبول دارند، اجساد، به مانند قالب ارواح هستند. ارواح، به این قالبهایی كه ماهیت قشله را دارند، داخل شده، در آنجا زندگی میكنند و شاد و مسرور می باشند و با متلاشی شدن اجسادی كه در آن داخل شده اند، به اجساد دیگری پا میگذارند و در این گردش دایم، این تغییر بدن ادامه می یابد.
عقیده تناسخ را حتی در میان ابتدائی ترین گروهها نیز میتوان مشاهده كرد. اما به لحاظ متفاوت بودن عقیده و فرهنگ ملی و محیط این گروهها، تناسخ نیز نماهای متفاوتی داشته است. در میان دیدگاه یك مصری از تناسخ، و برداشت یك انسان گنگی كه مسحور ابدیت شده است، تفاوتهای جدی وجود دارد. بالاخص در بیانات پرزرق و برق فلاسفۀ یونان، مسئلۀ تناسخ، كاملاًً هویت دیگری كسب میكند.
تناسخ، در عصر و زمان ما- كه تجربه های پسکولوژیکی (فراروحی) گوناگو نی گسترش داده شده است- نیز بسیار مشهور است و امروز، همچون مذهبی شده است كه مهاجرت ارواح را به عنوان یك سیستم عقیدتی، درآورده است. به ویژه در محافل اعیان و اشراف، به عنوان عكس العمل در برابر نارسایی ماده، به این گونه حادثه ها بسیار زیاد علاقمندی وجود دارد كه هرگاه، در جایی چند نفری به دور هم جمع شوند، فوراً از تمثل ارواح، از رهبری آنها، از تأثیر آنتی فیزیك بر فیزیك و قوانین آن، حتی از هشدارها و رهنمود های برخی از ارواح، و یا بر عكس، از دیوانه ساختن و بی راه كردن آنها، سخنان و بحثهای داغ آغاز میشود.
موضوع مورد بحث ما كه سوال و جواب است، نه مجال پرداختن به تاریخ كامل تناسخ را به ما میدهد و نه گنجایش تشریح و تبیین پسکولوژیک و پاراپسکولوژیک را كه از واقعات روز است، دارد. لذا میخواهیم با اشاره به منشأ تناسخ، به اصل مسئله بپردازیم.
برخی از حلقات، به ریشه دار و قدیمی بودن عقیدۀ تناسخ باور دارند. حتی به همین خاطر به اسطوره های تاریخی زیادی روی آورده میشود و به حكایاتی كه هرودت نقل كرده- و اكثر آن دروغ است- به دید یك حقیقت مینگرند و حتی تلاش میگردد تا داستانهای پر زرق و برق "اویده" مسند این كار قرار گیرد. درین میان، بعضیها ادعا دارند كه جریان این "سیر و سفر روح" نه تنها در بین انسانها بلكه در بین حیوانات و حتی گیاهان نیز معمول است و امتداد دارد. نظر به گفتۀ شارح "جام گیتی نما" تناسخیان براین باورند كه ارواح مجبور به مهاجرتی هستند كه تمام عالم موجودات را فراگیرد. یك دسته از ارواح از بدن انسانها به حیوانات و از آنجا به عالم نباتات، جمادات و معادن ... و بدین طریق، با یك سوق دوامدار و نامتناهی جبری، از خشكی ها به دریا ها و از دریا ها به خشكی ها در رفت و آمد اند. انتقال روح از بدن یك انسان به انسان دیگر را "نسخ" و رفتن آن را به بدن حیوانی كه مناسب او باشد "مسخ" و داخل شدن آن را به گیاهان و درختان "رسخ" و حلول آن را در معادن "فسخ" میگویند.
آیا در شكل گیری این باور و اندیشه، قبول داشتن یك روح عالم شمول، تأثیر دارد و یا خیر؟ رابطه اش با حلول و اتحاد[1]، در چه سطحی است؟ بدون خارج شدن از موضوع، فوراً باید به عرض برسانم كه به مشكل میتوان پذیرفت كه این دو نظریۀ انحرافی، منشأ تناسخ نباشد. حتی"تایلر" میگوید: نظریۀ تناسخ ارتباط تنگاتنگی با بقای مستقل ارواح دارد. از دیدگاه این اندیشه، مشابهت اولاد و نواسه ها به پدرانشان نیز، قرنهای متمادی با تناسخ، ایضاح گردیده است و امروز این مسئله، با قانون وراثت به خوبی توضیح داده میشود.
گفته میشود كه تناسخ، اولاً در حوزۀ نیل گسترش یافت كه در چهرۀ زشت مومیایی ها و در اعمار اسرار انگیز اهرام، تقریباً این نكته محسوس است. این نظریه كه از مصر به هندوستان و از آنجا به یونان برده شد، از یكسو در میان گفتارهای سحر انگیز فلاسفه، و از سوی دیگر، در میان نغمه های انسانهایی كه با فكر ابدیت حوزۀ گنگ و سند، مسحور گردیده بودند، مایـۀ امیـد و تسلی قلب انسانــی در آورده شد کــه آرزوی ابــدیت داشت!
از طرف قبالیستها[2] به یهودیت و از طریق یهودیها، به مسیحیان و سرانجام، علی رغم سعی و كوشش علمای كلام، در اندیشه بعضی از متصوفین هم راه یافت و آنها را هم آلوده ساخت و در این میان، هر مدعی برای اثبات آنچه طرح كرده است، دلایلی را نیز ارائه مینمود. به گونۀ مثال، قبالیستها، مرمر شدن "نیوبه" تورات را، و تبدیل شدن زوجۀّ حضرت لوط را به هیكلی از نمك، یاد آوری نموده و نسلهای بعدی، میمون شدن عده یی و خوك شدن عدۀ دیگر از یهودیان را ذكر میكردند.. و برخی دیگر هم، كار را به حدی پیش میبردند وسوق وادارۀ الهی را در حیوانات و نظام و آهنگ شگفت انگیز عالم نباتات را تحت ادارۀ روح انسانی میپنداشتند كه، به درخت و یا حیوان تبدیل شده است، با این باور شان، به هرچیز، روحی قایل میشدند.
در حقیقت، تعمیم این حكم عجولانه، نه تنها برای عالم جمادات و نباتات، بلكه طرح آن برای عالم انسانیت نیز، آنقدر تكلف آمیز است كه با اندكی تفكر، فوراً خلاف آن ثابت میشود.
