خدایا کجایی؟

ﺧﺪﺍﯾﺎ ﭘﺲ ﺗﻮ ﮐﺠﺎﯾﯽ ؟
ﻣﻦ ﮐﺠﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﺳﺘﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻣﻦ
ﺩﺭﯾﻎ ﮐﺮﺩﯼ ؟
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ
ﻗﻠﺒﻢ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﻧﻤﯿﮑﻨﻢ ؟
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﺮ " ﺍﻻ ﺑﺬﮐﺮ
ﺍﻟﻠﻪ ﺗﻄﻤﺌﻦ ﺍﻟﻘﻠﻮﺏ" ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﻟﻢ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﺪ؟
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﻦ ﮐﺠﺎﯼ ﮐﺎﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﻣﺴﺤﻖ ﭼﻨﯿﻦ
ﻣﺠﺎﺯﺍﺗﯽ ﺷﺪﻡ؟
ﻫﺮ ﭼﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺸﺎﻧﯽ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺟﻮﯾﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﺑﻪ ﻣﻘﺼﺪ
ﻣﯽ ﺭﺳﻢ ﻭ ﮔﻢ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﻣﻦ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻧﯿﺴﺖ .........
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮐﻦ ﺍﯾﻦ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻃﻮﻓﺎﻧﯽ ﺩﻟﻢ ﺭﺍ
ﻗﺎﯾﻘﻢ ﺩﺍﺭﺩ ﻏﺮﻕ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ،ﺁﺧﺮ ﺗﺤﻤﻞ ﺍﯾﻦ ﺗﻮﻓﺎﻥ ﺭﺍ
ﻧﺪﺍﺭﺩ
ﻣﻌﺠﺰﻩ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﻫﻢ
ﺧﺪﺍﯾﺎ ﮐﻤﮑﻢ ﮐﻦ

خدایی هست /میبیند /عالم و آگاه هست ب ه همه چیز و قادر هست به هر چیزی حتی حل دردهایمان را.

اما حکمتی در کار هست /حکمتی که ما از درک ان عاجزیم -هیچگاه خدا برای بندگانش دشمنی و زیان نمیخواهد هر عیبی هست از خودمان هست

هیچ چیز در دنیا اتفاقی نیست

ای آرام قلبم

برای اینکه بدانی دوستت دارم

در " مسلخ مهر "

نفسم را ، امروز به قربانگاه مي برم ...


خدایا .. با من باش و تنهایم مگذار

که بی تو به تو نمی رسم ...
پس کمک کن........... ......

خدا اینجاست
خدا در قلب ما انسانهاست !
خدا در نزد وجدان هاست !
دوستان خداوند محبت است !
و هیچگاه فرمان به کشتن نمیدهد
خدا سراپا عشق است , و من وتو فرزندان اوییم
خداوند گنهکاران را دوست دارد و هیچگاه روی از گنهکاران نمیگرداند
او فقط یار و پدر مومنین نیست , او عاشق مومن و مفسد است
و خدا ,خدای مفسدان و گنه کاران است , و با مومنین ظاهری و زاهدان کاری ندارد
خدا حیران ما رندان است و ما مریضان محتاج طبیب هستیم ,
مومنین پاک و منزه نیازی به خدا و طبیب ندارند
پس دل خوش کنید , خدا خدای ما گنه کاران است
و خدا محبت است ,

نجشک با خدا قهر بود…….روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت . فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت: می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که دردهایش را در خود نگاه میدارد…..
و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا نشست. فرشتگان چشم به لب هایش دوختند، گنجشک هیچ نگفت و خدا لب به سخن گشود : با من بگو از آن چه سنگینی سینه توست.
گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام. تو همان را هم از من گرفتی. این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفت ه بود؟ و سنگینی بغضی راه کلامش بست.
سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر انداختند. خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی.
گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی! اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود. ناگاه چیزی درونش فرو ریخت …
های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد …

انان که در پی خداید خود اید .............بیرون زشما نیست خداید خداید

سلام برکلیه دوستان
خواستم بعرض دوستان برسانم که وقتی گرفتاریم به یادخدا می افتیم وشاکی میشیم اما موقع سرخوشی یادی از خدا نیست .افرین به نگاه تیزبین دوستمان که نکته خیلی ظریفی را مورد توجه قرار دادندخداراباهرزبانی که صدا کنی با ان زبان جواب میگیری عین یک توپ که به دیوار بخوره وبطرف خودت برگرده ,پس بازبان قدردانی وشکر بخوانیم با همان فرکانس جواب میگیریم
ودیگر موردی که بهش اشاره نمودید خدا را با هر زبانی کعگه بخوانید فرقی نمیکند چون شرط اصلی حس وفرکانس صادره میباشد همانطور که میفرماید .کل اعمال بلنیات
کام یاب وکامروا باشید.

دردهایت را دور نچین که دیوار شوند
زیرپایت بچین که پله شوند....
هیچوقت نگران فردایت نباش
خدای دیروز وامروزت. فردا هم هست ....
ما اولین دفعه است که تجربه بندگی داریم
ولی او قرنهاست که خدایی میکند .......

ما انسان ها از نجاستیم؟ این چه خداییه...خدایا حرفهات مورد داره مورد های اساسی