با سلام خدمت همه دوستان و عزیزان علی الخصوص مدیریت محترم این انجمن جناب حمید آقا و آقا مجتبی
دوستان باورکنید نمیدونم از کجا شروع کنم واقعا با دیدن این پیامها شوکه شدم چون ماشالاه مدیریت این انجمن یه فضایی رو درست کردن که احساس میکنم این انجمن مثل خانواده ی خودم میمونه و یه فضایی بسیار دوستانه که تا حالا توی نت نظیرش رو ندیده ام خیلی ممنونم از تمام پستهایی که به خاطر من زدین و احساس همدردی خود را بیان کردین خیلی خوشحالم که خداوند منو با همچین جوی آشنا کرده و دوستانی همچون شما برام قرار داده واقعا نمیدونم چه طوری از شما تشکر کنم به خاطر دعاهایی که برای من کردین ایشالا خدا لیاقت بده تا برا دوستان جبران کنیم
تعدادی از دوستان شرح قضیه رو خواسته بودن که اینجا براتون مختصر توضیح میدم
یکی از دوستان برام اطلاع داد که یه نفر یه مکان توپی داره و منو خاطر جمع کرد که اگه بریم اونجا حتما دست پر برمیگردیم یارو یه سنگی رو که روش علامت دوتا ردپا و جوغن ویه دونه صندلی که روی یه سنگه نقش کردن رو 8 سال پیش روشوبا خاک پوشونده و منتظر یه دستگاه خوب میگرده چندتا عکس قدیمی هم نشونم دادن گفتیم دیگه این بار پیداش کردیم رفتیم روستای اونا و یه پیرمرد بسیار بد اخلاق اومد ما رو برد خونش همونجا گفت که من باید دستگاهت رو تست بکنم منم تو حیاتش براش تست دادم و طرف قبول کرد که شب حرکت کنیم به طرف اون مکان که توی کوهه هوا تاریک شد و ما حرکت کردیم تو مسیر راه هم اصلا نمیگذاشت چراغ رو روشن کنیم میگفت از روستا دید داره خلاصه نگو این بابا ما رو از یه مسیری که میشد نیم ساعته سر زمین رسید رو از یه مسیر دیگه داره میبره که مثلا ما زمین رو نشناسیم و حدود 1ساعت ونیم راه رفته بودیم که میگفت یه ساعت دیگه هنوز راه مونده رسیدیم بغل یه سخره که تا پایینش حدود 4 متری میگن عمق داشت منم یه کوله داشتم که همه وسایلام ( ردیاب انجمن و سه تا نقطه زن به همراه کیسه خواب) ویه تعداد وسایل دیگه همشون اون تو بودن تو مسیر راه یکی از بندهای کوله من پاره شد و من مجبور بودم که با یه بندش پشتم نگه دارم خلاصه رسیدیم سر همون سخره باز هم اون مرده میگفت که چراغ روشن نکنید یکی یکی باید از اینجا رد بشیم دو نفر رد شدن بعدش که من میخاستم ردبشم کوله که به پشتم محکم نبود یه لحظه به سنگ پشتی برخورد کرد و منو کشید طرف پایین فقط یه لحظه یه بادی به سرم خورد و وقتی بیدارم شدم دیدم توی تخت بیمارستانم و کلی دستگاه دور و برم هستش و همه چی بهم آویزون کردن و صدای یه پرستا رو شنیدم که میگفت برین از خانوادش انعام بگیرین به هوش اومد
بله من 11 روز تو کما بودم و کلی خوابیده بودم
فقط دوستان اینو بگم که قبل رفتن به سر زمین حتما اون افرادی که با شما دارن میرن رو حتما حتما بشناسین درسته این دوستان ما منو رسونده بودن بیمارستان ولی نمیدونم کدوم از خدا بخبر همه وسایلم رو دزدیده
از بین اون همه وسایلم فقط گوشیمو برام دادن گفتن بقیه شب مونده اونجا و صبحش رفتن دنبال وسایلم نمیدونیم کی برده خلاصه الان زنده ام و دارم نفس میکشم از این بابت خدا رو شاکرم
و اینو مدیون دعاهای شما هستم
واز همینجا از آقای کانیییی و استاد همزه و جناب گلادیاتور که زحمت کشیدن و به ملاقاتم اومدن و جناب آرتین و ابی گلد و مهدی 2014 و آقا جعفر گل که دائم با تلفن پیگیرم بودن تشکر میکنم
ایشالا بعد بهبودی کامل باز خدمت دوستان خواهم رسید
با تشکرفراوان کاوشگر