شك نیست كه جمادات و نباتات در چارچوب پروگرام و برنامۀ از پیش تعیین شده (قدر) حركت میكنند. اما جستجوی نظام و میزان موجود در آنها دربین ارواح، با تجربه یی كه قبلاً در آنها میزیسته اند، واقعاً خنده آور و به همان اندازه بی بنیاد است. درست است كه درختان و گیاهان یك زندگی حیوانی دارند، اما این، آنگونه كه روح فرسوده یك انسان نیست، روح تازه یی كه آماده ترقی و نامزد انسان شدن باشد نیز، نیست.
با وجود این همه تحقیقات عمومی، آنگونه كه از هیچ گیاهی، هیچ پیامی مبنی بر موجودیت روح با تجربۀ انسان در او، دریافت نشده است. از هیچ روحی كه - به پندار آنها- فعلاً دوره انسانی اش را سپری میكند نیز، تثبیت هیچ خاطره یی از زندگی نباتی و حیوانی او، نشان داده نشده است. حال آنكه در بین این ادعا ها، انتقال معلومات و مكتسبات قدیم نیز، یكی از مسائل مهم و بنیادی محسوب میگردد. اما تا كنون، سوای هزیان و یاوه سراییهای یكی دو بیمار عقلی و روانی، و غیر از یكی دو خبر ناموثق چیزی نمیدانیم.
مرمر شدن "نیوبه" كه یكی از موضوعات تورات است، و تبدیل شدن "اتیدحه" زوجه حضرت لوط(ع) به مجسمۀ نمكی، هیچگاه دلیل تناسخ به شمار نمی آید. اگر از مسامحه كار گرفته و چنین چیزی را بپنداریم، باز هم آن، بدین معنی است كه روح، قبض شده است و جسد، نظر به كیفیت بلائی كه گرفتار شده بود، ویا با هوای سوزاننده یی به گرد و خاك تبدیل شده است و یا همچون اجساد بی جانی كه زیر شعله های آتش قرار گرفته باشند، به سنگ تبدیل شده است. چنانكه اینگونه فوسیلها به تعداد بی شماری در هر گوشۀ دنیا کشف گردیده اند. كندنكاریهایی كه قرنها پس از تبدیل شدن کوههای پومپی و وِزو (کوههایی است در ایتالیا) بر أثر آتش فشانی هایش به تپه یی از خاکستر صورت گرفته است. نیوبه های سنگ شدۀ فراوانی را در جلو چشم ما نهاد. امروز، زمانی كه این خرابه ها را صفحه به صفحه ورق میزنیم، در پیشانیهای ناپاک و عبرت انگیز آنها می بینیم که زندگی سراسر خفت و خجالت آور، چگونه آن انسانها را درنده خوی ساخته و قهر و غضب الهی را جلب کرده است. این مادۀ اتنوگرافیك كه برای عبرت دیگران به سینۀ محافظت كنندۀ استقبال، سپرده شده است با تناسخ، چیزی جز ادعای بی بنیاد و سبکی عقل نیست.
اگر تناسخ به مفهوم داخل شدن ارواح انسانهای مرده به اجساد دیگر و سیر و سیاحت در آن باشد، پس كدام روح در كدام جسد داخل شده است. چنانكه روح بعضی از اقوامی كه اكثراً مجرم بودند، قبض شده است تا عبرتی برای آینده گان باشد و اجساد شان نیز به سنگ تبدیل شده است.
در مصر، یونان و در حوزۀ گنگ، عقیدۀ تناسخ با تكیه به سوء استفاده ها و تعبیرات غلطی از ایمان به آخرت و با پشتوانۀ آرزوی بقای روح، رشد نموده است. تناسخی را كه زاییده تحریفات "أهن أتن" در مصر و "فیثاغورث" در یونان بود، كسی نمی شناخت. أتن بر این باور است كه با پایان یافتن زندگی زمینی انسان، زندگی آسمانی شروع میشود. از این لحاظ، بلا فاصله پس از مرگ انسان، روحش به قصد رفتن به "محكمۀ كبرا" كه در بالا ها است، به راه می افتد و با عروج گام به گام به حضور"اوسیرس" میرسد. هر روحی كه به حضور او رسیده است، به این شكل جواب میدهد: "بدون ارتكاب گناهی به حضورت آمدم، و در زندگی ام هرآنچه را كه باعث خوشنودی ربانیان بود، انجام دادم، خون نریختم، دزدی نكردم، دست به فساد نزدم و بد اخلاقی ننمودم. مرتكب زنا نشدم..." كسیكه اینها را بگوید، عضو جماعت اوسیرین میشود و هر كه گفته نتواند و ترازویش سنگین نباشد، به جهنم افگنده میشود و در آنجا توسط زبانیها (دوزخبانان) قطعه قطعه میگردد.
باز در نوشته های آتن كه بازتاب دهندۀ حقایق ایمانی دین اوست، این عقیدۀ صاف و بی آلایش را می بینیم: "كارهای تو بسیار زیاد است و اكثر آنها را هم چشم ما دیده نمیتواند. ای اله یگانه یی كه هیچ كس قدرت تو را ندارد. تو این زمین را به گونه یی كه اراده ات بود، آفریدی و تو تنها بودی. به انسانها و به حیوانات بزرگ و كوچكی كه در زمین بر روی پاهایشان راه میروند، و به پرندگانی كه در بلندیها با بالهایشان پرواز میكنند، جای شائسته و مناسبی را به همۀ آنها تو برمیگزینی و همه نیازهای شان را تو برآورده می سازی... همه زیباییها، در سایۀ تو شكل میگیرد و همه چشمها، از طریق آنها، تو را می بینند، تو در قلب منی ..."[3] این نظریات را كه بدون هیچ افزودی نگاشته ام، تقریباً چهار هزار سال پیش در مصر، به عنوان حقایق بزرگی پذیرفته شده بود.
در یونان نیز عقیدۀ حشر و بقای روح، واقعاً محكم و استوار بود. فیلسوف بزرگ "فیثاغورث" بیان میدارد كه، روح جدا شده از جسد، زندگی مخصوصی خواهد داشت، و حتی روح، پیش از فرود آمدن بر زمین نیز مظهر این زندگی بوده و با برخی از مكلفیتها به زمین آمده است و به كیفر بدیهایش در اینجا، به جهنم افگنده میشود و توسط زبانیها قطعه قطعه میگردد و برعكس آن، با انجام نیكیها نیز به مقامات بلند و زندگی با سعادتی نایل خواهد شد. اگر امكان موجودیت برخی از دستبردها و خلط اندیشه ها را در هنگام نقل، پیش از پیش پذیرفته و سپس نظریات مزبور را مد نظر قرار دهیم، خواهیم دید كه عقیدۀ حشر به گونۀ قریب به واقعیت، با بیان شیوا و زیبائی مطرح گردیده است. بیانات افلاطون در كتاب"جمهوریت" او نیز تفاوتی با این ندارد. از دیدگاه افلاطون: "روح جدا شده از بدن، زندگانی جسمانی را به كلی فراموش میكند و فقط مشغول تفكر در حقیقت میباشد. با این حال، او با ارتقا به عالمی مناسب به خودش، عالمی لاهوتی و سرشار از حكمت و ابدیت، از تمام نواقص و خطاها و ترسها و حتی از محبتها و عشقهایی كه در زندگانی مادی او را رنج داده است. خلاصه، از تمام زشتیهایی كه لازمۀ طبعیت بشری است، آزاد میگردد و به سعادت بزرگی دست می یابد و با ربانیان مونس و همدم میشود.»
اگر در عقیدۀ ملتهایی كه سیستم فكری شان چنین است، چیزی مانند تناسخ به چشم بخورد، نباید شك داشت كه این پدیده، محصول تحریف است.
مسیحیت كه دین آسمانی است، با همین تحریف كوشید تا حضرت مسیح را به تخت الوهیت بنشاند كه اگر بیانات روشنگر و واضح قرآن نمیبود، نگرش به مسیحیت هیچ تفاوتی با آتنیزم و برهمنیزم نمیداشت. همچنان ادیان مصر قدیم، ادیان سرزمین هند و گنك، پس از سپری نمودن استحاله و دگرگونیها، شكل نامتعارفی به خود گرفتند كه امكان دارد عقیدۀ تناسخ نیز با همین تحریف، راه نفوذ پیدا كرده و وارد این ادیان و مذاهب گشته باشد.
عقیده تناسخ كه در مصر ریشه گرفته بود، پس از آنكه در سراسر حوزۀ نیل، بر سر زبانها افتاد و موضوع داستانها و اشعار محلی شد. با فكر و دماغ پر محصول فلاسفۀ یونان، كسوه های رنگینتر و خیالیتر را پوشیده وارد ضرب المثلها گردید و به اسطوره سراسر روی زمین، تبدیل شد.
هندویی كه اسیر این نظریه است، ماده را آخرین تجلی برهمن می پندارد و یكجا شدن روح و جسد را یك نوع سقوط و شر، تلقی میكند و در مقابل، مرگ را تجرد از كاستیها و قصور بشری و وسیله یی برای ارتقا به وجد و استغراق، میشمارد و وصال به حقیقت میداند. در"ودانتا" مهم ترین كتاب هندوئیزم، روح، یك جزء و شراره یی از برهمن، تصورمیشود و خاطر نشان میگردد كه روح، تا لحظه یی كه با انتقال از قالبی به قالب دیگر، به اصلش عودت نكند، از چنگ اضطراب و پشیمانیها نجات نمییابد. روح، زمانی به مقصدش كه "معرفت مقدسه" است میرسد كه از انانیت وزشتیهای آن خود را بپیراید و به سان پیوستن یك نهر به دریا، به الله كه معبود مطلق است، برسد. و پس از وصلت هم، مانند پیروان بودیسم، آرامش و سكون مطلق حاصل میشود. با این تفاوت كه بر بودیزم، یك نوع فتور و عدم تحرك حكم فرماست، ولی در برهمنیزم، روح فعال وجود دارد.
عقیدۀ تناسخ، بعدها از سوی یهودیان نیز ادعا میشد، یهودی یی كه بسیار حریص زندگی و فریفتۀ بقای روح است، اگر پس از برچیدن عقیده حشر، عقیده تناسخ را قبول كند، كاری بس عادی و طبیعی را انجام داده است. اما بعد ها، عقیده تناسخ كه توسط قبالیستها به دیر و صومعه هایی مانند كلیسای اسكندریه جای داده شد، توانست به وسیلۀ غلات شیعه، هر چند اندك هم باشد، درمیان اهل اسلام نفوذ كند. در میان همۀ ملتهای قدیم و جدیدی كه به تناسخ قایل اند، یك نقطه مشترك به چشم میخورد و آن هم، حلول و اتحاد است. در آتنیزم اهن- اتن، در برهمنیزم، برهمن، در یهودیت، عزیر علیه السلام، در مسیحیت، حضرت مسیح همواره به همان معنی قبول شده اند و بدین صورت، خطای فراگیر و عالم شمولی را مرتكب گردیده و در خط انحرافی واحدی با هم یكی شدند. غیر از این، برخی از كلماتی كه در بیانات متصوفین به تناسخ اشاره دارد، از سوی افراد مغرض آمیخته و افزوده شده است و یا رموزی است كه به تأویل نیاز دارد. تمام علمای اهل سنت اعم از محدثین و فقها، مفسرین و اهل کلام، در مورد خلاف اسلام بودن نظریۀ تناسخ، اتفاق رای دارند و به این دلیل، تناسخ را مردود دانسته اند كه، هر فرد با تقدیر خودش زندگی میكند، و با تقدیر خودش میمیرد، و با عاقبت و انجام خودش حشر میگردد و سپس، حقیقت امتحان نیز فرد معینی را مد نظر قرار میدهد، و مخاطب معینی با ثواب و گناه خودش، به حساب معینی كشانیده میشود.
برای روشن شدن این مسئله، خاطر نشان ساختن نكات آتی را مفید میدانم.
آری، با در نظرداشت مواردی كه ذیلاً بیان گردیده است، قبول عقیدۀ تناسخ ناممكن میباشد.
1. از دیدگاه عقیدۀ حشر، هر فرد بر اساس فراز و فرود زندگی اش، به حساب و كتاب كشانیده میشود. از این رو، روحی كه در هزاران جسد داخل و خارج شده است، با كدام شخصیتش حشر خواهد شد و نظر به كدام وضعیتش، جزا و یا مكافات خواهد دید؟
2. این دنیا به خاطر امتحان باز شده است، امتحان هم بر پایۀ ایمان به غیب جریان دارد. روحی كه به صورت مخلوق فرومایه، كیفر بدیهایش را دیده است، به محض اینكه فرصت داخل شدن به جسد دوم را یافت، از یكسو مسئله از غیبت خارج میشود و از سوی دیگر، بر اثر اضطراب و پریشانیهایی كه دیده و چشیده است، به راه خاتمه بخشیدن به كار دوامدار تغییر بدن، قدم خواهد نهاد كه این امر، مثل این است كه نظریۀ تناسخ، خودش خود را نقض كند و تیشه بر ریشۀ خود بزند.
3. در صورتیكه برای نایل گردیدن هر فرد به سعادت مطلق، اینچنین ارواح بسیار مضطرب و پریشان لازم باشد، وعده یی كه خداوند(ج) در خصوص جزای ستمگران و پاداش نیكوكاران داده است، بیهوده خواهد شد. كه این امر، در حق ذات الوهیت، محال و باطل است.
4. بیانات قرآنكریم و سایركتابهای آسمانی در زمینۀ بخشوده شدن گناهان، سیاحت درد آور و دور و دراز ارواح را برای بخشیده شدن، فضولی و بی معنی نشان میدهد. و این كار، واقعاً شائستۀ ذاتی است كه رحمت بیكران دارد.
در دین ما، گناه نابخشودنی وجود ندارد. الله (ج) وعده نموده است گناه هر توبه كننده را ببخشد، در این زمینه، آنگونه که كمی و زیادی گناه در نظر گرفته نمیشود، به قرار داشتن آن فرد در گناه تا دقایق آخر عمر هم، نگاه نمیشود. یعنی، مجرمی كه سراسر حیاتش در نافرمانی سپری شده است، با زندگی پاك و نزیه یك ساعته اش، میتواند به رحمت الهی نایل گردد...
5. همچنان دَور دایم و سیاحت دُور و دراز تناسخ به قصد كسب منزلت و مقام، با التفات و رحمت خاص پروردگار تضاد دارد. زیرا او هرگاه بخواهد اراجیف و بی ارزش ترین چیز ها را نیز به طلای خالص مبدل میكند و ارزشمند میسازد، این نیز عطایای خصوصی و احسان ویژۀ اوست.
6. در میان پیروان پیامبران، كسانی هم بودند كه آغاز زندگی آنها در شر سپری شده بود. این انسان ها پس از یك گذشتۀ دراز و آلوده، آنچنان بالا رفتند و عروج نمودند كه اولیای خدا، از كاروان آنها بسیار بسیار عقب ماندند، این فرایند، آنقدر به وقوع پیوسته است كه تصور خلاف آن، ناممكن است. رسیدن به ذروۀ چنین كمالی در یك حمله و نفخه، آنگونه كه بیانگر لطف الهی است، به بیجا و بی مورد بودن مهاجرت عمومی، بخاطر ترقی نیز انگشت میگذارد.
7. پذیرفتن روحی جداگانه برای هرجسد، بیانگر ایمان به خلاقیت بی پایان پروردگاری که قدرت بی پایان دارد. به جای این، داخل و خارج ساختن یك دسته روح به تمام اجساد، به مفهوم اسناد عجز و نا توانی به قدیر مطلق است. از این لحاظ نیز، نا سازگار بودن عقیدۀ تناسخ با عقل، روشن و واضح میباشد.
8. بر علاوۀ اینها، آیا لازم نبود در میان چهار ملیارد انسان روی زمین، حد اقل در چند ملیون آنها علایم و نشانه هایی در مورد سرگذشت زندگی شان در اجساد دیگر، موجود باشد؟ آیا لااقل در بعضی اشخاص و افراد، در نتیجۀ چند بار رفت و آمد به دنیا، یك فرهنگ عمومی نباید شكل میگرفت؟ اگر این رقم نظر به نفوس دنیا یك در هزار هم میبود، باز هم اگر در مورد آن فكر شود، رقم بزرگی به میان میآید، پس آیا ضرورت روبرو شدن ما با چند انسان در هرجا، خود به خود روشن نیست؟ این افراد كجا هستند؟
دیگر اینكه، آیا لازم نبود تقریباً در هر بخش جامعه، هر فردی كه حامل روح قدیمی است، بلا فاصله پس از رسیدن به سن 3-4 سالگی با مكتسبات و دست آوردهای قدیمش، ظاهر شود؟ در این زمینه، آیا میتوان یك واقعۀ ثبت شده را نشان داد؟ شاید در عده یی از نوابغ و صاحبان الهام، خارق العادگیهایی دیده شود، اما این امر بیش از آنكه بكار بستن معلومات حاضر باشد، عبارت است از برخوردار بودن از حمایت آسمانی و یا درك و نفوذ فطانتی والا به اشیاء و حوادث. تاكنون غیر از یكی دو خبر ناموثّق كه در یكی دو روزنامه نوپا، به نقل از چند مریض عقلی و روانی نشر گردیده است، بحث نمودن از واقعۀ مدللی كه زندگی كردن جسدی را با روح مربوط به كسی دیگر نشان دهد،ممكن نیست.
10. در سایر موجودات هیچ نشانه یی دال بر موجودیت آثار و عکس العمل انسانی كشف نشده است. حال آنكه، روحی كه از جسد اولش ویژگیهایی را با خود دارد، ولو كه یك زندگی پستی داشته باشد، باز هم انفعالاتی خواهد داشت و حد و مرز فطرت را به چالش خواهد كشید. اما با وصف پیشرفتهای گیاه شناسی، تا كنون هیچ پدیدۀ عجیبی كه بوی تناسخ از آن به مشام برسد، دیده نشده است.
پس میتوان گفت كه، عقیدۀ تناسخ در جوامع قدیم به صورت انحراف ایمانی دوام یافت، اما در انسان های عصر ما چیزی جز اغفال و فریب حبس ارواح و داخل شدن و تسلط یافتن شیطان بر بعضی از بنیه ها نیست، و هیچ گونه حقیقتی ندارد. آری از بیان صادق و مصدوق(ص) یاد میگیریم كه، شیطان در درون رگهای خون گشت و گذار میكند و قلب و دماغ را تحت تأثیر خود میگیرد. در پرتو این بیان، تا حدی از چهره درونی هذیان موسوم به تناسخ، آگاه میشویم. اصلاً قابل تصور نیست انسانی كه به اعتبار آفرینش، اشرف مخلوقات است، به چنین خرافه یی كه پشتوانۀ عقلی ندارد و به كوچكترین تجربه یی مستند نیست و خلاف وحی است، ایمان داشته باشد.
مجددا تناسخ از دیدگاه اسلام اشاره
نظریه تناسخ ارواح یا انتقال نفس از بدنی به بدن دیگر، از قرنها پیش در مشرق زمین وجود داشته و با استقبال گسترده فرق و مذاهب گوناگون روبهرو بوده است. کسانی به عنوان یک عقیده مذهبی به آن دل بسته و آن را یک امر واقعی پنداشتهاند تا جایی که نویسنده کتاب <ملل و نحل> میگوید: <هیچ فرقهای نیست، مگر آنکه تناسخ در آن جایگاه محکمی دارد>. در میان مسلمانان نیز اعتقاد به تناسخ به برخی از فرق نسبت داده شده است.
اکنون نیز با موجی از فرقهها و جریانهای انحرافی مدعی عرفان مواجه هستیم که برخی از آنها به خصوص عرفانهای کاذب غربی، متأثر از مکاتب هندی هستند. از آنجا که یکی از ارکان بنیادین مکاتب هندی، تناسخ است، ضرورت ایجاب میکند که این نظریه مورد پژوهش و مطالعه قرار بگیرد. هدف این مقاله، بررسی و نقد این تفکر از منظر متون عقلی و نقلی اسلامی است.
تناسخ
تناسخ، واژهای عربی است که از ریشه نَسخْ گرفته شده است. نسخ، به معنای ازاله، ابطال و نقل میباشد. و <تناسخ؛ یعنی انتقال نفس انسان از بدنی به بدن دیگر، پس از متلاشی شدن بدن اول که این انتقال بدون حصول فاصله میان آن دو صورت میگیرد>.
تناسخ در هندوئیسم
رواج دو عقیده مهم و اساسی تناسخ یا انتقال ارواح و علت و معلول تناسخ در جامعه هند، به تدریج دو رکن اساسی فلسفه هندوئیسم قرار گرفت که کلیه مکاتب ششگانه هندو آن را پذیرفته و شالوده افکار فلسفی خود را بر آن بنا نهادند. عقیده به تناسخ یا انتقال ارواح در میان هندوها سِمساره نام دارد و اصل علت و معلولی تناسخ نیز به قانون کارما ﴿karma﴾ مشهور است.
<هندوان معتقدند، هر انسانی روحی دارد که پس از مرگ از بدن او خارج شده و بر حسب اعمال نیک و بدی که در این جهان انجام داده است، به بدنهای پست یا برتر حلول میکند.این روان و روح را <آتمن> میخوانند. علاوه بر این روان فردی، به یک روان عمومی نیز معتقدند که روان و جانِ جهان است و میپندارند این جهان با تمام اختلافات و کثرتهایش، مانند بدن آدمی است که آن را <پرام آتمن> میخوانند. سعادت روح فردی یا آتمن، آن است که پس از حلول بیشمار از بدنی به بدن دیگر، سر انجام به جان جهان یا پرام آتمن بپیوندد>.
طبق عقیده تناسخ، روح آدمی در هنگام مرگ در همه احوال پیوسته یک سلسله توالد و تجدید حیات را طی میکند و فقط در یک حالت است که روح در مقام جاویدان در اعلی علیین با نیروانا <برهما یا همان پرآم آتمن> وحدت تام حاصل میکند و به مقام فنا میرسد و یا آنکه در اسفل السافلین تا ابد، سرنگون میشود.
عقیده دوم که از آن به کارما تعبیرشده است، کیفیت و چگونگی توالد ثانوی و علت انتقال روح به جسد برتر یا پیکر پستتر را بیان میکند که حیات آینده هر موجود با شعوری در این قانون مشخص میشود. از دیدگاه کلیه مکاتب فلسفی هندی، رفتار، گفتار و نیتهای انسانها در نظام عالم هستی تأثیر میگذارد و هر عملی واکنش و عکسالعملی را در پی دارد که این تأثیر در حیات مجدد هر فرد آشکار میشود و سرگردانی انسان در سلسله مراتب هستی، امری قهری و جبری است.
اقسام تناسخ
تناسخ به دو قسم ملکوتی و ملکی تقسیم میشود:
1. تناسخ ملکوتی
به این معنا است که نفس انسان در زندگی مادی و دنیوی به واسطه ملکات و افکار و عقاید خود صورتهای مثالی و اخروی ساخته و به عالم برزخ و آخرت منتقل شود. تناسخ ملکوتی در واقع ظهور باطن افراد است.این نوع از تناسخ، موضوع مورد اشاره تمام ادیان است. شاید به همین علت است که گفته میشود: هیچ مذهبی وجود ندارد، مگر اینکه اعتقد به این گونه تناسخ در آن به چشم میخورد. در برخی از آیات و روایات اسلامی نیز این نوع تناسخ به صورت آشکار ذکر شده است: (کُونُوا قِرَدَةً خاسِئینَ).
مفسران شیعه و سنی در ذیل آیة (یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصّورِ فَتَأْتُونَ أفْواجًا)، روایتی از پیامبر اکرم(ص) نقل کردهاند که حضرت فرمودند: <در قیامت عدهای به صورت حیوانات محشور میشوند>.صدر المتألهین نیز در اسفار میگوید: <آنچه که به برخی از بزرگان فلسفه و حکمت نظیر افلاطون و سقراط، فیثاغورث و انباذقلس نسبت داده شده است که به تناسخ قائل بودهاند، مقصودشان این نوع از تناسخ است>.
2. تناسخ مُلکی
تناسخ ملکی؛ یعنی نفس انسانی در این عالم طبیعی، بدن مادی خود را رها کرده، وارد جسم و بدن مادی دیگری شود. آنچه از مکاتب هندی گزارش شده، ناظر به این نوع از تناسخ است. تناسخ ملکی نیز خود به دو شکل مطرح است:
الف) تناسخ ملکی نزولی؛ در این قسم از تناسخ، نفس بدن مادی خود را رها کرده و به بدنی که از حیث رتبه پایینتر از بدن قبلی است، ملحق میشود. این الحاق ممکن است به یکی از چهار صورت نسخ ﴿انتقال روح از بدن انسان به انسان دیگر﴾، مسخ ﴿انتقال روح از بدن انسان به پیکر حیوانات﴾، فسخ ﴿انتقال روح انسان به جسم نباتی﴾ و رسخ ﴿انتقال روح به قالب جمادات﴾ اتفاق بیفتد.
ب) تناسخ ملکی صعودی؛ تناسخ صعودی؛ یعنی نفس با رها کردن پیکر و قالب مادی به پیکر و جسمی که کاملتر و شریفتر از بدن قبلی است، تعلق گیرد.از دیدگاه اسلام تناسخ ملکی با تمام اشکالش باطل است؛ زیرا با برخی از آموزهها و اصول مسلم اعتقادی اسلام، مانند وجود عالم برزخ و اصل معاد تعارض دارد. از نظر عقلی و فلسفی نیز با محذوراتی روبهرو و اشکالات بسیاری بر آن وارد است. از اینرو، فلاسفه و اندیشمندان مسلمان از دیرباز آن را مورد نقد قرار داده و با دلایل محکم عقلی و نقلی این نظریه را مردود شمردهاند که در ادامه بحث به برخی از این دلایل اشاره میکنیم:
دلایل ابطال نظریه تناسخ
ادله عقلی
الف) اصل حرکت جوهری و امتناع تبدیل فعلیت به قوه
براساس اصل حرکت جوهری، موجود مادی در ابتدا در پایینترین مرتبه یا همان هیولای محض قرار دارد و فاقد فعلیت است، اما در ذات خود دارای حرکت است که این حرکت به صورت اشتدادی میباشد و مرتبه به مرتبه، قوه تبدیل به فعلیت میشود.از نظر صدر المتألهین شیرازی، نفس انسان تعلق ذاتی به جسم دارد و ترکیب میان روح و جسم، ترکیب طبیعی و اتحادی است.
نفس و بدن با هم دارای حرکت جوهری میباشند و در هر دورهای از ادوار زندگی و شأنی از شئون، مرتبه قوه را پشت سر گذاشته و به فعلیت تبدیل میشوند. اگر قرار باشد که نفسی از جسم قبلی جدا شده و به جسم دیگر یا همان جنین تعلق بگیرد، باید یکی از آن دو ﴿نفس و بدن﴾ بالقوه و دیگری بالفعل باشد؛ یعنی یک چیز از آن جهت که بالفعل است، بالقوه باشد و فعلیت به قوه مبدل شود، که محال است.
ب) اصل امتناع اجتماع دو نفس در بدن واحد
تعلق گرفتن روحی از یک بدن به بدن جدید، مستلزم این است که یک بدن دارای دو روح باشد؛ زیرا وقتی مزاج انسانی به مرحله قبول فیض میرسد و استعداد پذیرش روح را پیدا میکند، از سوی فیاض مطلق ـ خداوند متعال ـ روح در کالبد او دمیده و مانع از پذیرش روح بدن دیگری میشود. از این رو، جای گرفتن روح مفارق از بدن قبلی در بدن جدید محال است.
ج) اصل وحدت شخصیت افراد
هر بدنی یک روان و شخصیت ویژه دارد که همراه با پیدایش جسم، آن شخصیت شکل میگیرد و هر فردی به واسطه وجدان و علم حضوری خویش، در مییابد که شخصیت واحدی دارد. تاکنون دیده نشده است که کسی دارای دو روان و شخصیت باشد. انتقال ارواح قبلی در کالبد جدید، خلاف دریافتهای وجدانی افراد است؛ زیرا در فرضیه تناسخ، ملاکی برای وحدت شخصیت و این همانی میان فرد اول و فرد زمان دوم که روح فرد قبلی را دریافت کرده است، وجود ندارد.
اگر ملاک، استمرار خاطره فرض شود که افراد هیچ خاطرهای از دوره قبلی خود به یاد ندارند و اگر تناسخیان ادعا کنند که ملاک این همانی، استمرار جسم است که براساس مدعای خودشان جسم، همان جسم قبلی نیست و اگر ملاک، گرایشهای روانشناختی باشد؛ میان دو فرد در زمانهای متفاوت هیچگاه گرایشهای روانشناختی صد در صدی مشاهده نمیشود.
د) اصل امتناع تعطیلی نفوس
براساس نظریه تناسخ نفس، بدن قبلی را رها کرده و به بدن جدیدی ملحق میشود؛ در حالی که میان لحظه مفارقت از بدن قبلی و لحظه اتصال به بدن جدید فاصله ایجاد میشود و در حد فاصل این نقل و انتقال نفس از تدبیر بدن معطل میماند که لازمه آن تعطیلی نفوس است. از نظر فلاسه تعطیلی نفوس محال است؛ زیرا نفس به علت نحوه وجودی خاص آنکه تدبیر بدن است، نفس گفته میشود. از اینرو، تناسخ محال است.
دلایل نقلی
در میان آیات و روایات اسلامی مواردی را میتوان یافت که به صراحت دلالت بر رد نظریه تناسخ دارند. چند نمونه از آنها را ذکر میکنیم:
آیات
1.( حَتّی إِذا جاءَ أحَدَهُمُ الْمَوْتُ قالَ رَبِّ ارْجِعُونِ
لَعَلّی أعْمَلُ صالِحًا فیما تَرَکْتُ کَلاّ إِنّها کَلِمَةٌ هُوَ قائِلُها وَ مِنْ وَرائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلی یَوْمِ یُبْعَثُون)؛ خداوند در این آیه میفرماید: <گناهکاران بعد از مرگ تقاضای بازگشت به دنیا میکنند تا اعمال صالحی را که در انجام آن کوتاهی کردهاند جبران کنند، اما به آنها پاسخ داده میشود که این درخواست پذیرفتنی نیست و بازگشت به دنیا غیر ممکن است؛ زیرا آنان به عالمی وارد شدهاند که عالم برزخ نام دارد و باید تا روز قیامت در آنجا بمانند>.
بسیاری از مفسران در تفسیر این آیه اشاره کردهاند که این آیه در مقام نفی هر گونه بازگشت به دنیا پس از مرگ است. چنانچه مشاهده میشود، این آیه به طور آشکار نظریه تناسخ را نقض میکند؛ زیرا معتقدان به تناسخ معتقد هستند که روح انسانها برای جبران اعمال قبلی خود وارد جسم دیگری در همین عالم میشوند.
2.( یَوْمَ یَأْتی تَأْویلُهُ یَقُولُ الّذینَ نَسُوهُ مِنْ قَبْلُ قَدْ جاءَتْ رُسُلُ رَبِّنا بِالْحَقِّ فَهَلْ لَنا مِنْ شُفَعاءَ فَیَشْفَعُوا لَنا أوْ نُرَدّ فَنَعْمَلَ غَیْرَ الّذی کُنّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُوا أنْفُسَهُمْ وَ ضَلّ عَنْهُمْ ما کانُوا یَفْتَرُونَ)؛ خداوند در این آیه میفرماید: <کسانی که پیامبران را انکار کردند و دعوت الهی را نادیده گرفتند، در آن روز بازگشت به دنیا را طلب میکنند و آرزوی بازگشت دارند، در حالی که دچار گمراهی و خسران شدهاند و خسارت آنها قابل جبران نیست>.
3. (اللّهُ الّذی خَلَقَکُمْ ثُمّ رَزَقَکُمْ ثُمّ یُمیتُکُمْ ثُمّ یُحْییکُمْ)؛ <پروردگار شما کسی است که نخست شما را آفرید، پس روزی داد و آنگاه شما را میمیراند و بعد از مرگ دوباره زنده میکند>.قرآن کریم مکرر به این موضوع اشاره کرده است که انسانها پس از آفرینش نخستین، میمیرند و بعد از مرگ در روز قیامت زنده خواهند شد. اینگونه آیات که در تقابل با نظریه تناسخ است، بازگشت مکرر انسانها در دنیا را رد میکند.
روایات
1. هشامبن حکم نقل میکند: روزی در محضر امام صادق(ع) نشسته بودیم که زندیقی ﴿کافری﴾ از ایشان پرسید: نظر شما در مورد مکتب کسانی که به بازگشت ارواح عقیده دارند، چیست و این افراد چه دلیلی بر عقیده خود دارند؟
حضرت(ع) در پاسخ فرمودند: <پیروان این عقیده گمراه هستند و تمام ادیان الهی و احکام دینی را نادیده گرفته و گمان کردهاند که بهشت و جهنمی وجود ندارد و رستاخیز و قیامتی در کار نیست. اگر از آنان در مورد عقیدهشان دلیلی خواسته شود، حیران میمانند و هیچ دلیلی برای ارائه ندارند>.
2. مأمون، خلیفه عباسی، از امام رضا(ع) پرسید: نظر شما در مورد کسانی که قائل به تناسخ ارواح هستند، چیست؟ امام(ع) در پاسخ فرمودند: <هر کس که قائل به تناسخ باشد، به خداوند کفر ورزیده و بهشت و جهنم را تکذیب کرده است>.در اینباره میتوان به انبوهی از روایات ائمه: اشاره کرد که به نوعی، از احوالات برزخیان خبر میدهند و زندگان را دعوت به عمل صالح و تهیه توشه و زاد برای سفر بعد از مرگ میکنند.از این گونه روایات نیز که در تضاد با عقیده تناسخ هستند، میتوان دریافت که مرگ، سفری است که بازگشتی در آن وجود ندارد.
بنابر آنچه بیان شد؛نظریه تناسخ که همان انتقال نفس از بدنی به بدن دیگر، در همین عالم مادی است، عقیدة بسیار ریشهداری است که از گذشته دور، در اقوام و ملل مشرق زمین وجود داشته است. خاستگاه اصلی این ایده سرزمین هند است که هماکنون نیز جزء عقاید مکاتب ششگانه هندوها میباشد.
تناسخ به طور کلی به دو قسم مَلکوتی و مُلکی تقسیم میشود:
تناسخ ملکوتی، همان ظهور انسانها در عالم برزخ و قیامت با صورتهایی که به واسطه عقاید و نیات خود در دنیا ساخته است، میباشد، که مورد قبول اسلام است و برخی از آیات و روایات دلالت بر این نوع از تناسخ دارد؛ اما تناسخ مُلکی که به این معناست که نفس انسان در همین عالم طبیعی بدن مادی خود را رها کرده و وارد جسم و پیکر مادی دیگری بشود، طبق ادله محکم عقلی باطل است و از نظر آیات و روایات اسلامی به طور کامل مردود میباشد.
ببین آرش جان هزاران سایت امدن در اینباره نظر دادن و از درو دیوار کمک گرفتن تا به اثبات برسونن که تناسخ وجود نداره اما من درک دیگه ای دارم . شما یک سنگ رو با یه پکت له کن میبینی خورد میشه و سنگ ریزه میشه اما مفعود نمیشه فقط ماهیتش عوض شده در جسمی دیگه وجود داره و زندگی دیگه رو شروع کرده شاید بگی به خودت سنگ زنده نیست اما من میگم حتی اتمها زنده هستن و زندگی میکنن چه برسه به هر چیز دیگه . این موضوع درک میخواد بیشتر فهمی هست چون خیلی چیزا توشه که نمیشه توضیح داد . اگه تناسخ نبود دنیایی هم وجود نداشت .
دوستان جديد پيدا کنيد اما دوستان قديمی را هم حفظ کنيد، اينها نقره و آنها طلا هستند.
|
شنبه 28 تیر1393 - 8:06pm |
|
|
arash99
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: دوشنبه 5 اسفند1392 - 12:27pm پست: 1420
|
رضاجان تناسخ به معنای واقعى اينه که عرض ميکنم انسان قبل از تولد روح درش دميده ميشه تا به جسم حرکت بده درسته؟ خوب هر علتی معلولی داره باعث حرکت جسم خاکى روح دميده شده به جسم خاکى هست يعنی يک نوع حلول (جاگذاری)مثل اي نکه ماشين ريش تراش داشته باشی و بو برق نزنی اينجا ريش تراش ميشه مثل جسم ما و برق هم ميشه روح ريش تراش مثل روح ما خوب اين تا اينجا ،،خوب روح دميده شده در جسم مثل خوده جسم ضعيف و رو به رشده پس هرچى جسم با غذا خوردن رشد ميکنه قد ميکشه باعث رشد روح هم ميشه و درکنار خوراک غذای خاصی هم مکمل روح هست که بهش در دين ما واجبات ،مستحبات،حرام،حلال،و و نامبره ميشه که اثرات مثلا حرام خوردن بيشتر ازجسم به روح اثر ميزاره چون هدايت کننده اصلی جسم روح هست خلاصه با گذشت زمان جسم کشش و ربونيت (کشش بقا)رو از دست ميده و دچار ضعف شده و بدن روح رو پس ميزنه و اين جداشدن روح از بدن رو حضرت عجل ازرائيل عظيم و مهربان با پاره کردن طناب نقره اى که رابط جسم و روح هست انجام ميده اين تا اينجا ،،،ادامه
|
شنبه 28 تیر1393 - 8:47pm |
|
|
arash99
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: دوشنبه 5 اسفند1392 - 12:27pm پست: 1420
|
قبل از ادامه لازمه به شما بگم رضا جان بنده با کپی پيس کردن حرف و حديث و عقايد ديگر اديان مخالفم اگه دين شما اسلامه و مذهبت شيعه يا محب على پس با توجه به عقايد و احاديث خودت بحث کن اگه انسان اشرف مخلوقاته به خاطر قدرت فکر کردنشه و وجود مرد نازنينی چون علی و اولاد عليه بنده پس اگه دين اسلام هرچی گفته عقل هم تاييدش کرده چون وقتی مثلا ميگه اگه از دره پرت بشى میميری خوب عقل صرین ميگه درسته نه مثل ديگر اديان وسطش تبصره بياره بگه اگه چتر داشته باشى هيچی نميشه ،قرآن و دين اسلام حرف رو رک و راست بيان ميکنه و آخرو اول ميگه اما درست من چکار به بودا دارم اگه من منم و شيعه مولا علی قدم و حرف و کلامش برام حجته مشگل ما نداشتن اعتقاده حالا با زبان و دين و شريعت خودت به صورت عقل پسند و منطقی جوابتو بدم يا بيام با سفسطه و خراب کردن ذهن و خوراندن زور مثل بودا تناسخ رو توضيح بدم
|
شنبه 28 تیر1393 - 9:28pm |
|
|
reza vir
استاد نقطه زنی
تاریخ عضویت: سه شنبه 22 اسفند1391 - 8:50am پست: 346 محل اقامت: مازندران
|
خیر درست نیست ربطی به دمیدن روح یا جان داشتن نداره تناسخ کلا اینه که کالبدها عوض میشه ممکنه یک انسان در تناسخ بعدی سنگ باشه یا هر چیز دیگه یا دوباره یک انسان باشه یا یک حیوان در هر صورت این همون روح هست که تو این جسم امده و کالبدش فقط عوض شده یه چیزایی تو این مایه ها . و معنی دمیده شدن روح خدا در انسان رو در کتابهای دینی و اسلامی دوره نظری امده بود که چیز دیگه ای بوده . در اینباره علمای اکنکار یا همون اک بهتر میدونن .
دوستان جديد پيدا کنيد اما دوستان قديمی را هم حفظ کنيد، اينها نقره و آنها طلا هستند.
|
شنبه 28 تیر1393 - 9:42pm |
|
|
patriot
کاربر فعال
تاریخ عضویت: جمعه 11 مرداد1392 - 8:35am پست: 185
|
arash99 نوشته است: قبل از ادامه لازمه به شما بگم رضا جان بنده با کپی پيس کردن حرف و حديث و عقايد ديگر اديان مخالفم اگه دين شما اسلامه و مذهبت شيعه يا محب على پس با توجه به عقايد و احاديث خودت بحث کن اگه انسان اشرف مخلوقاته به خاطر قدرت فکر کردنشه و وجود مرد نازنينی چون علی و اولاد عليه بنده پس اگه دين اسلام هرچی گفته عقل هم تاييدش کرده چون وقتی مثلا ميگه اگه از دره پرت بشى میميری خوب عقل صرین ميگه درسته نه مثل ديگر اديان وسطش تبصره بياره بگه اگه چتر داشته باشى هيچی نميشه ،قرآن و دين اسلام حرف رو رک و راست بيان ميکنه و آخرو اول ميگه اما درست من چکار به بودا دارم اگه من منم و شيعه مولا علی قدم و حرف و کلامش برام حجته مشگل ما نداشتن اعتقاده حالا با زبان و دين و شريعت خودت به صورت عقل پسند و منطقی جوابتو بدم يا بيام با سفسطه و خراب کردن ذهن و خوراندن زور مثل بودا تناسخ رو توضيح بدم درود بر آرش 99 آرش جان شما از یه طرف با کپی پیس کردن حرف و حدیث و عقاید دیگر ادیان مخالفی و از یه طرف هم از حرف و حدیث و عقاید دین اسلام طرفداری میکنی!!! اگر از نظر حرف و حدیث بخایم ادیان رو بررسی کنیم که دین اسلام خودش پیشتازه! پس هدف ما در اینجا دین گرایی نیست! هدف تحقیق، بررسی، تفکر و جمع آوری اطلاعات به هر روشیه حالا چه از ادیان و چه از مراجع دیگه و از طرفی چون موضوع تناسخ ارتباط مستقیمی با ادیان داره پس بهترین منبع هم خودشونن. آرش جان هر چه در این تاپیک گفته بشه همینجا هم میمونه و قرار هم نیست که ما دین و شریعت جدیدی پایه گذاری کنیم! در آخر هم هرکس که این تاپیک رو بخونه اطلاعات مفیدی پیدا میکنه که با تفکر و تعقل خویش میتونه در مسیر حقیقت جویی قدم برداره. همچنان منتظر نظرهای شما هستیم
راه در جهان یکی است و آن راه راستی است
|
یکشنبه 29 تیر1393 - 12:24pm |
|
|
patriot
کاربر فعال
تاریخ عضویت: جمعه 11 مرداد1392 - 8:35am پست: 185
|
و اما در مورد حرف و حدیث:
حجت الاسلام والمسلمین عاملی تبیین کرد؛ مبارزه با 70 هزار حدیث جعلی شاهکار علمی امام صادق خبرگزاری رسا ـ نماینده ولی فقیه در استان اردبیل به فعالیت های سیاسی و مبارزاتی امام جعفر صادق(ع) اشاره کرد و گفت: شاهکار امام صادق(ع) مبارزه با 70 هزار حدیث و روایت جعلی و تخریبی ایجاد شده در زمان معاویه علیه امام علی(ع) و ائمه اطهار بود. منبع:http://www.rasanews.ir/NSite/FullStory/News/?Id=182637
این فقط 70000 تاش بوده حالا دیگه بقیش بماند. منظورم اینه که همچنان حکایت باقیست!لطفا دوستان برداشت متعصبانه نداشته باشند.
راه در جهان یکی است و آن راه راستی است
|
یکشنبه 29 تیر1393 - 12:27pm |
|
|
delta force
کاربر حرفه ای
تاریخ عضویت: سه شنبه 17 تیر1393 - 11:50am پست: 456
|
بابا یه چیزای میگید ها مگه سنگ روح داره ؟ اگه روح انسان بعد از مرگ مثلا وارد کالبد یه سگ بشه خوب در اون صورت اگه این روح یه دکتر باشه اون سگ حداقلش باید یه چیزایی از دکتری بدونه واقعا متاسفم برای برخی از عقاید
به تعظیم مردم این زمانه اعتماد نکن , تعظیم آنان همانند خم شدن دو سرکمان است که هرچه به هم نزدیکتر شوند تیرش کشنده تر است. خشایار شاه
|
یکشنبه 29 تیر1393 - 12:30pm |
|
|
|